علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

مشهد الرضا...

1392/11/6 10:26
نویسنده : الهام
1,232 بازدید
اشتراک گذاری

از آن جا که اینجانب و خانواده روز جمعه و به دنبالِ کاری که برای بابایمان در مشهد پیش آمد، به صورت عجولانه ای عازم مشهد شدیم دیشب توانستیم در معیت بابایمان و مادرشان و مادرمان برای زیارت به حرم برویم...

این گل پسر که در تصویر مشاهده می کنید مهدی آقا پسر عموی ده سالۀ اینجانب می باشد که بسیار به ما علاقه دارند و ما نیز ایضاً...

السّلامُ علیکَ یا سلطان، یا اَبَاالحَسَن، یا علی ابن موسی و رحمةُ اللهِ و برکاتُهُ

سفرنامه ما در راهِ مشهد و بازی های ما به همراه آقا  مهدی، پسر عموی دوست داشتنی مان را می توانی در ادامۀ مطلب ببینی...

از آن جا که همراه بردنِ اسباب بازی در سفر مستلزم از بین رفتن محدودۀ زیادی از فضای داخل ماشین و صندوق عقب می باشد مادرمان همیشه یک دسته از فلش کارت های تراشه های الماس+ جعبۀ مداد رنگی ها+ یک عدد دفترچۀ نقاشی در کیف خود همراه می آوردند تا از یک طرف فضای زیادی اشغال نشود و از طرفی اینجانب به بهترین نحو سرِ کار رفته و مدام در حال وول خوردن در فضای چند متریِ ماشین نباشیمابرو

و این ما هستیم که با سرسختیِ تمام و با اَعمالِ شاقه در حال نقاشی کشیدن هستیمکلافه عامل مؤثر دیگر در سرگرم کردنمان وَر رفتن با عینک بابایمان است... البته از آن جا که قبلاً در اثرِ غفلتِ بابایمان فاتحۀ عینکِ ایشان را خواندیم بابایمان عینک جدید خود را به ما نمی دهند و مادرمان برایمان یک عدد عینک آفتابی کوچک خریده اند ولی ما باز هم علاقه مندیم عینک بابایمان را بر چشممان بگذاریم! البته اگر مادرِ سخت گیرمان اجازه دهند! آخر ما خودمان از عهدۀ بابایمان بر می آییم!! و از آن جا که ما باز هم کوتاه نمی آییم همان عینک بینوای قبلی بابایمان را صاحب می شویم و این است تریپ مان با یک عدد عینک نیم شیشه که از دستمان برایش یک عدد شیشه ساخته ایم!نیشخند

بعد از طی مسیر، ابتدا وارد ولایتمان شدیم هوا خیلی خوب بود و درست مانندِ هوای اواخرِ اسفند بوی بهار می آمد... جمعه شب به دیدارِ مادرجان و باباجان مان رفتیم و علی رغمِ اصرارِ مادرجانمان مبنی بر این که بابا و مادرمان ما را به مدت دو روزی که در مشهد کار دارند در ولایت به ایشان بسپارند و خودشان عازم مشهد شوند، بابایمان علی رغم اطمینانی که در رسیدگی به ما توسط مادر جانمان داشتند، قبول نکردند و نظرشان این بود که در نبودِ ما، دائم باید در این دو روز نگرانمان باشند!نگران

البته ما و مادرمان که از خدایمان بود! ما که تکلیفمان مشخص بود چون از یک طرف با یک فقره انسانِ با حوصله مواجه بودیم که مدام برایمان وقت می گذاشت و اوامرمان را اجرا می کردند شیطان و از طرفی ما دائم در حالِ گشت و گذار در باغ و حیاط بودیم...فرشته

البته مادرمان برای سپردنِ ما به مادرجانمان دلایلِ مقدسی داشتندزبان اول این که در نبودِ ما مادرمان بهتر به کارهایشان که شاملِ آماده سازی مقاله شان برای ارائه در کنفرانس شیراز بود می رسیدند، دلیل دوم این که چون مادرجانمان مدام با ما صحبت می کنند ما در معیت ایشان کلی در صحبت کردن دچارِ پیشرفتگی می شدیم و از آن مهم تر مادرمان چند روز قبل در یکی از پست های وبلاگ "مجلۀ اینترنتی کودک" مقاله ای را خواندند که نویسنده در آن تأکید کرده بود که گاهی خوب است پدر و مادر بچه ها را به کسی بسپارند و به سفر بروند چون علاوه بر این که به پدر و مادر فرصت تعویض روحیه و تقویت رابطۀ زناشویی را می دهد، لازم است بچه نیز درک کند که دوری از پدر و مادر مسئلۀ بزرگی نیست... مادرِ ما هم که آخرِ عمل کردن به دستور العمل هایی هستند که به نفعشان است پس به محضِ پیشنهادِ مادرجانمان این پوزیشن شان بود:نیشخند

در نهایت به دلیلِ این که بزرگ خاندان یعنی بابایمان موافق نبودند و مادرمان هم آخر حرف شنوی از بابایمان، ما نیز عازم مشهد شدیم و جه خوب شد که ما نیز به مشهد رفتیم!چشمک زیرا:

سواری گرفتن از پسر عمویمان مهدی خان+ مواجه شدن با خیلِ اسباب بازی های جدیدی که در اتاق مهدی خان منتظر ما بود+ علاقه و توجه ایشان به ما+ رفتن به زیارت ارزشش را داشت که ما نیز دل از ولایت و هوای تمیزش بکَنیمزبان

وقتی مهدی جان قصدِ انجامِ تکالیف خود را دارند ما نیز مداد و دفتر نقاشی مان را می آوریم و مشغول هستیم و مهدی هم به جای انجام تکالیف مشغولِ اینجانب است!دلقک

هم چنان در مشهد الرضا به سر می بریم و این پست از این جا روی نت می رود... قصد داریم ان شااله دوباره سری به ولایت بزنیم و به همراهِ پدر و مادرِ شوهرِ مادرمان، سه شنبه عازم شیراز شویم تا ضمنِ تعویض روحیۀ آقا جان و مامان جانمان، روز چهارشنبه مادرمان نیز برای ارائۀ مقاله در دانشگاه حاضر شوند...

از آن جا که مقصدِ بعدی سفرمان به احتمالِ زیاد بندر عباس و قشم می باشد به شدت محتاجِ اطلاعاتِ گزارشاتِ آب و هوای این منطقه نیز می باشیم و بسیار سپاسگزارِ گزارشاتِ دوستانی هستیم که به تازگی به این منطقه سفر نموده اندخجالت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (31)

(زهره)مامان فاطمه
6 بهمن 92 12:29
ای جان خوش به سعادتتان فدای علیرضای نازنین که مشهدی علیرضا به توان 100 است زیارت قبول خانمی خیالت راحت اونطرفها(بندعباس وقشم)از اهواز گرمتره مطمئن باش هوا اونجا خیلی بهاری تراز ولاییتون هست ایشااله همیشه به گردش و سمینار وتفریح عزیزم
الهام
پاسخ
ممنون عزیزم. ما که میایم مشهد خیلی به نفع شما میشه چون تو حرم به یادتون هستیم و حسابی دعا می کنیم براتون ایشالا که هوا گرم باشه و مجبور نشیم تا خرخره لباس گرم بپوشیم
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
6 بهمن 92 13:32
زیارت قبول باشه حالا که هنوز مشهد هستید سلام ویژه ما رو به اقا برسونید التماس دعا داریم خیلی خیلی زیاد اگه باز رفتین حرم من و فراموش نکنید ان شالله سفربه خوشی
الهام
پاسخ
چون شما هر دفعه سفارش می کردی به یادتون بودم و براتون دعا کردم بازم چشم
(زهره)مامان فاطمه
6 بهمن 92 14:53
راستی الهام جون یادم نرفته آش جورو ها فقط میخوام دقیق از مامانم بپرسم برات بنویسم ولی تا اونجایی که من کنار دستش بودم میدونم که همه چیش مثل آش رشته است بااین تقاوت که بجای رشته جو میریزی (یعنی جویی که پرک نشده باشه ها)بعد هم که سبزی ونخود ولوبیا وعدس ها روریختی کشک به مقدار فراوون در حال پخت میریزی بخاطر اینکه یه کوچولو ترش وخوشمزه هم بشه یکم سرکه یا قارا هم میریزی میزاری خوب خوب جا بیوفته و لعاب بندازه آشت
الهام
پاسخ
یک دنیا ممنونم زهرۀ عزیزم. سعی می کنم بپزم. آخه من عشق آشم
'گل هاي بهشت
6 بهمن 92 15:36
سلام جالب بود . زبان و سبك نوشته تان نيز جالب است و طنز جالبي در ارائه نوشته به كار ميبريد!خداقوت . خدانگهدار.
الهام
پاسخ
سلام. ممنون دوست عزیز. این نهایت لطف شما رو می رسونه. یک دنیا ممنون که به ما سر می زنید
خاله الهام
6 بهمن 92 16:22
عزيزم خوش به سعادتتون الهام جون حتما حتما برام دعا كنيد ها
الهام
پاسخ
باشه عزیزم. براتون دعا کردم ایشالا که خدا دعای من و مستجاب کنه و بهترین چیزی رو که به بهترین بنده هاش میده بهت بده
مامان ایمان جون
6 بهمن 92 17:27
همیشه به سفرکم کم دارین میزنین رو دست مارکوپولو ایشالا بهتون خوش بگذره و مامانی هم موفق باشه
الهام
پاسخ
این رو دستِ مارکوپلو رو خوب اومدی قربونت عزیزم. لطف داری
خاله فاطی
6 بهمن 92 18:57
سلام الهام جون لطف کن منو از دعای فراوونت فراموش نکن
الهام
پاسخ
سلام فاطی جونم به روی چشم عزیزم
مامان کیامهر
6 بهمن 92 20:48
دوست جان زیارت قبول ! قبول نیست شما خیلی پارتیتون کلفته ما چند ساله میخوایم بریم نمیشه میشه یه سفارش به اقا بکنین
الهام
پاسخ
ممنونم رفیق. ایشالا که به زودی قسمت بشه شما هم برید پابوس امام رضا اون شب براتون دعا کردم باز هم به روی چشم عزیزم
نازنین
7 بهمن 92 0:34
خانومی مارکوپولو شدی؟ ایشالله همیشه به گردش و زیارت و سیاحت باشه راستی ممنون درستش کردم
الهام
پاسخ
فکر میکنم اگه همین طور پیش بریم عن قریبه که ما دست مارکوپولو رو هم از پشت ببندیم فدات نازنین جونم
(زهره)مامان فاطمه
7 بهمن 92 10:08
خیلی خیلی خیلی ممنـــــــــــــون که بیادمون هستی عزیزم بپوس نازنین پسرو
الهام
پاسخ
خواهش می کنم زهرۀ عزیزم. انجام وظیفه می کنم
مامان آرمینا
7 بهمن 92 16:34
زیارتتون قبول باشه .همیشه به سفر بگو چرا چند روزی خبری ازتون نیست .بوس برای علیرضا جون که حسابی داره بهش خوش میگذره. پس ظاهرا سفر طولانی در پیش دارید. الهام جون اتفاقا ما هم تصمیم داریم همین سفر قشم و بندر عباس رو اگه اوضاع خوب باشه بریم. من که اطلاعاتی ندارم. ولی بعد از شما کلی اطلاعات میخوام. خوش بگذره
الهام
پاسخ
عزیزم هنوز هم برنگشتم تهران.البته ما نتونستیم بریم بندر عباس چون برای همسرم کار پیش اومد و مجبور شدیم از شیراز مستقیم بیایم ولایت
الهام مامان یسنا
7 بهمن 92 16:36
الهام جون زیارتتون قبول. خوش به حالتون زود به زود امام رضا دعوتتون میکنه. اتفاقا منم همه جا فلش کارت و مداد رنگی و دفتر نقاشی رو همراه دارم
الهام
پاسخ
ممنونم الهام عزیزم.ایشالا قسمت همۀ آرزومندان بشه.... اوضاع از این قراره که ما هر وقت می ریم زیارت لحظۀ آخر از امام رضا میخوایم که ما رو زود بطلبه آقا هم همین دعای آخر ما رو زود مستجاب می کنه این وسایل بازی هم بسیار بار و بنه خوبی ست
صدف
7 بهمن 92 17:23
خوش به سعادتتون . التماس دعا خیلی خلیی خیلیییییییییییی
الهام
پاسخ
ایشالا قسمت همۀ آرزومندان بشه به روی چشم
مهدیه مامان امین
8 بهمن 92 0:35
علیرضا جووووووووون زیارتت قبول
الهام
پاسخ
ممنونم خاله جونم
مامان محمدطاها
9 بهمن 92 9:45
زیارت قبووووووووول گل نازممممممممممم
الهام
پاسخ
ممنونم خاله جون مهربون
فهیمه
10 بهمن 92 9:35
زیارت قبول کوچولوی ملوس
الهام
پاسخ
سپاس
مامان پارسا
10 بهمن 92 11:34
عزيزم زيارت قبول انشاالله هميشه آقا شما رو بطلبه
الهام
پاسخ
قربان محبتتون رفیق ایشالا همه آرزومندان رو به زودی بطلبه
سحر
10 بهمن 92 20:45
زیارتتون قبول باشه ما رو دعا کنید .ما: دانشجویان دانشگاههای علوم پزشکی که تا یک هفته دیگر امتحان دارند یعنی هفته چهارم امتحانشان هستند ...
الهام
پاسخ
ممنونم عزیزم. ایشالا که به خوبی و خوشی امتحانات و پشت سر بذارید
فرنازخاله اریسا خانوم
11 بهمن 92 12:19
سلام عزیزممممممم.زیارت قبول.خوبید شما؟ببخشید من خیلی دیر به دیر به شما سر میزنم اقا علیرضای گل
الهام
پاسخ
سلام گلم. ممنون. خواهش می کنم رفیق. فدای محبتتون
مامان برديا
11 بهمن 92 12:49
سفر يهويي خيلي ميچسبه ها زيارت قبول
الهام
پاسخ
بعـــــــــــــله واقعا چسبید جای شما خالی
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
12 بهمن 92 18:53
هنوز اونجایی برنگشتین منم میخوااااااااااااام حتما برام دعا کن که کارم خیلی گیره
الهام
پاسخ
حکایت ما شده همون حکایت مارکوپولو به روی چشمم عزیزم
مامان نازنین جون
13 بهمن 92 1:18
همیشه به گشت وگذارانشا... که بهتون خوش بگذره
الهام
پاسخ
ممنون عزیزم
مامان کوثر
14 بهمن 92 9:33
سلام با اجازه علیرضاجون با نمک رو لینک کردم
الهام
پاسخ
فدای محبتتون. من هم شما رو لینک کردم
الهام
14 بهمن 92 11:27
پسر ﮐﻪ ﻧﺒﺎﺷﯽ... ﺩﺧﺘﺮﯼ! ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﺮﮐﺖ ﻗﺴﻢ بجنب،آپم " به همین سادگی...به همین خوشمزگی "
الهام
پاسخ
باشه عزیزم
فهیمه
14 بهمن 92 12:16
سلام الهام جون احیاناً شما کنگر نخوردین کجایی بابا دلمون تنگولیده شاد و سلامت باشید.برا خوشمل موفری
الهام
پاسخ
الان کنگر پیدا نمیشه ولی چون قبلا خوردیم احتمالا موندن طولانی مون تو ولایت به همون مربوط میشه دلم برای همۀ دوستان مخصوصاً شما خیلی تنگ شده
مامان محمدحسین
14 بهمن 92 13:14
التماس دعای فت و فراوان.... خاله اگه دیر سر میزنم اینترنتمون قطع شده .... دوستون دارم...
الهام
پاسخ
به روی چشم عزیزم ما همه جوره دوستون داریم فت و فراوون
زهره (مامان فاطمه)
14 بهمن 92 13:19
سلام هنوز نیومدید ایشااله که همه چی به خوبی پیش رقته باشه .در انتظار دوباره دیدنتان
الهام
پاسخ
تهران برنگشتیم هنوز ولی ولایت هستیم... ما هم دل تنگتون هستیم حسابی
ستارگان آسمان من
15 بهمن 92 5:11
خوش به سعادتتون...زیارت قبول
الهام
پاسخ
ممنونم عزیزم
مامان آرمینا
15 بهمن 92 14:03
ای بابا الهام جون هنوز نیومدید چه سفر طولانی شد.فکر کنم شما هم گرفتار برف شدید هااااااااااا.حداقل یه پست جدید بزار دلمون براتون تنگ شده
الهام
پاسخ
عزیزم ما بندرعباس نرفتیم و برگشتیم ولایت. به خاطر کارهای اداری همسرم تو پروژه مشهد من و علیرضا تو ولایت موندیم و همسرم رفتند مشهد... الان هم اسیر برف و سرما شدیم... ایشالا تا پس فردا بر می گردیم
mamane mani
15 بهمن 92 15:22
زیارتتون قبول باشه شما که دیگه خیلی به امام رضا نزدیک شدین ترو خدا ازش بخواین ما رو هم بطلبه
الهام
پاسخ
ممنونم عزیزم. به روی روی روی چشم گلم
parham ,mamanesh
15 بهمن 92 15:30
ziarat ghabolllllllll
الهام
پاسخ
ممنونم عزیزم