قورمه سبزی پَزان...
یکی از همین روزها در منزل ما
مامان به پختن قورمه سبزی و من ده دقیقه به بازی و نیم ساعت دست به دامنِ مامان تا دست از کار کشیده و با من وقت بگذراند...
و مامان به پرت کردن حواس من و توضیح کامل پخت قورمه سبزی و من هم با توجه به گوش دادن....
و هر از گاهی با عشقی هر چه تمام تر به من می نگرد و می گوید:"دارم برای پسرم قورمه سبزی می پزم" و من مسرورم و با هر بار شنیدن این کلام اعتماد به نفسم چند برابر می شود و با خود می اندیشم که چه انسان مهمی بوده ام و خودم بی خبر!!! " اُه ه ه ه ه ... این همه دم و دستگاه فقط برای من"
وقت نهار کنارش می نشینم به خوردن قورمه سبزی و با اشتهای هر چه تمام تر می خورم و لذت می برم که این قورمه سبزیِ تماماً عشق مخصوص من پخته شده.....
قورمه سبزی از گلو پایین می رود و گاهی بر لب و لوچه می نشیند و من مسرورم و از شدت شعف از جا بر میخیزم...بعبعی ناقلا را در رکاب می گیرم و سوار بر موتور نمی تازم ولی ژست های مغرورانه می گیرم...
و مامانِ قورمه سبزی نخوردۀ من، دوربین به دست به دنبالم برای ثبت لحظه ها....
ونیم نگاهی به تلویزیون...
و اینک به ذهنم می رسد که این شیوۀ موتورسواری شایستۀ این بساط قورمه سبزی و عشق و .... نیست....پس باید تنوعی حاصل کنم و اقدام به بالا آوردن پای مبارک می کنم...
و از آنجا که احساس نامتعادل بودن می کنم پس دو پا را بر موتور می گذارم...و تک چرخ آمادۀ ویراژم...
بعبعیِ بینوا می ترسد و من از موتورسواری باز می ایستم و بعبعی را پیاده می کنم ...
و راه خویش در پیش می گیرم....
بعبعی رنجیده خاطر می شود و من را تحمل دیدنِ رنجشِ بعبعی نیست...پس او را دوباره بر موتورم می نشانم ...و از ویراژ دادن دست می کشم...و احساس می کنم بهتر است ژست های هنری بگیرم و مامان را دلشاد کنم...
پس قورمه سبزی از لب می زدایم....البته به شیوۀ خودم و می شود این...
و آواز سر می دهم و دست کوبان شادم....مگر بدین وسیله ترس از بعبعی و خستگیِ آشپزی از مامان بِزُدایم..این تنها کمکی است که از این طفل ساخته است...
از آواز فارغ می شوم و دوباره ژست...
به شیوۀ خودم تغییر ژست می دهم...و بر خلاف معمول بسیار آرامم...این اثراتِ خوردنِ قورمه سبزیِ با عشق است که دارد بروز می کند...
و این نیز...
آه ه ه ه ه ه مادرِ آشپزِ عاشق این نور فلش دوربینت بد جور دارد چشم عزیزت را می آزارد...رخصت بده...چشمم خواب می خواهم...
غذایت بد جور یخید مادرم... قورمه سبزی بخور... روحیه ات شاد...