بچین و بریز
بازی "بچین و بریز" برای ما جذابیت ویژه ای دارد و از خاله مهدیه مان بسی سپاسگزاریم که این بازی را برایمان خریدند... آخر می دانی ما بسیار به این بازی علاقه مندیم و پست های " چیدنی های من" و "ما را بفهمید" نشان دهندۀ نهایت علاقه مان به این بازی دوست داشتنی ست...
از آن جا که بازی با این چیدنی ها نهایتاً نیم ساعتی ما را سرگرم می کرد و بعد از آن به ابزاری برای به هم ریختنِ منزلمان تبدیل می شد، مدت ها بود مادرمان بستۀ "بچین و بریز" مان را در جای امنی پنهان نموده بودند تا زمانِ آن برسد که به آموزش علاقه مند شویم...
بستۀ بچین و بریز اینجانب در رابطه با آشنایی با مشاغل است. این بسته علاوه بر چند بازی دیگر مانند "دومینو" و سایر چیدنی ها، دارای برچسب هایی است که هر برچسب مربوط به یک شغل خاص است و با نصب برچسب ها روی چیدنی ها می توان آن ها را به کودک آموزش داد و او را به بازی گرفت و سرِ کار گذاشت
از آن جا که مادرمان تاکنون ما را بسیار دستِ کم گرفته اند این برچسب ها را برایمان نصب نکرده بودند چون تصور می کردند نه تنها ما از آن ها سر در نمی آوریم بلکه ممکن است اقدام به جدا کردنِ برچسب ها از روی قطعات کنیم...
چند روز قبل ما خودمان دست به کار شدیم و با سرچ بین کتاب های مادرمان برچسب ها را پیدا کردیم و به نزد مادرمان آمدیم و پرسیدیم: " این چیست؟" و بدین ترتیب به مادرمان فهماندیم که ما علاقه مندیم با این برچسب ها آشنا شویم...
ابراز علاقۀ ما ذوق مرگی مادرمان را در پی داشت و در نهایت برچسب ها روی قطعات نصب شد... و این گونه شد که این بار مادرمان رفته است سرِ کار.... آن هم از نوع سرِ کاریِ اساسی
و این بار بر خلاف همیشه ما از مادرمان می پرسیم :" این چیست؟" و مادرمان حداقل روزی صد بار باید به ما جواب پس بدهد...
- :" آقای نانواست، لباس سفید می پوشد و برایمان نان می پزد!"
- :" آقای دکتر است لباس سفید می پوشد، گوشی دارد و وقتی ما مریض می شویم گوشی را در گوشش می گذارد و روی سینۀ ما می گذارد تا صدای قلب مان را بشنود" و ما هر بار آقای دکتر می شویم و با دقت فراوان ادای گوشی گذاشتن آقای دکتر را در می آوریم و یک پانتومیم اجرا می کنیم، ابتدا گوشی را در گوش خود قرار داده و سپس دست مان را روی سینه مان حرکت می دهیم
- :" آقای مکانیک است، آچار دارد و وقتی ماشین بابایمان خراب می شود آن را تعمیر می کند"
- :" آقای پست چی است، کلاه دارد، کیف دارد، نامه دارد و نامه های مادرجان را برایمان می آورد"
- :" آقای پلیس است، کلاه دارد، سوت دارد، و ماشین ها را هدایت می کند" البته ما معنی هدایت را نمی فهمیم فقط چون مادرمان ادای آن را در آورده است ما نیز همان را به دقت کپی کرده و اجرا می نماییم
- :" آقای رفتگر است، جارو دارد، لباس نارنجی می پوشد، و خیابان ها را تمیز می کند" و این شغل یکی از مشاغلی است که ما بسیار به آن علاقه مندیم و بیشتر از همه همین برچسب را به مادرمان نشان می دهیم چون برایمان ملموس تر است، و هر بار مداد رنگی نارنجی را می آوریم و به خیابان نیز اشاره می کنیم
- :" آقای نجار است، چکش دارد، برای ما میز و تخت و کابینت می سازد" و ما هر بار بعد از شنیدن این حرف ها به سمت کشو می رویم و چکش به دست به حضور مادرمان شرفیاب می شویم...
- :" آقای آتش نشان است، لباسش قرمز است، شیلنگ دارد و با آب آتش را خاموش می کند" و هر بار که گلاب به رویتان ما به دست شویی می رویم شیلنگ آب را به مادرمان نشان می دهیم و اصرار داریم حتما آب پاشی نیز انجام پذیرد
- :" آقای آشپز است، لباس و کلاه سفید دارد، و برایمان غذا می پزد و کفگیر دارد" و ما هر بار بعد از شنیدن این تعاریف اعلام می داریم:"هویج" و هویج های داخل ظرف آقای آشپز را نشان می دهیم...
- :" آقای کشاورز است، داس دارد، گندم می کارد تا نان درست کنیم و بخوریم" و ما هر بار بعد از شنیدن تعاریف مادرمان از کشاورز، نوای "مَ مَ مَ" سر می دهیم...
فعلا برنامه های این روزهایمان همین هاست... ضمن این که گه گاهی نیز از این آقایونِ شاغل حسابی خسته می شویم و باز هم می رویم سراغ همان فلش کارت های سری دوم تراشه های الماس و فعلا کلمات" تلویزیون، تلفن، توپ، صندلی، لیوان، هواپیما، کتاب، درخت، خانه، گنجشک، یخچال، ماشین و حمام" از سری دوم را آموخته ایم... ضمن این که در نتیجۀ تلفظ های مکرر مادرمان تلفظ کلمات:" توپ، درخت، خانه" را نیز به درستی یاد گرفته ایم
گاهی مادرمان برای ارضای حس شیطنت خود و نیز برانگیختن حس به آموزی اینجانب، ما را سر کار می گذارند و مثلا فلش کارت "یخچال" را به ما نشان می دهند و می گویند:" اینجا نوشته تلویزیون" و ما نگاهی عاقل اندر سفیهانه به ایشان می کنیم و بدون هیچ عکس العملی منتظر می مانیم تا ایشان اشتباه خود را تصحیح کنند و ایشان تصحیح می کنند که "نه اشتباهه، اینجا نوشته تلویزیون" و کلمۀ یخچال را نیز به ما نشان می دهند و ما با این روش بیشتر راغب به آموختن هستیم و خستگی ناپذیر عمل می کنیم
به امید روزی که بتوانیم به تنهایی کلمات " انضباط، اصطکاک، ثبت و ضبط" را بخوانیم و به راحتی کلمۀ "گَلَنگَدَن" را تلفظ کنیم