علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

چیدنی های من

1392/3/28 14:45
نویسنده : الهام
1,383 بازدید
اشتراک گذاری

خاله مهدیه به مناسبت عید به من یه بسته بچین و بریز هدیه داد...

همون روزهای تعطیلات عید نی نی های بزرگتر از من چیدنی هامو افتتاح کردند. از چند تا بازیِ این جعبه اونا به دومینو علاقه داشتند و دومینو رو انجام می دادند و منم بساط شون و خراب می کردم و کلی می ذوقیدم و اونا عصبی می شدند و من برای خودم خوشحال بودم...

بعد از اتمام تعطیلات من دیگه چیدنی ها مو ندیدم و مامانم اونا رو گذاشته بود یه جای امن و از بدِ روزگار خودش هم جاشو یادش رفته بود!!!( مامانم از این کارها زیاد می کنه!!!)

تا این که در نتیجۀ به هم ریزش خونه توسط اینجانب ما موفق به کشف بستۀ بریز و بچین شدیم و من از شدت ذوق و شوق به شدت دست پاچه شدم و حالا نریز و نچین...کِی بریز و بچین!!!

و این هم یک سازۀ استثنائی که خودم ساختم.. بدون کمک و همفکری آااا... می دونم آپُلو هوا نکردم ولی اینم در نظر داشته باش که من طفلی بیش نیستم!!!

در ادامۀ مطلب می تونی مراحل تحول این سازه و سازه های متفاوتِ دیگه ای رو هم ببینی...

اگه علاقه به ساخت سازه داری با من بیا... وگرنه وقتت و تلف نکن و برو به کار و زندگیت برس...

خوش باشی دوستم..

اولین گام در ساخت سازه نقشه کشیه عزیزان....

بعد از این مرحله نوبت میرسه به تخریب سازه های قبلی...پس دومینویی که مامانم جهت سرگرم شدن و سر نرفتنِ حوصله اش!!! ساخته رو خراب می کنم تا اجزای سازه آزاد بشه...

مرحلۀ بعدی پِی سازیه...باید در نظر داشت که پی سازی خیلی اهمیت داره. شنیدی که میگن:"خشت اول گر نهد معمار کج، تا ثریا می رود دیوار کج" پس با رعایت جوانب احتیاط شروع می کنم...

حالا این جزء سازه رو با احتیاط و از روی تمرکز انتخاب می کنم..

و اونو سرِ جای مخصوص خودش میذارم...

حالا باز هم دنباله رو بلندتر می کنم...

هوررررررررررررررررررا چنان احساس شعف می کنم که اصلا توجهی به مامانم و نور فلش این دوربینِ خبرگزاری ندارم..

و حالا که رسیدم به انتهای سازه، با دستم می زنم همۀ سازه رو خراب می کنم و مامانم و بد جوری غافلگیر می کنم....

بچه ها این فقط یه بازی بود...

همیشه یادم می مونه که چیزایی رو که به سختی به دست میارم به آسونی و به دستِ خودم از دست ندم!!!!!

همیشه یادم می مونه که افسوسِ بعد از اشتباه مشکلی رو حل نمی کنه!!!

همیشه یادم می مونه که قبل از هر تصمیمی خیلی بیشتر از اندکی فکر لازمه ....

همیشه یادم می مونه که گاهی اوقات بعضی از اشتباهات بد جوری جبران ناپذیره...

همیشه یادم می مونه که فکر کردن همراه با بالا بردن آگاهی جزء لاینفک یک زندگیِ بی آزار، برای اطرافیان محسوب میشه...

امیدوارم هیچ وقت آزارم به کسی نرسه

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

اینم عکس بستۀ چیدنی ها

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مامان آرمينا
28 خرداد 92 15:49
فداي پسر باهوش آفرين بر عليرضا جون
الهام جون پيامهات قشنگ و مفيد بودن

قربونت مریم جون.لطف داری
free-downloadha
28 خرداد 92 16:11
سلام مسابقه مسابقه مسابقه نی نی جونیها بیا ببین چه خبره کلی جایزه داره اینم ادرس سایت http://free-downloadha.com/showthread.php?t=333&p=391#post391 به دوستان هم خبر بدید این مطلب رو تو وبلاگتون یا سایت تون قرار بدید تا همه ببین ممنون موفق باشید
سعيد
28 خرداد 92 16:32
سلام خيلي لطف داريد
منم شمارو لينك كردم!!بازم به من سر بزنید و نظر بزارید خوشحال ميشم

خواهش می کنم.حتما.
ماماني آرتميس
28 خرداد 92 17:05
عزيز دلم به نظر من كه آپلو هوا كردي
طفلك من به اين خوشكلي كنار هم چيدي از اون مهم تر پيدا كردنشون بوده

شما خیلی لطف دارید خاله جونم.
ممنون از توجه تون.
منم
مامان امین
28 خرداد 92 17:30
الهی قربونت برم خاله چقدر تو به فکر دیگرانی، مطمئن باش پسر گلی مثل شما هیچ وقت آسیبی به دیگران نمیزنه

این نظرِ لطفتونه خاله فهیمۀ عزیزم

مامان پارسا
29 خرداد 92 8:10
آفرين به اين پسر باهوش و دوست داشتني

ممنون خاله جون
(زهره)مامان فاطمه
29 خرداد 92 8:55
آفرین به این شازده پسر.گل کاشتی
الهام جون واقعا چه نوشته های جالبی آخر حکایتت نوشته بودی خداکنه همه اینا یادشون بمونه

لطف دارید خاله جون.
محبوبه مامان ترنم
29 خرداد 92 14:10
واییییییییییییییی. به خدا این مرتب چیدنت کمتر از آپلو هوا کردن نیست عزیز دل خاله.
راستی آفرین داری الهام جون که توی پستهات نکات آموزنده رو هم یادآوری می کنی. هم واسه ما خوبه و هم بعدها واسه علیرضا جون.

نسبت به ما لطف داری محبوبه جونم.می نویسم برای علیرضا که اگه یه وقت من مُردم و نشد موقع بزرگ شدنش بهش بگم از الان گفته باشم..
محبوبه مامان ترنم
29 خرداد 92 16:11
خدا نکنه عزیزم. ایشاالله که 120 ساله باشی و تمام لحظه های زیبای زندگیِ پسرت رو واسش ثبت کنی. تو با این قلمت باید وبلاگ نوه ات رو هم خودت زحمتش رو بکشی.

خدا کنه آرزومه عروسیِ پسرم و ترنم جون و ببینم!!! و برای بچه شون وبلاگ نویسی کنم!!!!
مامان عبدالرحمن واویس
1 تیر 92 10:37
افرین پسرباهوشم
برات ارزوی موفقیت دارم

ممنون خاله جون
مامان مهساجون ومحمدمعین جون
2 تیر 92 12:42
الهی چقده تو باهوشی عزیزم

ممنون خاله جونم