جامانده از سفر....
.... و گام های استوار شیر مردی در دامان طبیعت
مادرمان در اثر کم کاری مقداری از عکس های خاطره انگیزمان از سفر به ولایت را از خاطرات وبلاگی مان جا انداخته اند...
علیرضا خان+ مینا دختر عمه مان+ مهلا جانمان، نوۀ عموی بابایمان
مکان:منزل عمه جانمان، شب قبل از برگشت به تهران
مسیر مشهد به تهران، پارک جنگلی میامی، ایستگاه نهاری
و طبیعت بکر جنگلی با گونه های گیاهیِ خاص مانند گز و سنجد که بدجوری توجه آویناجانمان را به خود جلب کرده بود...
دایی محسن مان به دنبال کشف طبیعت و ما به دنبالِ دایی محسن مان...
و این هم یک درخت سنجد که آویناجانمان را مجذوب خود نموده بود و ایشان در تمام مدتی که دیگران نهار می خوردند مشغول جمع آوری سنجد بودند....
و بازگشت ما و دایی محسن مان از طبیعت گردی
و این ما هستیم پس از بازگشت از سفر که به عشق خوردنِ نذریِ پس از مدت ها قاشق به دست شدیم...
شما همراه همیشگی یادت هست که ما چه استقلالی در خوردن از خود نشان می دادیم و همیشه اصرار داشتیم خودمان غذا بخوریم... روزی از روزهای بهارِ همین امسال خاله مهدیه یک نصف روز آوینا جان را به مادرمان سپردند و از آن جا که مادرمان با قاشق به آوینا جان غذا دادند ما نیز به شدت جوگیر شده و دیگر تحت هیچ شرایطی دست به قاشق و چنگال نبردیم تا همین روزی که این عکس گرفته شده است...
و به لطف پروردگار حالا بسیار اصرار داریم خودمختار غذا بخوریم!!! البته هنوز به پوزیشن قبلی برنگشته ایم...و مانند قبل بر قاشق و چنگال مسلط نشده ایم
و نتیجۀ اخلاقی این که: امان از تقلید کورکورانه که استقلال آدمیزاد را پایمال می کند و کلاغ اندر آموختن شیوۀ راه رفتن کبک، راه رفتن خود را نیز به فراموشی می سپارد!