خانه تکانی
بهتر است قبل از مطالعۀ این پست، مروری داشته باشی بر خانه تکانی سال 91 در خانۀ ما
امسال ما به جای یک عدد خانه تکانی ضربتی از فرآیند خانه تکانی تدریجی بهره بردیم بدین صورت که مادرمان در زمینۀ خانه تکانی هیچ چیز به زبان نیاوردند تا مبادا خدای نکرده موجبات ترسِ بابایمان از خانه تکانی پدیدار شود و جبهه گیری مفرط از سوی ایشان صورت پذیرد و باز هم مادرمان شنوندۀ همان حرف های همیشگی که کارگر بگیر و وقت نداریم و..... باشند.
آخر می دانی مادرِ ما اصلاً از کارگر گرفتن خاطرۀ خوشی ندارد و به هنگام حضور کارگر نمی داند ما را از وسط معرکه جمع کند و یا به کارگر بفهماند که چگونه باید عملیات تمیزکاری را انجام دهد و این گونه می شود که بعد از خروج کارگر مادرمان باید دوباره دست به کار شود
امسال هر زمان مادرمان اوقات را مناسب می دیدند سریعاً در حضور بابا و دایی محسن مان شروع به ریخت و پاش نموده تا یکی از این دو موجود ما را سرگرم کنند و دیگری در تمیز کاری به مادرمان کمک کنند و این گونه شد که خانه تکانی خسته کننده و ملال آوری نداشتیم
قسمت عمدۀ خانه تکانی امسالِ ما مانند سال های قبل دور ریزی زباله هایی بود که نا خواسته در منزل و مخصوصاً اتاق اینجانب انباشته شده بود و اسباب بازی های اینجانب به حساب می آمد و مادرمان به دور از چشم ما خیلی از آن ها را دور ریختند...
خیلی از مواد غذایی در کابینت ها جا خوش کرده بود که خوب و سالم بود ولی مناسب ذائقۀ خانوادۀ ما نبود و بعد از تهیه شدن در طول سال استقبالی از آن ها به عمل نیامده بود. همۀ این موارد نیز قبل از این که شامل خطر کپک زنی شوند، بسته بندی شده و به منزل خاله نسرین منتقل شد آخر خاله نسرین ما چند نفر نیازمند می شناسند که این روزها به سختی زندگی می گذرانند...
امسال مادرمان یک کمد تکانی اساسی نیز انجام دادند و قسمتی از لباس و کیف اعضای خانواده را که نو و سالم بود ولی مدت ها بود استفاده نشده بود در بقچه ای راهی منزل یک نفر نیازمند کردند تا در صورت تمایل از آن ها استفاده کنند و ایشان نیز بسیار خشنود شدند
سال 86 بود که مادرمان از بین فرزندان آسیب دیده در زلزلۀ بم قیّم دخترکی یازده ساله شدند که پدرش در اثر وقوع زلزله به رحمت خدا رفته بود. مادرمان در این سال ها ماهیانه مبلغی را به حساب ایشان واریز می کردند ولی از آن جا که امسال با وجود این هزینه های سرسام آور مادرمان احساس کردند که دیگر مبلغ پرداختی مادرمان جوابگوی نیاز ایشان نیست در بین همکاران و دوستان نیز به جمع آوری کمک برای ایشان پرداختند. حالا این دخترک یازده ساله برای خودش خانمی شده است و اگر چه هیچ چیز جای خالی پدرش را پر نمی کند ولی خداوند مسئولیت یاری رسانی به او را بر گردن ما نهاده و از بابت توفیقی که در انجامِ این وظیفه نصیب شده است او را سپاس می گزاریم
هر یک از ما بدون شک در اطرافِ خود افرادی را می شناسیم که این روزها به سختی زندگی خود را می گذرانند از آبدارچی محل کارمان گرفته تا نظافت چی مهد فرزندمان و از همه مهم تر بستگانی که در این شرایط اقتصادی وخیم حال و روز خوشی ندارند و البته رسیدگی به فامیلِ نیازمند که در اولویت قرار دارد...
کاش می شد هر یک از ما به جای این که برای خود و فرزندانمان چند مدل لباس تهیه کنیم، اندکی از هزینه های اضافی کاسته و به یک مدل لباس اکتفا کرده و به شکرانۀ داشتن اوضاع اقتصادی نسبتاً مناسب دیگران را نیز دریابیم و در خلق روزگاری خوش برای اطرافیان مان سهیم باشیم...
شک نداشته باش که احساسِ خوبی که در نتیجۀ کمک به دیگران روحت را می نوازد بسی عظیم تر از احساسی است که در نتیجۀ پوشیدن لباس های زیبا نصیبِ تو خواهد شد