علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

ابر و باد و مه و خورشید و فلک..

1392/12/24 11:16
نویسنده : الهام
1,450 بازدید
اشتراک گذاری

تعطیلات مادرمان آغاز شده است و تماس های مکرر مادرجانمان مبنی بر رفتن به ولایت از سر گرفته شده استبه من زنگ بزن ولی افسوس که بابایمان چند روز دیگر را نیز در تهران ماندنی ست و ما هم اسیر و گرفتارِ بابایماننیشخند

و شروع تعطیلات و هوای بهاری ست که باعث می شود مادرمان در خانه بند نشودلبخند و بعد از چند روز بارانی در پایتخت دیروز که خورشید میهمانِ شهرمان شده بود طبیعت ما را به سوی خود می خواند...ابداً تصور نکنی که مادرِ ما خدای نکرده دَدَرررررری تشریف دارند، نه هرگز، این طبیعت است که دلش برای مادرمان تنگ می شود و ایشان را به سوی خود می خوانَدسبز

از آن جا که ما پنج شنبه شب تا دیروقت در منزل عمو داود اوقات گذرانده بودیم نایی برای مزه دار کردنِ جوجه نداشتیم و ظهرِ جمعه از پیک نیک رفتنِ نهاری معاف شدیم...ناراحت

ولی عایا شما مادرمان را در یک روزِ آفتابی بی خیالِ بیرون رفتن می یابی؟! و البته که نه! پس این گونه شد که مادرمان بعد از نهار هوس بیرون رفتن کردند و پارک سر کوچه هم نه، و بوستان سرخه حصار هم نه، و البته هوای دریاچۀ لتیان به سر مادرمان زده بود و در کمتر از چند دقیقه بساط پیک نیک و عصرانه آماده شد و همگان لباس پوشیده بر آستانۀ در ایستاده بودند و ثابت شد که همگی دلشان دَدَرر می خواسته ولی تنبلی ناشی از برخاستن بر ایشان بسی غالب بوده است و برای رفتن به خوش گذرانی منتظرِ اسلحه ای بر پشت گوششان بوده اند که مادرمان زحمتش را کشیدندزبان

عازم جاجرود شدیم و ما در حالی که ایستاده در حالِ چیپس خوری بودیم پلک هایمان روی هم رفت و از آن جا که ماشین به مثالِ گهواره ای عمل می نمود ما را به خواب ناز بردخواب و به کمک مادرمان پوزیشنی این چنین افقی را در صندلی عقب اتخاذ نمودیم:

اتخاذ این پوزیشن مساوی شد با از دست دادنِ مناظر زیبای اطرافافسوس و البته به بزرگترها فرصتی داد که بر روی دیواره های کنار سد راه بروند و حسابی کودکی نمایندیول

به وقت رسیدنِ ما فاصلۀ زمانی تا غروب 45 دقیقه بود و خورشید در مغرب آسمان در آستانۀ غروب بود در حالی که ما نظاره گر غروب خورشید بودیم نم نم باران با قطراتی بزرگ باریدن گرفت و در اندک زمانی تبدیل به برف شد... این در حالی بود که خورشید هم چنان در مغرب آسمان می درخشید و خمیازه کشان به خوابگاهِ خود می رفت و منظره ای زیبا را رقم زده بودقلب

از آن جا که بسیار علاقه مندیم تو را میهمان لحظات زیبای خود کنیم تو را به دیدنِ سرخی غروب منعکس شده بر زلالِ دریاچه میهمان می کنیم:

دیگر مناظر اطراف سد نیز دیدنی است.... همراهِ ما باش در ادامۀ مطلبقلب

مغرب آسمان و خورسیدی در آستانۀ وداع:

و آبی روان که به سد می رود:

و مردمی که روز خود را در حوالی سد گذرانده و غروب هنگام باز می گردند:

شمال آسمان و ابرهایی که کم کَمَک وارد می شود و باران به همراه می آورد:

و گاهی که خورشید به انتخاب بیننده پشت نرده های کنارِ سد می رود:

و برفی که بر زمین و البته بر شانه های دایی محسن مان می نشیند:

و خورشید کمی نزدیک تر به خوابگاهش:

و ما آنسوی شیشه های باران خورده:

و چای ی که در آن حوالی آاااااااااااای می چسبد:

و پسرکی که در نبودِ خواهر زاده اش تبدیل به سوژه ای بینوا برای شیطنت های عکاس می شودنیشخند....

و دریاچه ای در نهایتِ زیبایی:

و صد البته که ".... همگی در کارند تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری..."

نه خسته رفیققلب

احوالت همواره بهاری بادلبخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

مامان آرمینا
24 اسفند 92 11:15
عکسای خیلی قشنگی شده و منظره خیلی زیبایی هست.من هم عاشق غروب آفتابم.از یه عکاس هنرمند باید عکس هنری در بیاد.
الهام
پاسخ
این نهایت لطف شما رو می رسونه مریم عزیزم. خوشحالم که خوشتون اومد
مامان آرمینا
24 اسفند 92 11:43
با خوبی ها و بدی ها، هرآنچه که بود؛ برگی دیگر از دفتر روزگار ورق خورد، برگ دیگری از درخت زمان بر زمین افتاد، سالی دیگر گذشت روزهایت بهاری و بهارت جاودانه باد. نوروز پیروز
الهام
پاسخ
ممنونم عزیزم آرزومند بهترین ها برای شما و آرمینا جونم
مامان کوثر
24 اسفند 92 12:09
چیپس؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
الهام
پاسخ
با اجازۀ بزرگ ترها، بـــــعله
مامان کیامهر
24 اسفند 92 13:54
ما که با دیدن عکسهای بسیــــــــــــــــــار زیبای شما در حالت نصف العیش قرار گرفتیم
الهام
پاسخ
خیلی لطف دارید عزیزم خداوند رو سپاس به خاطر خشنودی شما و البته بخاطر آفرینش این همه زیبایی
مهمان
24 اسفند 92 15:10
عزیزم همیشه به گردش، من که این قدر تنبلم این چند روز با خوندن پستاتون هوای پیک نیک به سرم زده و غبطه میخورم به شما به خاطر این همه ذوق و همت.. ولی جدا گردش بدون علیرضا بهتون مزه داد؟؟
الهام
پاسخ
ممنونم عزیزم شما که هنوز نی نی ندارید باید از فرصت سوء استفاده کنید و برید پیک نیک، چون با بچه پیک نیک رفتن خیلی سخته مخصوصاً یک سال اول اگه راستش و بخواید یه جورایی خوب بود و یه جورایی نه آخه بارون می اومد و اگه علیرضا بیدار بود نمی شد خوب بگردیم و حداقل یه نفرمون باید تو ماشین پیش علیرضا می نشست ولی باباش همه اش ناراحت بود که به علیرضا خوش نگذشته
زهره(مامان فاطمه)
24 اسفند 92 15:43
چه عکسای قشنگی ایوووووووووول به عکاس خوش سلیقههمیشه به گردش علیرضا جووووووووونم
الهام
پاسخ
چشمای قشنگتون عکس ها رو زیبا می بینه زهره جونم
مينا مامي سام
24 اسفند 92 15:54
عزيزم هميشه خوش باشيد
الهام
پاسخ
فدای محبتتون مینا جونم
صدف
24 اسفند 92 19:17
همیشه به گردش الهام خانم ... شما هم خوووووب حال و حوصله گردش رو دارینا ... عجب عکسایی هم انداختین ... غروب آفتاب و ...... به به
الهام
پاسخ
ممنونم صدف عزیزم ما اینیم دیگه مرسی عزیزم. شما لطف داریدجاتون خالی
صدف
24 اسفند 92 20:02
الهام خانم بهتون اس ام اس دادم نمیدونم دیدین یا نه ... ممنون میشم اگه شماره حسابو بهم بدین .
الهام
پاسخ
فدات عزیزم. ندیدم پیامتو الان می فرستم براتون خدا ازت قبول کنه عزیزم
مامان نازنین جون
25 اسفند 92 10:22
همیشه به گردش خواهــــــــــــــــــرعکسهایی که انداختی خیلی قشنگه..............وااااااااااااااای غروب آفتاب
الهام
پاسخ
ممنونم عزیزم شما لطف دارید
مهناز مامان ترلان کوچولو
25 اسفند 92 11:57
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای چه عکسای هنری و قشنگی عزیزم همیشه گفتم بازم میگم تو خیلی هنر مندی اصلا هنر تو خونت جاریه
الهام
پاسخ
لطف داری مهناز عزیزم چشماتون قشنگ می بینه
زهره(مامان فاطمه)
25 اسفند 92 15:02
الهام جون پست جدید دارم فرصت کردی تشریف بیار
الهام
پاسخ
باشه عزیزم. حتما
فهیمه
25 اسفند 92 19:59
الهام جون خودتون رو دست کم گرفتین عکس های به این زیبایی انداختین اونوقت از عکاس توی اون مهمونی خواستید که از آقا علیرضا عکس بگیرن بسیار زیبا بود خوشمان آمد.
الهام
پاسخ
ممنونم عزیزم. این نظر لطف شماست فدای محبتتون
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
28 اسفند 92 6:05
واای عزیزم عجب صفایی داره چای خوردن تو اون فضا افرین به این همه زبرو زرنگی خودمونیم هااا شما یه پا عکساسی هااا
الهام
پاسخ
ممنونم عزیزم. جاتون خیـــــــــلی خالی بود این نظر لطف شماست
mamane mani
5 فروردین 93 11:47
عکسای زیبا در کنار قلم فوق العاده ی شما حسابی چسبید
الهام
پاسخ
این نهایت لطف شما رو می رسونه