علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

آدم های مجازی!

1392/11/20 0:19
نویسنده : الهام
486 بازدید
اشتراک گذاری

اسفندماهِ 91 بود که مادرمان به صورت کاملاً اتفاقی با وبلاگی با نام "همۀ وجودم امین جان" آشنا شدند و دوستی ما و مادرمان با امین خان جوانمردی و خاله فهیمۀ مهربان شروع شد...

گذشت زمان و ارتباط متقابل روز به روز بر علاقۀ ما به امین گلی و مادرشان افزود به گونه ای که به محض پذیرش مقالۀ مادرمان در کنفرانس شیراز نهایتِ علاقۀ خود را برای دیدار با ایشان ابراز نمودیم... از آن جا که خاله فهیمۀ عزیزمان مثل همیشه ما را مورد مهر و محبت خود قرار دادند، شماره تماس خود را به مادرمان داده بودند...

از آن جا که پدر بزرگ این جانب بازنشستۀ آموزش و پرورش هستند ما به محض رسیدن به شیراز در خانۀ معلم مستقر شدیم... و با خاله فهیمه تماس حاصل نمودیم و آمادگی خود را برای دیدار با ایشان اعلام نمودیم و ایشان با روی باز از ما دعوت کردند که به منزلشان برویم و اینجا بود که دهانِ مادربزرگمان به طرز عجیبی از تعجب باز ماندتعجب آخر می دانی قبل از رسیدن به شیراز وقتی مادرمان به مادربزرگ مان گفته بودند که قرار است یکی از دوستان اینترنتی خود را ببینند ایشان بسی متعجب بودند و ابداً فکرش را هم نمی کردند که یک همچین استقبال گرمی از جانب خاله فهیمۀ مهربان از ما به عمل آید...

قرارمان به فردای آن روز موکول شد و قرار بر این شد که صبح روز بعد با ایشان در باغ ارم ملاقات کنیم... 8 صبح بود که به قصد زیارت شاهچراغ به راه افتادیم جای شما خالی شیرازی ها در خواب ناز بودند و حرم بسیار خلوت بود و هوا عالی...

از آن جا که ما در همان حوالی هوس دستشویی رفتن به کله مان زده بود دیر به قرار رسیدیمخجالت ولی با دیدن خاله فهیمه کلـــــــــــــــــی سورپرایز شدیم...یک خالۀ بسیار مودب، بسیار زیبا و پر انرژی و با کمالات فراوان... چیزی درست شبیه همان درکی که ما در فضای مجازی از ایشان داشتیم...

ایشان زحمت کشیده بودند و ضمن به انتظار نشستن، برای ما بلیط نیز تهیه کرده بودند...البته امین جان همراهِ ایشان نبودند چون در آن ساعت ایشان در طلب علم و دانش در مدرسه به سر می بردندچشم

ما خیلی زیاد از خاله فهیمه مان خوشمان آمد به چند دلیل عمده: 1- برای ما کادو خریده بودندنیشخند 2- کلی شکلات همراه داشتند و وقتی به ما تعارف کردند همه را برداشتیم و ایشان دعوایمان نکردندنیشخند 3- ما را "آقا علیرضا" خطاب می کردند و ما بسی دچار خود بزرگ بینی می شدیماز خود راضی

در باغ ارم ما طرز کار با یک سری برگ مخصوص را یاد گرفتیم که بعد از پرتاب در پوزیشن فرفروک بر زمین می نشست و این آموزش فرفروکی به جز در معیت خاله فهیمه برایمان امکان پذیر نبودعینک همین آموزش فرفروکی باعث شد تا در بازدید از حافظیه و سعدیه بزرگ ترها قادر به سرِ کار گذاشتنمان شوند تا نتوانیم زیادِ از حد وول بخوریملبخند نکتۀ مهم این بود که تعدادی از این فرفروک ها در جیب بابایمان جای گرفت و بعد از رسیدن به ولایت هم بازی مان شدمژه

از باغ ارم عکس داریم ولی متاسفانه چون عکس ها +1 نفره است امکان آپلود آن ها در این مکان وجود ندارد...

بعد از بازدید از باغ ارم خاله فهیمه بسی لطف نموده و ما را برای شام به منزلشان دعوت کردند ولی از آن جا که بابای ما بسی تعارفی تشریف دارند همه اش تشکر می کردند و انصراف خود را از ایجاد مزاحمت برای خانوادۀ جوانمردی اعلام می نمودند و اساسی حرصِ ما و مادرمان را در می آوردند آخر ما +مادرمان+ پدربزرگ+ مادربزرگ مان خیلی دوست می داشتیم اوقات بیش تری را در معیت خاله فهیمۀ با محبت سپری می کردیم و از نزدیک روی ماه امین جانمان را نیز می بوسیدیمماچ و از همه مهم تر فرصتی پیش می آمد تا از مهربانیِ خاله فهیمه سوء استفاده نموده و در معیت امین جانمان بسی شرارت نموده و منزلِ خاله مان را تبدیل به میدان کارزار می کردیمشیطان

به محض جدا شدنِ خاله فهیمه از ما، پدربزرگ و مادربزرگ مان که در کفِ دوستِ اینترنتی ما و مادرمان مانده بودند شروع به تعریف و تمجید از ایشان نموده و ما و مادرمان از داشتن یک همچین دوستِ اینترنتی و با کمالاتی بسی احساس غرور می نمودیم... تازه آن جا بود که مادربزرگ مان متوجه شدند که این تبلیغاتِ منفی که در مورد دوستانِ ایتنرنتی در تلویزیون صورت می گیرد تبلیغاتی منفی بیش نیست!!نیشخند

و امروز بعد از گذشت حدود ده روز از سفر به شیراز و دیدار با آدم های مجازی و حقیقی اش هنوز ذکر خیرِ خاله فهیمه بر سرِ زبانِ پدر بزرگ و مادر بزرگ مان است و مادرمان از انتخاب دوستان خوبی مانند خاله فهیمه بسی بر خود می بالداز خود راضی

همین برخورد های خوب و محبت آمیز است که خاطرۀ این شیراز رفتن را در ذهنمان ابدی می کند و شیرین... خوب می دانی که یکی از عوامل مهم در ایجاد احساس خوب از سفر رو به رو شدن با آدم هایی است که سرشارند از عطوفت و تو را سرشار از قدردانی می کنند...

ما از همان روز به انتظار نشسته ایم که خاله فهیمه به اتفاق امین گلی و بابایش به تهران عظیمت کنند تا بتوانیم ضمن جبران لطفی که به ما داشته اند، در معیت امین جانمان از خانۀ خودمان مایه گذاشته و یک عدد میدان کارزار بسازیمشیطان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

زهره(مامان فاطمه)
20 بهمن 92 8:07
دیگه از الهام جونِ مهربون داشتن یه همچین دوست خوبی هم انتظار میره دیگه .دست خاله فهیمه درد نکنه فدای گل پسر بشم من که تو بغل باباش بند نمیشه
الهام
پاسخ
مرسی زهره جونم. شما خیلی نسبت به من لطف دارید. خوبی از خودتونه عزیزم می دونی همه اش دلش میخواد بدوه آخه طفلک نیست که همه اش تو چهاردیواری حبسهاونجا هم که آفتاب مستقیم تو چشمش بود دیگه در زمینۀ فرار از بغل لحظه شماری می کرد
فهیمه
20 بهمن 92 13:38
سه چیز در زندگی هیچ گاه باز نمی گردد: زمان, کلمات و موقعیت ها سه چیز در زندگی نباید از دست برود : آرامش, امید و صداقت سه چیز در زندگی همیشه قطعی نیستند: رویا ها, موقعیت ها و شانس سه چیز در زندگی از با ارزش ترین هاست: عشق, اعتماد به نفس و دوستان سلام الهام جون خوشحالم که شیراز بهتون خوش گذشته. من که کاری نکردم براتون و خودم رو مستحق این همه تعریف و تمجید نمی بینم . من هم خیلی دوست داشتم تشریف بیارید منزل و بیشتر در خدمتتون باشم ولی سعادت به ما رو نکرد و آقای نوری دعوت ما رو نپذیرفتند. ان شاءالله سفرهای بعدی
الهام
پاسخ
سلام عزیزم. مثل همیشه جملات زیبا و پرمحتوا خواهش می کنم همین که دعوت ما رو پذیرفتید و اومدید پیشمون خیلی شادمون کردید چه میشه کرد این هم از مشکلات داشتن همسر تعارفیه که سعادت اومدن به خونۀ شما رو ازمون گرفت شک نکنید که کم سعادتی از ما بود که نتونستیم بیشتر با شما همراه باشیم. ایشالا در اولین سفرتون به تهران و یا مشهد تشریف بیارید تا در خدمتتون باشیم و لطفتون رو جبران کنیم
مامان آرمینا
20 بهمن 92 15:03
آدمای خوب همیشه همدیگه رو پیدا میکنند و بهم میرسند. دست فهیمه جون درد نکنه که اینقدر با محبت بودن
الهام
پاسخ
ممنون مریم جون. این نهایتِ لطف شما رو می رسونه خوبی از خودتونه که من رو خوب می دونید ایشالا قسمت بشه شما و آرمینا جون رو از نزدیک ببینیم
سحر
21 بهمن 92 10:34
مامان من هی میگه ببین ببین چقد اینترنت خطرناکه ببین اخبار چی میگه ..... کلا مخالفه . این پست رو باید مامانا بخونن واقعا آدمهای بامحبت واقعا فراموش نشدنی هستن
الهام
پاسخ
فضای مجازی هم درست مثل دنیای عادی ما پر شده از آدم های متفاوت ولی به نظر من حتی در همین فضای مجازی هم ما ناخودآگاه بیش تر با آدم هایی ارتباط برقرار می کنیم که روحیاتشون به ما نزدیکه و مورد اعتمادمون هستند آدم های با محبت مثل شما سحرِ عزیزم فراموش ناشدنی هستند