علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

قورمه سبزی پَزان...

1392/3/20 16:35
نویسنده : الهام
892 بازدید
اشتراک گذاری

یکی از همین روزها در منزل ما

مامان به پختن قورمه سبزی و من ده دقیقه به بازی و نیم ساعت دست به دامنِ مامان تا دست از کار کشیده و با من وقت بگذراند...

و مامان به پرت کردن حواس من و توضیح کامل پخت قورمه سبزی و من هم با توجه به گوش دادن....

و هر از گاهی با عشقی هر چه تمام تر به من می نگرد و می گوید:"دارم برای پسرم قورمه سبزی می پزم" و من مسرورم و  با هر بار شنیدن این کلام  اعتماد به نفسم چند برابر می شود و با خود می اندیشم که چه انسان مهمی بوده ام و خودم بی خبر!!! " اُه ه ه ه ه ... این همه دم و دستگاه فقط برای من"

وقت نهار کنارش می نشینم به خوردن قورمه سبزی و با اشتهای هر چه تمام تر می خورم و لذت می برم که این قورمه سبزیِ تماماً عشق مخصوص من پخته شده.....

قورمه سبزی از گلو پایین می رود و گاهی بر لب و لوچه می نشیند و من مسرورم و از شدت شعف از جا بر میخیزم...بعبعی ناقلا را در رکاب می گیرم و سوار بر موتور نمی تازم ولی ژست های مغرورانه می گیرم...

و مامانِ قورمه سبزی نخوردۀ من، دوربین به دست به دنبالم برای ثبت لحظه ها....

ونیم نگاهی به تلویزیون...

و اینک به ذهنم می رسد که این شیوۀ موتورسواری شایستۀ این بساط قورمه سبزی و عشق و .... نیست....پس باید تنوعی حاصل کنم و اقدام به بالا آوردن پای مبارک می کنم...

و از آنجا که احساس نامتعادل بودن می کنم پس دو پا را بر موتور می گذارم...و تک چرخ آمادۀ ویراژم...

بعبعیِ بینوا می ترسد و من از موتورسواری باز می ایستم و بعبعی را پیاده می کنم ...

و راه خویش در پیش می گیرم....

بعبعی رنجیده خاطر می شود و من را تحمل دیدنِ رنجشِ بعبعی نیست...پس او را دوباره بر موتورم می نشانم ...و از ویراژ دادن دست می کشم...و احساس می کنم بهتر است ژست های هنری بگیرم و مامان را دلشاد کنم...

پس قورمه سبزی از لب می زدایم....البته به شیوۀ خودم و می شود این...

و آواز سر می دهم و دست کوبان شادم....مگر بدین وسیله ترس از بعبعی و خستگیِ آشپزی از مامان بِزُدایم..این تنها کمکی است که از این طفل ساخته است...

از آواز فارغ می شوم و دوباره ژست...

به شیوۀ خودم تغییر ژست می دهم...و بر خلاف معمول بسیار آرامم...این اثراتِ خوردنِ قورمه سبزیِ با عشق است که دارد بروز می کند...

و این نیز...

آه ه ه ه ه ه مادرِ آشپزِ عاشق این نور فلش دوربینت بد جور دارد چشم عزیزت را می آزارد...رخصت بده...چشمم خواب می خواهم...

غذایت بد جور یخید مادرم... قورمه سبزی بخور... روحیه ات شاد...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

مامان ترنم
20 خرداد 92 17:09
قورمه سبزی نوش جان. عجب اثراتی داره این قورمه سبزی.....
ویراژ و آواز و ژست خاص و ...
الهام جان مطمئنی چیز مشکوکی توش نریختی ؟؟؟!!!!

گفتم دیگه توش عشق ریختم عزیزم
ماماني آرتميس
20 خرداد 92 17:15
نوش جــــــــــــــــــــونت عزيزكم شما نه تنها تو خونه بلكه بين دوستهات هم آدم مهمي هستي
ميدونستي يا نه ؟؟؟؟؟

واااااااای منو شرمنده می کنید خاله جـــــــــونم.
ماماني آرتميس
20 خرداد 92 17:47
عزيزم كدوم پست رو ميگي كه حذف شده؟؟

اشتباه شد عزیزم.شرمنده.
مامان آرمينا
20 خرداد 92 18:03
الهام جون ما رو به هوس قورمه سبزي انداختي امشب كه شوهري نيست خوبه تداركش رو واسه فردا نهار بدم


فکر خوبیه عزیزم.نوش جونت.
الهام
20 خرداد 92 18:27
الهی...خدا برات نگهش داره،چه مامان گلی،دیشب وب علیرضارو به مامانم نشون دادم میگم مامان یاد بگیر
تشکر عزیز،شماهم لینکی[بوسه]
ای به چشم
گلم کو لینکم؟

لطف داری عزیزم.تو قسمت پیوندهای روزانه لینک شدی که هر روز بهت سر بزنم
ماماني آرتميس
20 خرداد 92 19:26
نه عزيز دلم خواهش ميكنم از اينكه
دوستي به خوبي شما داريم خوشحاليم
مگه ميشه ما از مامان عليرضا جون دلگير بشيم

ما بیشتر خوشحالیم از دوستی با شما
فــــــــــــــــــدات
پرهام ومامانش
20 خرداد 92 23:26
نوشششششششششش جون قرمه سبزی خور من

جاتون سبز خالۀ عزیزم
مامان فاطمه
21 خرداد 92 8:28
وای دلم قرمه سبزی خواست .از دست این مامان علیرضا بااین روایت کردنش آدم دلش میخواد بیاد اونجا هم علیرضاروبخوره هم قورمه سبزی مامانشومیگم روسه چرخه پاهاش به زمین میرسه ؟ من میترسم برافاطمه بگیرم


بفرمایید قورمه سبزی! یه دونه از پاهاش و به زمین می رسونه و می کشه رو زمین و راه میره.براش بگیرید خیلی سرگرم میشه
مامان محمدرضا
21 خرداد 92 13:56
اي جان خاله با اين قورمه سبزي خورونت
مامان ایمان جون
21 خرداد 92 14:19
عزیزززززم نوش جان
مامان عبدالرحمن واویس
21 خرداد 92 15:52
نوش جونت عزیزممممممممممم
الهام جونم من خیلی از این تفسیرات خوش میاد خسته نباشی عزیزممممم

ممنون یاسمین جون.شما همیشه نسبت به من لطف دارید
مامان مهساجون ومحمدمعین جون
21 خرداد 92 16:18
منم قورمه سبزی میخوام
ببین چقده خوشمزه بوده که پسر خوشملمون این همه از خودش خلاقیت نشون داده وکلی انرژی صرف کرده نوش جان

مرسی خاله جونم.
مامان امین
21 خرداد 92 20:13
الهام جون از بس با آب و تاب تعریف کردی دهنم آب افتاد. هوس قورمه سبزی کردم. نوش جونت عزیز خاله

تشریف بیارید براتون بپزم.
الهام
22 خرداد 92 18:37
خوش به حالتون الهام جون
من عاشق قرمه سبزیم و شوشو عجیب بدش میاد!!به دستگاه گوارشش نمیسازه!!
هر وقت هوس میکنم به مامانم تلفن میزنم برام درست کنهمیرم اونجا میخورم!!

چه جالب آخه همۀ مردها قورمه سبزی دوست دارند!!