علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

وجدان درد چیست؟؟؟

1392/3/1 12:05
نویسنده : الهام
536 بازدید
اشتراک گذاری

تا به حال وجدان درد به سراغت اومده...

من که چند وقته خیلی دچار عذاب وجدان شدم ....

اگه فکر می کنی از این که برای مامانم کار درست می کنم در عذابم سخت در اشتباهی!!!

لابُد فکر می کنی از این که غذام و نمی خورم درگیر عذاب وجدان شدم....پس بدون که اشتباه فکر کردی...

عُمراً بتونی حدس بزنی...پس زیاد به مغزت فشار نیار و خودت ببین...(البته پُر واضح است که اونقدر گرفتاری و به فکر قسط و وام و اجاره خونه و مدرسۀ بچه ها و قیمت پوشک و نهار و شام و .... هستی که مغزت در آستانۀ انفجاره پس مطمئناً دیگه نه می تونی و نه میخوای بهش فشار بیاری!!!البته خیلی خوبه که مُخت این قدر درگیره آخه دیگه با شرایط ذکر شده، این همه مساله هست که بهش فکر کنی و دیگه حوصلت هم سر نمیره!!! )

من همۀ عروسک هام و با موتورم بردم دَدَررر... الا بعبعی ناقلا رو...

آخه می دونی هر وقت میذارمش رو موتور نمی تونه تریپ موتورسواری به خودش بگیره آخه استیلش (یا به عبارتی استایلش) مشکل داره و نمی تونه خودشو رو موتور نگه داره..

تا این که بالاخره راه چاره ای یافتم...

از این سطل آشغال کمک می گیرم و بعبعی مو میذارم توش تا بتونه خودشو نگه داره روی موتور...و با احتیاط کامل دستم و بر می دارم که یه وقت هوا جریان پیدا نکنه و بیفتند پایین...

و چون موتورسواری دو نفره حالش بیشتره این خرسی رو هم گذاشتم روی موتور... ولی همش خودشو لوس می کنه و میندازه از موتور پایین و پاشو می کوبه به زمین و میگه میخواد پشت سر بعبعی سوار شه...

و منم که استادِ رعایت کردنِ عدالت هستم در اینجا به شیوۀ مامانم رفتار می کنم و مصمم روی حرفم هستم و بهش اجازه نمی دم عقب بشینه...و با حوصلۀ فراوان می ذارمش روی موتورم...

اصلا فکر نکنی من و مامانم یک دنده و لجبازیم نه اصلا!!!! ما فقط رو حرفمون هستیم!!!!

آخه می دونی عقب نشستن خیلی بهتره و خودم هم عاشق اینم که عقب سوار شم و چون بعبعی تا به حال سوار موتور نشده دوست دارم بیشتر بهش خوش بگذره و گذاشتمش عقب....

اصلا فکر نکنی دارم بین عروسک هام تبعیض قائل میشم نه اصلاً من فقط مجریِ رعایتِ عدالتم!!!!

و حالا بریم دَدَررررررر...

وای بچه ها دلم برای خرسی خیلی می سوزه آخه دلش میخواست عقب بشینه پس بهتره یه جابجایی هم انجام بدم...و نهایت عطوفت خودم و ابراز کنم که خرسی ازم دلگیر نشه...

دَدَرررر خوش بگذره نی نی های ناز علیرضا...

الهی که هیچوقت عذاب وجدان نگیری و اگه خدای نکرده عذاب وجدان گرفتی قبل از این که کار از کار بگذره به دنبال راه چاره باشی...و خدا یه چارۀ اساسی بذاره جلوت که از عذاب رها بشی....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

مامان امین
1 خرداد 92 17:23
ای با وجدان، با عدالت،با مرام، مهربان، دوست داریم هزار تا

ما بیش تر هزار هزار هزار....تا
مامان ترنم
1 خرداد 92 19:19
مرامت منو کشته خاله جون. عدالتتو قربون.

لطف دارید خاله جونم.
پرهام ومامانش
1 خرداد 92 23:41
باصفا!دوستتتتتتتتتت داریم

ما بیشتر خاله جونم
خاله الهام
2 خرداد 92 10:58
سلام من الهام شماهم كه الهام گفتم يه سرس بهتون بزنم اگه دوست داشتين بهمون سربزنيد راستي ديروزهم يه كامنت گذاشته بودم مثل اينكه نرسيده ببوسيد اين مجري عدالتو

سلام.چه خوب خیلی دوست داریم با شما دوست شیم.کامنت دیروز نرسیده آخه من همه رو تایید می کنم.الان میام پیشتون.ممنون عزیزم.
مامان ایمان جون
2 خرداد 92 11:42
بابا مجری عدالت
تو فکر کنم در آینده قاضی موفقی بشی
روزت مبارک علیرضای عزیزم

ممنونم خاله جون
منتظر
2 خرداد 92 13:20
سلام الهام خانم...علی کوچولو خوبه؟الهییی...چه کاراش شیرینه...نازی..
ایشالا خدا واستون نگهش داره...بازم مثل همیشه خوش خطیتون گل کرده...
موفق باشید زیر سایه الهی
پیشاپیش عیدتون مبارک..التماس دعای فرج

ممنون دوست خوبم.خدا رو شکر به لطف راهنمایی شما و استفاده از طب سنتی جواب گرفتم و بهتره به لطف خدا.
عید بر شما هم مبارک.
مامان ایدین
2 خرداد 92 13:22
خیلی با حالی مامانی
علیرضای کوچولوی من روزت مبارک گلم

ممنون خاله جونم.
الیما
2 خرداد 92 13:46
آفرین که راهشو پیدا کردی ی ی ی ی
کمک گرفتی؟؟
مهم نیست مهم اینه که حلش کردی
شیر مرد مامان روزت مبارک

ممنون خاله جون.
اتفاقاً این یه بار و کمک نگرفتم و مامانم بعد از دیدن این کارم اینقدر ذوق کرد که انگار من آپُلو هوا کردم!!!
ممنون خاله جونم.
مامان کیامهر
2 خرداد 92 15:44
الهی چه گل پسر مهربونی !
نازنین پسر ، مرد آینده روزت مبارک[

ممنونم خاله جون.
مامان محمدرضا
2 خرداد 92 16:00
مرسي خاله
گل پسر شما شيرينه
شما هم به لينك دوستان ما پيوستين با اجازه

خواهش می کنم عزیزم.منم شما رو لینک کردم.
مامان نی نی باربد
2 خرداد 92 16:18
خدا این پسر خوشمل ومامی مهربونشرو واسه همیشه حفظ کنه

ممنون عزیزم.
مامان عبدالرحمن واویس
3 خرداد 92 16:33
بخورمت عزیزم هرکاری که میکنی به فکرعروسکها وجدانت هستی


مامان حسنا
4 خرداد 92 10:42
بابا عذاب وجدان....
اخه نیم وجبی این چه کاریه که شما میکنی پا میشم میام گاز گازت میکنمــــــــــــــــا

چه کنیم خاله جون.وجدان دردِ و هزار تا مکافات...