مراقبت از کوچیکترها
مامانم همیشه میگه باید از کوچیکترا مراقبت کنیم...منم که ذاتاً حرف گوش کن هستم و باید حتما دستور مامانم و اطاعت کنم وگرنه وجدان درد می گیرم...
مثلا وقتی خرسی تو خونه دلش گرفته میتونم تلویزیون و که فقط در انحصار منه و بابا و مامان هیچ حقی در اون ندارند رو در اختیارش بذارم..
فقط یه کمی از خود گذشتگی لازمه به خرج بدم و کنترل تلویزیون و میدم دستش تا هر شبکه ای رو که دوست داره بزنه و حالش و ببره...البته فقط برای یه مدت کم....بعدش کنترل و ازش می گیرم و اگه نداد داد و بیداد راه میندازم و به زور می گیرم و بهش دهن کجی می کنم و میگم :"مال خودمه.."
یا وقتی مامان یه کفش نو برای خودش خریده و اومده خونه کفش مامان و میپوشم و بعبعی ناقلا رو میبرم دَدَرررر..
و میشه موتورمو و به این نی نی ها قرض بدم تا خوش باشند البته با کلی قید و شرط، مثلا باید قول بدن که مراقبش باشند و به بوقش دست نزنند...و از اونجا که من بین عروسک هام فرق نمیذارم همه رو با هم سوار می کنم...
و امکانات عصر جدید و برای خودم تنها نمی خوام و درست وقتی که مامانم میخواد قبض و پرداخت کنه میام وسط و میخوام وب نی نی ها رو در اختیار وینگی وینگی قرار بدم و دارم بهش آموزش میدم چطور از فضای مجازی استفاده کنه..
و به خرگوش کوچولو اجازه میدم بر کامیون مورد علاقه ام سوار شه و ویراژ بده..و آخر شب بعد از اینکه شیرم و خوردم و مامان منو روی پا دراز کرد که مثلاً بخوابم...سریع از جا می پرم و می رم از تو اتاق، خرگوش کوچولو رو میارم میذارم روی پای مامان و به مامانی حکم می کنم که تکونش بده. آخه مامان خرگوش کوچولو نیست که رو پای مامانش بخوابه...
و بعد از این که از مامان مایه گذاشتم نوبت خودمه و شیشه مو می ذارم جلو دهن خرسی تا شیر بخوره فقط شیرمو و خودم خوردم و شیشه خالی شده...
مامانی عزیز باید بگم که من دیگه تو همۀ کارها استاد شدم و می تونی با خیال راحت همۀ کارها مخصصصصصصصصصصصصوصا مراقبت از کوچیکترا رو به من بسپری...
باید به خاطره جون مربی مهدم هم بگم وقتی سرش شلوغه و خیلی کار داره میتونه روی کمک من حساب کنه و کار بچه های کوچیکتر مهد رو بسپره به خودم...