علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

جشنوارۀ لاله ها

1393/2/14 10:16
نویسنده : الهام
2,125 بازدید
اشتراک گذاری

بسیار به ندرت اتفاق می افتد که دایی محسن مان یک عدد گوشی بخرد که باتری آن شارژ نگه دارد! و از آن جا که چند روز پیش ایشان مجبور به تعویض گوشی خود با یک عدد گوشی خوب شدند که هم کیفیتش عالی ست و اتفاقاً شارژ هم نگه می دارد (زبان) پس ناچار شدند به شکرانۀ این موفقیت بزرگ به ما سور بدهندزبان

با وجود این که پنج شنبه شب پیامک های ارسالی به مناسبت تبریک روز معلم گوشی مادرمان را منفجر نموده بود ولی بابا و دایی محسن مان حتی یک عدد تبریک خشک و خالی نیز نگفته و مادرمان را بسی به یأس فلسفی مبتلا نمودنددلشکستهزبان

صرفاً جهت ارضای حس کنجکاوی ات(چشمک) لازم به ذکر است که مادرمان به شغل شریف معلمی مشغول نیستند ولی چون در زمینۀ آموزش فعالیت دارند به گونه ای معلم به حساب می آیند و بسی بر خود می بالندآرام

و مادرمان به ناچار و برای جلوگیری از ابتلا به یأس فلسفی از منزل تا رسیدن به محل سور دهی صد مرتبه با خود تکرار کنند که :"این سور به مناسبت روز معلم بوده!...این سور به مناسبت روز معلم بوده!...و...."تا واقعاً باورشان شود که به مناسبت روز معلم بوده استخندونک

و دایی محسن مان ما را به رستورانی دعوت نمودند که بسیار اطمینان داشتند که غذای درجه یک به مشتری می دهد و البته با قیمتی مناسبآرام پس طی طریقی اساسی انجام دادیم و به محل رسیدیم و با شلوغی عظیمی مواجه شدیم که تا به حال ندیده بودیم و از آن جا که کنترل اینجانب در محیط های خلوت هم مستلزم صرف انرژی فراوان و کوفت شدنِ غذا بر همراهان است پس پُر واضح است که کنترل ما در آن همه شلوغی کاری بود بس کارستان که فقط و فقط از خودِ جناب حضرت فیل بر می آید پس همگان در جا تصمیم گرفتند به جای نشستن در رستوران کمی در خیابان های اطراف قدم بزنند تا شام آماده شود و پس از تحویل شام آن را با خود به پارک ببریم و صرف نماییم... جایت بسی خالی که به علت شلوغی بیش از حد آماده شدنِ شام مان حدود یک ساعت طول کشید و ما همگی نگران بودیم که نکند این همه مقاومت در برابر گرسنگی بی دلیل باشد و غذا را از گلو نتوان پایین بُرد...

البته که اشتباه تصور نموده بودیم و کوبیده و جوجه ای بی نظیر مشاهده نمودیم که در هیچ کجا نظیرش را نخورده بودیم و جایت سبز رفیقخوشمزه

و بعد از صرف شام بابایمان برای سالم ماندن گوشی دایی محسن و مصون ماندن گوشی شان از دستبرد و توطئه و نیز عکس گرفتن در شادی ها با دوربینش و البته شارژ نگه داشتنِ باتری اش بسی دعا نمودند و ما آمین گفتیم  و بسی امید به استجابت داریم زیرا همان شب مصادف بود با لیلة الرغائب، شب آرزوها.... شبی که پروردگار دعای بندگان را به استجابت می رساندآرام

و همانا دوربین گوشی دایی محسن مان به بهره برداری رسید با عکسبرداری از ما و مادرمان....

 طبق قرار قبلی با خاله مهدیه مان قرار بود صبح جمعه عازم جاده چالوس شویم تا از جشنوارۀ لاله ها دیدن کنیم... پس سریع تر به منزل باز گشتیم و فردا روز صبح علی الطلوع همگان بیدار بودند و ما با وجود همۀ سر و صداهای ایجاد شده توسط خانواده اصلاً به روی مبارک نیاورده و هم چنان خوووووووووووب خوابیدیم و  در ذهن همگان این سوال را ایجاد نمودیم که چرا وقتی نباید صبح زود بیدار شویم با اندک صدایی برپا می شویم ولی وقتی قرار است ما را بیدار کنند هیچ سر و صدایی حریف مان نمی شودشیطان

 اگر چه تصمیم بر این بود که صبح زود از شهر خارج شویم که به ترافیک جاده چالوس نخوریم ولی به دنبال خوش خوابی اینجانب ساعت هشت و نیم از منزل خارج شدیم و بعد از پیوستن خاله مهدیه و آوینا جان به ما ساعت نه و نیم از تهران خارج شدیم و به ترافیک عظیمی برخوردیم و از آن جا که در طول مسیر متوجه شدیم جشنواره فقط تا دوازده ظهر  می باشد و ما هنوز میلیمتری پیش می رفتیم چند بار تصمیم گرفتیم که از ادامۀ راه منصرف شویم ولی لاله ها بدجور ما را به سوی خود می خواندخندونک

عاقبت پیش رفتیم و ساعت از دوازده گذشته بود که رسیدیم و با سرعت نور از ماشین پیاده شدیم و با وجود بسته بودن یکی از درها از درِ دیگری وارد شده و به آرزوی خود رسیدیم و این شما و این هم جشنوارۀ لاله هازیبا

بازدید ما از لاله های زیبای پارک ملت تهران در اردیبهشت سال گذشته را می توانی اینجا ببینی...

و اما عکس های بسیار زیبای طبیعت بهاری و لاله های زیبا در جشنوارۀ لاله ها را در ادامۀ مطلب ببینمحبت سر بزن... حالش را ببرچشمک

درست است ناسازگاری های ما و آویناجانمان تاریخچه ای دارد بس عظیم ولی برای چند لحظه که می شود با هم خوش باشیم! آن هم همان لحظات اول دیدار! بعـــــــــــــــله این عکس ها مربوط می شود به لحظات اول صبح، یعنی زمانی که تازه ما و آوینا جانمان از خواب بیدار شده بودیم و سرحال بودیم و تازه یکدیگر را ملاقات نموده بودیم و بسی با یکدیگر مهربان بودیم... این هم شاهدش:1- نیش ها تا بناگوش باز و 2- جفتمان در حال انداختن شلنگ تختهخندونکفرشته

در طول مسیر نیز بسیار سعی نمودیم آرامش خود و خانواده هایمان را حفظ کنیم ولی گهگاه نیز حفظ آرامش برایمان امکان پذیر نبود و چون آوینا جان اقدام به کتک زدن مان نمودند ما نیز از خود دفاع نموده و با کشیدنِ موهایشان خود را تخلیه نمودیمعصبانی

بی خیالِ ما و آوینا جانمان... حالا ببین مناظری از جشنواره لاله ها را و خووووووووووووب انرژی بگیرآرام

حالا این حرکت آوینا جانمان را داشته باش... در حالی که خاله مهدیه به سختی توانسته اند ما را از حرکت متوقف کنند و  در کنار لاله های زیبا و البته در کنار یکدیگر(خندونک) فیکس نمایند تا مادرمان لااقل یک عکس یادگاری از ما دو نفر بگیرند، ما به تنها چیزی که توجه نمی کنیم دوربین است و آوینا جان نیز در دو عکسی که در کمتر از چند ثانیه گرفته شده است در یک حرکت آکروباتیک و البته ضربتی و البته ناجوانمردانه ابتدا خِرِ یکی از لاله ها را می چسبد و با یک حرکت آن را پَر پَر و گلبرگ هایش را نقش بر زمین می کند و همگان را در بُهتِ ناشی از شدت عملِ خود فرو می بَرَدتعجب

 

و این جاست که قصد دارند ما را به اجبار در عکس ها جای دهند ولی ما اصرار داریم مجدداً بر خرِ موجود در عکس قبلی سوار شویم ولی صف تشکیل شده از نی نی ها به ما اجازه سوار شدنِ مجدد بر خر را نمی دهد و البته مادرمان نیز... و این ما هستیم:" یک کودک خر خواهِ خر گویانِ بینوای گریان"

بعد از گشت و گذار نیم ساعته در جشنواره و البته اخراج بازدیدکنندگان و بستن درها برای صرف نهار عازم جاده چالوس شدیم و در یکی از باغ های اطراف جاده اتراق نمودیم و از آن جا که مدتی ست گل دادن را از بابایمان آموخته ایم گل های مجانی روی زمین یافته و دست و دلبازی به خرج داده و چپ و راست به مادرِ عکاس باشی و بابایمان گل هدیه می دهیمفرشته

بعد از صرف نهار در حالی که ما و آوینا جانمان داخل ماشین بر سر و کلّۀ همدیگر می کوبیدیم و خاله مهدیۀ مهربان دعوای ما دو نفر را مدیریت می نمودند، مادرمان به همراه دایی محسن جهت گشت و گذار در طبیعت اطراف و البته عکسبرداری به راه افتادند...

و حدود ساعت چهار بعد از ظهر از ترس این که مبادا باز هم به ترافیک سنگین دچار شویم مجبور به بازگشت شدیم و متوجه شدیم جاده به سمت کرج یک طرفه است و ترافیکی هم در کار نبوده است و ما بی دلیل ماندنِ بیش تر در دامانِ طبیعت را از دست داده ایمغمگین

از آن جا که بسی وقت اضافه آورده بودیم زمانِ گذشتن از کنارِ سد امیرکبیر اندکی توقف نمودیم و بابای ما و بابای آوینا جانمان و البته دایی محسن مان جهت هواخوری و دید و بازدید با آب ها، از ماشین پیاده شدند... این در حالی بود که ما و آوینا جانمان بر روی دست مادرانِ بینوایمان به خواب رفته بودیم و ایشان را یارای رفتن به کنار سد و هواخوری نبودغمگین

و یک روز پر انرژی به این گونه به پایان رسید...

...و شما را نمی دانیم ولی شک نداریم که برای ما و مادرمان مناظر فقط منظره نیست بلکه لبریز است از انرژی و امید و البته شکر گزاریمحبت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

زهره(مامان فاطمه)
14 اردیبهشت 93 10:53
به به به جشنواره لاله ها باحضور گل پسر خیلی خوشگلتر شده خوب میزاشتی علیرضاجونم همش روی خره سوار باشه همه که قرار نیست گل ببینن بعضی ها خودشون گلن میخوان سواری بخورن
الهام
پاسخ
فدات زهرۀ عزیزمشما خودت گلی و همه رو گل می بینی! آخه خره تو ورودی جشنواره بود و اگه میخواست اونجا بمونه ما دیگه نمی تونستیم تو باغ بگردیم و البته همه تو نوبت خر سواری بودند
راضیه
14 اردیبهشت 93 11:29
همیشه به شادی و تفریح باشید
الهام
پاسخ
ممنونم عزیزمجاتون خیلی خالی بود
مامان فهیمه
14 اردیبهشت 93 12:11
الهام جون خیلی عالی بود ممنون که ما رو هم در گرفتن انرژی سهیم کردید.
الهام
پاسخ
خواهش می کنم عزیزم، وظیفه ست خوشحالم که شما هم انرژی گرفتید
مامان نازنین جون
14 اردیبهشت 93 13:17
عجب جشنواره گلی خیلی زیباستمن که حسابی لذت بردم همیشه شاد باشین
الهام
پاسخ
بله واقعاً زیبا بودجاتون خالی ممنونم عزیزم
خاله هنگامه
14 اردیبهشت 93 14:55
پسرم چه جای قشنگ و با حالی رفته بودید.نمی دونم مامان هنرمند و خوش سلیقه ات این جاها رو از کجا پیدا می کنه؟؟در هر صورت ایشاالله همیشه در شادی و تفریح باشید و جای ما رو هم خالی کنید.
الهام
پاسخ
جای شما خیلی خالی بود... پیشنهاد مامانم برای آخر هفته گلاب گیری کاشان بود ولی به خاطر کوتاه بودنِ عمر این لاله ها خاله مهدیه پیشنهاد کردند که این هفته رو بریم جشنوارۀ لاله ها ممنونم و برای شما هم شادی رو آرزو می کنم
مامان محمدحسین
14 اردیبهشت 93 14:58
برای بنده این تصاویر بسیار لذت بخش بود ... چون در اینجا ما فقط کویر و گرما نصیبمان می شود..... روزت مبارک ...
الهام
پاسخ
بسی خرسندم که تصاویر براتون لذت بخش بوده و این خوشایندی احساستون خستگی آپلود این همه عکس رو از تنم بیرون می کنه ممنونم عزیزم ما همه مون یه جورایی به کارِ آموزش مشغول هستیم و من هم به شما تبریک میگم بابت تعلیم و تربیت فرزندان و البته نسل آینده
صدف
14 اردیبهشت 93 17:46
سلام عجب مناظری ...من که دارم عکسشو میبینم انقد به وجد اومدم شما که از نزدیک دیدین چه لذتی بردین . گوشی داداش محسن هم مبارک باشه ایشالا چرخش براشون بگرده نمیدونم برای گوشی نو چه آرزویی میشه کرد اسم اون رستوران با این غذای خوشمزه هم خب میگفتین . دلم خواست خب
الهام
پاسخ
سلام واقعاً وجد آوره پیشنهاد می کنم حتما برید و ببینید تا بیستم اردیبهشت هست ممنونم عزیزم. فعلاً که می چرخه ماجرای اون رستوران از این قراره که یه روز یکی از پیمانکاران شرکت داداشم و برای نهار دعوت می کنه و از اون جا که آمارِ تمام رستوران های شهر دست این آدمِ پرخوراک هست به همین رستوران دعوت کرده... واقعاً کوبیده و جوجه اش عالی بود... اسم و آدرسش و الساعه از روی پلاستیکی که غذا آوردیم برات می نویسم و با این که فکر می کنم از شما دوره ولی حتما یه بار برید و تجربه کنید... البته سفارش هم می تونید بدید براتون بیارن...این قدر سفارش داشت که نمی تونست جواب تلفن و بده "کباب سنتی و حلیم بوقلمون گلپایگان حاج رضا و پسران" بال کبابی، کباب کوبیده، کباب برگ، چنجه و جوجه داره و البته حلیم بوقلمون! آدرس: بلوار ابوذر، بین زمزم و پل پنجم، جنب مسجد جامع ابوذر تلفن: 33813061، 33839339 و کلی شمارۀ دیگه که روی نایلونش نوشته
مامان ایمان جون
14 اردیبهشت 93 18:06
واااااااااای چه جای قشنگی , چه عکسای باحالی کیففففففففففففففففف کردم واقعا آدم سرحال میشه این عکسا رو میبینه , دستت طلا
الهام
پاسخ
خدا رو شکر عزیزم با شما موافقم آدم مرده رو زنده می کنه
مامان بردیا
14 اردیبهشت 93 18:25
سلام مامانی.خوشحالم که سلامتین.ببخشید که نمیتونم زود بهتون سر بزنم.دوستتون دارم
الهام
پاسخ
سلام عزیزم. این چه حرفیه گلم شرمنده می کنید ما خیــــــــلی بیش تر
مامان آرمینا
14 اردیبهشت 93 23:37
سلام دوست خوبم .گل پسر ما خوبه؟ عکسها عالی عالی....و مناظر خیلی زیبایی هست.لاله ها خیلی خوشکلن انگار لاله مصنوعی هستند واقعا خیلی خوب شد تونستید به جشنواره برسید.واقعا باید خدا رو برای این همه نعمت و زیبایی شکر کرد
الهام
پاسخ
سلام عزیزم.خدا روشکر، شما خوبید؟ ممنون عزیزم.خداوند رو هزاران مرتبه سپاس بابت این همه زیبایی
مامان علیرضا
15 اردیبهشت 93 1:12
غذای خوشمزه نوش جونتون عزیزم. خاله جون تا اونجا اومدی یه سرم میومدی پیش ما دیگه!ناهار با هم میرفتیم جنگل جوجه میزدیم. مامانی بابت عکسا ممنون.
الهام
پاسخ
جاتون خالی الهام جون ممنون از لطفتون خاله الهام ایشالا تو یه فرصت دیگه مزاحم می شیم فدای محبتت عزیزم
مامانی
15 اردیبهشت 93 8:13
آفرین به این خانواده با ذوق و آفرین به این مامان هنرمند و عکاس بسیار لذت بردیم
الهام
پاسخ
شرمنده می فرمائید خدا رو شکر که خوشتون اومده
مامان محمدحسین
15 اردیبهشت 93 9:21
بابت اینکه بنده رو دوست خود دونستین ممنون.... درکت میکنم عزیزم... بدیه دنیای مجازی همینه.....
الهام
پاسخ
خواهش می کنم عزیزم دوستی با شما برام باعث افتخاره
مامان نازنین جون
15 اردیبهشت 93 13:11
$_______________________________$$$$$ __$$$$$$$$*_____________________,,$$$$$$$$* ___$$$$$$$$$$,,_______________,,$$$$$$$$$$* ____$$$$$$$$$$$$___ ._____.___$$$$$$$$$$$$ ____$$$$$$$$$$$$$,_'.____.'_,,$$$$$$$$$$$$$ ____$$$$$$$$$$$$$$,, '.__,'_$$$$$$$$$$$$$$$ ____$$$$$$$$$$$$$$$$.@:.$$$$$$$$$$$$$$$$ ______***$$$$$$$$$$$@@$$$$$$$$$$$**** __________,,,__*$$$$$$@.$$$$$$,,,,,, _____,,$$$$$$$$$$$$$* @ *$$$$$$$$$$$$,,, ____*$$$$$$$$$$$$$*_@@_*$$$$$$$$$$$$$ _بیا__,,*$$$$$$$$$$$$$__.@.__*$$$$$$$$$$$$$,, _,,*___*$$$$$$$$$$$___*___*$$$$$$$$$$*__ *',, *____,,*$$$$$$$$$$_________$$$$$$$$$$*,,____* ______,;$*$,$$**'____________**'$$***,, ____,;'*___'_.*__________________*___ '*,, ,,,,.;*____________---____________ _ ____ '**,,,, آپممممممممم
الهام
پاسخ
چه پروانۀ زیبایی اومدم عزیزم
خاله منیره
15 اردیبهشت 93 17:08
سلام عزیزم،چه جای خوشگل و با صفایی بود،انشالا همیشه به گردش.. شما هم بسی در عکاسی تبحر دارینا؛)) ماکه مدتیه میخوایم بریم جاده جالوس از ترافیکش میترسیمو نمیریم شاید همین جشنواره بهانه ای بشه برای رفتن..
الهام
پاسخ
سلام منیرۀ عزیزمبله واقعا باصفا بود جاتون خالی شما هم بسی لطف دارید و شرمنده می کنید بهانۀ دل نشینی ست اگه صبح زودتر از منزل خارج بشید به ترافیک نمی خورید البته جشنواره تا بیستم بیش تر نیست پس بشتابید
سارا
16 اردیبهشت 93 1:39
سلام چه پارک بی نظیری ماشالله یعنی کجاست؟
الهام
پاسخ
سلام عزیزم بله واقعا زیبا بود در فاصلۀ حدود 62 متری از کرج به سمت چالوس. در محلی به نام گرماب. مسیر جاده چالوس و که مستقیم برید کنار جاده می افته کلی هم ماشین اونجا توقف کردند. اختتامیه جشنواره بیستم اردیبهشته اگه قصد رفتن دارید زودتر برید
صدف
16 اردیبهشت 93 11:15
دستتون درد نکنه بابت آدرس رستوران .. حتما جور میکنم با خانواده بریم . نزدیکمون نیست ولی خب ما هم شرق میشنیم خیلی هم دور نیست .
الهام
پاسخ
خواهش می کنم صدف جان من هم پیشنهاد می کنم حتما برید فقط ترجیحاً پنج شنبه شب نرید که ممکنه مثل ما حسابی معطل شید خوش بگذره عزیزم
مامان کیان کوچولو
16 اردیبهشت 93 21:20
عزیزم سلام ... خوبیی پسر خوشتیپ؟؟؟ به به چه جایی رفیتنهاااا چقدر عکساتون زیباست ... میشه بدونم تا کی هست این جشنواره ؟ شاید ما هم رفتیم ..... !!!!!!!
الهام
پاسخ
سلام خاله جون مهربون جاتون خالی قشنگی از منظره هاست تا بیستم اردیبهشت هست ولی هر چه زودتر برید بهتره چون روزهای آخر لاله ها دیگه به زیبایی روزهای اولش نیست خوش بگذره
ناهید مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
17 اردیبهشت 93 1:19
سلاااام وااااااای الهام جون چقدر خوشحالم کردی فدات بشم شما گلید چه بیاین چه نیاین عزیزین وفراموش نشدنی می بینم که کتاب می نویسین میگم اینقدر نطقتون ودست به قلمتون خوبه نگو نویسنده هستید چقدر به خودم می بالم که دوستان مجازیم اینقدر هنرمندن موفق باشید فدای علیرضا جونم بشم از طرف من ببوسینش حالا اسم کتابتون چیه در چه مورد هست؟
الهام
پاسخ
سلام عزیزم. خواهش می کنم وظیفه ست و شما گل تر هستید و مهربان تر خواهش می کنم عزیزم دوستی با شما خانم هنرمند برای من بسی باعث افتخاره این کتاب علمی هست در مورد رشته امه: کتاب درسیِ فیزیک
ستارگان آسمان من
20 اردیبهشت 93 0:49
سلاممم...واای خیلی قشنگ بود عکسا
الهام
پاسخ
سلام ... این نظر لطف شماست