ماجراهای ما و مادرمان
مادرمان در حال صحبت کردن در مورد یک مسأله با بابایمان هستند و از آن جا که آن مسأله خشم برانگیز است لحنی معترضانه دارند. ما دست از اسباب بازی هایمان کشیده و به ایشان نزدیک می شویم و دلسوزانه می پرسیم :"مامان نایاحت (ناراحت) شدی، آره؟" و به واسطۀ این همه هوشیاری و دلسوزی این است پوزیشن مادرمان:" + " ****** ما مدتی ست در خاموشی به سر می بریم و مادرمان متعجب از سکوت طولانی مدت مان ندا می دهد:"علیرضا! کجایی پسرم؟" و ما بلافاصله ندا می دهیم:"اُتاقم" و البته این پاسخ فقط مختص زمانی که در اتاق خودمان هستیم نمی شود بلکه وقتی در اتاق خوابِ دیگر هم هستیم و جعبۀ مانیکورِ مادرمان را باز کرده ایم و لا...