اندر حکایت شال و کلاه...
سال گذشته مادرمان برایمان یک شال و کلاه خریداری نمودند و از آن جا که به مثالِ همۀ مادران روی رشد دور سرمان زیادی حساب باز کرده بودند این روزها آن قَدَر کلاه گشادی بر سرمان می رود که تا خرخره مان پایین می آید و آب هم از آب تکان نمی خورَد
جالب این جاست که با وجود آن همه مقاومتی که زمستان سال قبل در مقابل پوشیدن شال و کلاه از خود نشان می دادیم، امسال دقیقاً پوزیشن متفاوتی اتخاذ کرده و در همه حال و در موقعیت های مختلف و حتی در منزل شال و کلاه بر سر هستیم و هم اکنون شمشیر به دست در حال تماشا کردن تلویزیون هستیم...
و این که چگونه با این کلاهی که جلوی چشمانمان را گرفته است قادریم تلویزیون را ببینیم سوالی ست که پاسخ آن را در ادامۀ مطلب می توانی ببینی...
این در حالی است که با شلواری که در آستانۀ افتادن است و لباسی که به مثالِ لباس شخصیت "بهادُر" در فیلم های زمان کودکی مادرمان تا بالاتر از نافمان را بیشتر نپوشانده، کلاه محبوبمان را بر سر نهاده ایم و شمشیرمان را در حلق یکی از عموهای فیتیله که بسیار احساس خوش صدایی می کند، فرو کرده ایم...
و امـــــــا این مادرمان است که این روزها در خرابیِ دوربین محبوبش به سوگ نشسته و با دوربینِ خالی از کیفیت موبایل خود، ما را در این پوزیشن شکار می کند:
روش های استفادۀ بهینه از شال و کلاه و پاسخ به سوالات شما در ادامۀ مطلب
1- چگونه با استفاده از کلاهی که تا خرخره پایین آمده و روی چشمانمان را پوشانده تلویزیون تماشا کنیم؟
پاسخ: مطابق شکل و با اعمال شاقه این امر امکان پذیر است
داخل پرانتز: فرصتی پیش آمد تا از موبایل خود نیز بگوییم... موبایل این روزهای ما را می توانی در منتها الیه سمت چپ قسمت پایینِ عکس بالایی مشاهده کنی سرت از آدرس دادنمان گیج رفت، خودمان می دانیم! اصلا هدف پلیدمان همین گیج کردنت بود
ماجرا از این قرار است که این موبایل را خودمان یافته ایم دقیقاً از روزی که به لتیان رفته بودیم دیدیم که ابزاری در دست دایی محسن مان است که قادر است صدای ضبط را در اندک زمانی بالا و پایین ببرد و از آن جا که آن را قدرتمند یافتیم تصمیم گرفتیم آن را از آنِ خود کنیم و این ابزار شد موبایل ما....
روش استفاده از آن بدین صورت است که ابتدا گوش های خود را حسابی تیز می نماییم و به محض شنیدن صدای زنگ موبایل یکی از اهالی منزل سریعا موبایل خود را در دست می گیریم و در نزدیک ترین فاصلۀ ممکن از شخصی که موبایلش زنگ خورده قرار می گیریم... دقیقاً در همان پوزیشنی که آن شخص قرار گرفته!!
مثلا اگر بابایمان ضمن صحبت کردن با موبایل راه می روند ما نیز موبایل در دست به دنبال ایشان به راه می افتیم... اگر ایشان دراز کشیده اند و از شدت تنبلی در همان حالت به موبایل جواب می دهند ما نیز دقیقاً همان پوزیشن درازکِش را اختیار می کنیم
و پایان پرانتز و پاسخ به سایر سوالات
2- چگونه با لب و لوچۀ چرب و چیلی که به واسطۀ خوردن ماکارونی به این صورت در آمده است، تریپ داش مشدی به خود بگیریم؟
پاسخ: به عشق رِفیق
داخل پرانتز: این تریپ دزدان دریایی ست نه تریپ داش مشدی
3- آیا سر به کلاه می ارزد یا کلاه به سر؟
تریپ فیلم هندی را عشق است! که به همۀ این ها می ارزد، سر و کلاه را بی خیال
4- چگونه کلاه بر سر به امورات خود رسیدگی کنیم؟
پاسخ:
5- چگونه اسباب بازی های خود را با فیلم های مورد علاقۀ خود تطبیق دهیم؟
پاسخ: وقتی عموهای فیتیله موش می شوند! یعنی در واقع به جای کلاه، صورتک موش کوچک بر سر می گذارند! (تلویزیون را ببین!)، ما نیز در تطبیق با این عمل موش خود را وارد صحنه می کنیم افسوس که در حال شادی هستیم و آنقدر وول می خوریم که دوربین فاقد سایبر شات مادرمان موش مان را تار ثبت می کند و تو به سختی می توانی آن را ببینی
و این هم یک عکس یادگاری از یک پسرک با احساسِ خوش تیپی مُفرط+ یک کلاه+ یک کامیون+ یک موش مادرمرده که در این جا به وضوح قابل رویت است:
نکتۀ اخلاقی این پست این است که هیچ چیز به جز همین کلاه دوست داشتنی حریف فِرِ موهایمان نمی شود!! از آن جا که مادرمان حالا حالاها قصد کوتاه کردنِ موهایمان را ندارند این کلاه می تواند ابزار خوبی باشد برای صاف شدن موهای فرفری پسری که عشق کلاه است... مخصوصاً در اوایل صبح