علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

همه به پیش!!

1392/9/20 21:09
نویسنده : الهام
1,316 بازدید
اشتراک گذاری

شما را نمی دانیم ولی ما که بدجور از قافلۀ عکس های یلدایی جا ماندیم...همه اش هم تقصیر این بارانِ بد موقع بود نیشخند همین هفتۀ قبل بود که مهد، طی نامه ای از مادرمان خواست که ما را برای انداختنِ چند عدد عکس یلدایی ، روز چهارشنبه به مهد ببرند و مادرماننیشخند 

وقتی صبح شد مشاهده شد که باران شدیدی باریدن گرفته است و اینگونه شد که مادرمان از نیشخند تبدیل شدند به ناراحت و از آن جا که خدا آژانس را از مادرمان گرفته بود!، فرصت عکسِ یادگاری انداختن در معیت دوستان از ما صلب شد... به همین راحتیدل شکسته

و اما یلــــــــــــــــــــــدا...همان که مادرمان عاشقِ آن است...و برای رسیدنش لحظه شماری می کند...

مادرمان تا به حال چندین بار نقش بزرگترها را در مراسم شب یلدا بر عهده گرفته است... سال اولی که مادرمان تازه ازدواج کرده بودند برای شب یلدا عازم ولایت شدند تا در منزل مادرجانمان پذیرای خانوادۀ پدری مان باشند که برای عروس شب چله ای آورده بودند....البته ما موجود نبودیمناراحت

یلدای سال بعد ما همچنان موجود نبودیم و مادرمان پذیرای خاله مهدیه مان بودندلبخند

سال بعد ما نیز در مراسم شب یلدا تشریف فرما شدیم و البته باز هم در منزل مادرجانمان مراسم یلدا را سپری نمودیم...لبخند

و اما سال قبل و در یک  سال و چهارماهگی خانوادۀ پدری میهمان ما بودند و مادرمان از خاله مهدیه و آوینا جان و عموجانمان نیز برای یلدا دعوت کردند...قلب

و اما امسال نیز مادرمان برای برگزاری این مراسم داوطلب شده اند... مادرمان بدجوری از برگزاری این سنت حسنه و جمع شدن همه دورِ هم لذت می برند و از هم اکنون اندر تدارک مراسم یلدای امسال هستند... و ما نیز بس که کاری هستیم با کامیونمان در خدمت مادرماناز خود راضی

و اینک، این آقا علیرضا خان نوری و این هم یک عدد باربَری که تازه افتتاح شده...

جهت مشاهدۀ کمک های عظیمی که به مادرمان روا داشتیم بیا به ادامۀ مطلب...

همۀ اسباب بازی هایمان را در پوزیشن قدم رو قرار داده ایم و برای رفتن به مراسم یلدا از هم اکنون به حالت آماده باش به صف کرده ایم...

محتویات را مشاهده می کنی: چند عدد ماشین کوچک، یک عدد گلدان، موتور کوچکمان، و یک عدد جیک جیک (به زبانِ ما: دیک دیک، آخر نیست که ما عربی هم بلدیم به خروس می گویم:"دیک"زبان)

و بعد از کمی گردش در منزل تعدادی مکعب نیز به جمع بالا اضافه می کنیم+ یک عدد کاغذ که در نقش سایبان عمل می کندمژه

پس از این که این گروه را به مقصد می رسانیم به دنبالِ سرگرمی دیگری می رویم و ساعاتی بعد، می رویم سراغ آن یکی ماشینمان که جدیداً با اعمال نیروی فراوانی که بر آن وارد کرده ایم سقف آن را برداشته و آن را به یک خودروی روباز تبدیل کرده ایم عینک

و همان محتویات قبلی را با اعمال فشار و نیروی فراوان+ نق زدن های متوالی و در نتیجه کمک های مادرمان بر آن سوار می کنیم...

و هزاران بار آن ها را جابجا می کنیم تا همۀ خرت و پرت هایمان در آن جای گیردیول

در این جا موبایل معروفمان، یعنی همان کنترل ضبط ماشین، را نیز به محتویات اضافه می کنیمبه من زنگ بزن

اگر این سوال برایت پیش آمده است که این کمک های ما چه ربطی به یلدا داشت باید بگوییم که در نتیجۀ سرگرم شدنمان با باربری، اینجانب دست از سرِ مادرمان برداشته و فرصتی برای ایشان پیش می آید تا بتوانند مدتی را نیز میهمان سایت های مختلف باشند تا بتوانند برای یلدا سفره آرایی کنند...لبخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

خاله فاطی
20 آذر 92 21:40
اینم 2 هندونه ای تقدیم ب عاقا جان و مادرشان
الهام
پاسخ
اینم ده ه ه ه ه ه....تا بوس برای خاله جون مهربونم
مامان نازنین جون
20 آذر 92 23:46
سلام....ماشاا... به این گل پسروبلاگتون خیلی قشنگهخوشحال میشم به وبلاگ ما هم سری بزنید
الهام
پاسخ
سلام ممنونم عزیزم این نظر لطف شماست با کمالِ میل
مامان حسنا
21 آذر 92 11:09
اخی بارون که خوبه منم یه بار بخاطر بارون برنامه هام بهم ریخت معلومه این علیرضا عاشق کامیونه یا به قول خودش تُ هست که همیشه باهاش ور میره
الهام
پاسخ
آره عزیزم عیرضا عشق ماشین های سنگینه
(زهره)مامان فاطمه
24 آذر 92 14:41
یلدات پیش پیش مبارک عزیزم .ایشااله هزاران سال باهمدیگه یلدارو جشن بگیرید مامان دیگه کمک از بیشتر که دست از سرت بر داره تا بکارات برسی البته اگر برسی
الهام
پاسخ
ممنونم خاله زهرۀ عزیزم آره واقعا این کارش کمک بزرگی بهم می کنه
mamane m@ni
25 آذر 92 2:03
پیشاپیش یلدا مبارک
الهام
پاسخ
ممنونم عزیزم
شایان
25 آذر 92 19:02
ممنون اومدی وبمون
الهام
پاسخ
خواهش می کنم جناب
فهیمه
26 آذر 92 7:15
الهام جون با ذوق و با انگیزه دوست دارم.
الهام
پاسخ
ممنونم عزیزم این نظر لطف شماست من بیشتر شما رو دوست دارم
پرهام ومامانش
4 دی 92 23:08