علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

تحویل سال 1+92...

1393/1/24 9:49
نویسنده : الهام
1,261 بازدید
اشتراک گذاری

و چه خوش گفت مرحوم نیوتن در قوانین معروف خود که هر عملی را عکس العملی است مساوی و در خلاف جهت... و چنان چه درست بیاندیشیم این قانون را در جای جای زندگی خود به وضوح می بینیم:

1- وقتی در تعطیلات نوروز فقط دید می زنید و هیچ بازدیدی ندارید طبیعتاً بعد از بازگشت از تعطیلات و به محض اسکان در منزل بازدیدها شروع می شود و هر آن چه را که در دیدها گرفته اید و خورده اید در بازدیدها از عمقِ جانتان در می آیدنیشخند و آاااااااااااااای میهمان می آید و می رود و این دید و بازدیدهاست که به شما حتی وقتِ آب خوردن هم نمی دهد چه برسد به وقت داشتن برای روز رسانی وبلاگ دوست داشتنی تان و سرزدن به دوستانِ عزیزتر از جانتان خجالت البته به جا آوردنِ صلۀ رحم خیلی واجب است ولی قبول کن که فقط دیدش حال می دهد و بازدیدهایش خیلی کسل کننده و ملال آور استنیشخند

2- هر آن چه را که مُفت یافته و آااااااااااااااای در دیدهایتان خورده اید علاوه بر این که باید مُعادلش را در بازدیدها پس بدهید بعد از تعطیلات باید عواقبِ ناشی از افزوده شدنِ وزنِ مبارک را نیز بپردازید پس به ناچار یک روز در میان باید به پارک رفته و بسی ورزش نموده  و کالری بسوزانید و تمامِ مسیرهای کمتر از یک کیلومتر را که قبلاً با تاکسی طی طریق می نموده اید حالا پیاده گز کنید تا درس عبرتی بشود برایتان که همیشه به اندازه بخورید و به شدت ایمان بیاورید به جملۀ مقدس:" کاه از خودمان نیست کاه دان که از خودمان است"زبان

از دیگر زمان بَرهای این روزهای مادرمان می توان به مواردِ زیر اشاره کرد:

1- با وجود علاقۀ وافر مادرمان به غذا خوردنِ کودکش با نان، این روزها بدجور دلش برای آن روزهایی تنگ می شود که ما یک عدد تخم مرغ را بدونِ نان و از آن مهم تر بدونِ کمک مادر و کاملاً مستقل دو لُپی لُمبانده و باز هم تقاضای تخم مرغِ اضافه می نمودیم... آخر این روزها اینجانب علاقۀ زیادی داریم که برایمان لقمه بگیرند و با نان غذایمان را بخوریم و این از مزایای نشستن در کنارِ امیر علی پسرخالۀ کوچکمان به وقتِ صبحانه استلبخند و حالا نشستن مادرمان کنارِ سفره و لقمه گیری برای این جناب بسی زمان بَر است و عجیب حوصله می خواهدچشمک

2- حالا فقط مانده که در این گیر و واگیر شروع پروژۀ جدید بابایمان نیز مزید بر علت شود و تا می تواند بر مشغله های ما (نیشخند) و خانواده بیفزاید...

آری این جاست که می گویند بهار فصلِ سرزندگی ست...زبان فصلی که همه را به کار و تلاش می خواند حالا می خواهد این تلاش ورزش کردن در پارک باشد و یا شروع پروژه های جدید و یا شروع به لقمه گیری و لقمه خوریخنده

خلاصه اش این که این روزها بدجور گرفتار میهمان داری و مهد رفتن و سایر اموراتِ بازدیدی هستیم و مادرمان را حتی وقتِ آن نیست که سرِ خود را بخارانَد و علی رغم علاقه اش به نوشتن، دستش تا آرنج در حنا فرو رفته است و آن را یارای رسیدن به کیبورد و تایپ کردن نمی باشد...زبان

در ادامه سلسله پست هایی از اتفاقات مهم در نوروز خواهد آمد...

تحویل سال 1392 را در اینجا می توانی ببینی و این پست اختصاص دارد به لحظۀ تحویلِ سال 1393:

با ما در ادامۀ مطلب همراه باشلبخند

تحویل سال را مانند سال قبل با خانوادۀ پدری همراه شدیم و از آن جا که امسال به دلایلی پدربزرگ و مادربزرگ مان از نظر روحی در شرایط مناسبی نبودند مادرمان دست رد بر قانون عظیمِ خود یعنی رعایت عدالت در ارتباطات خانوادگی با خانوادۀ خود و خانوادۀ پدری مان زدند و نوروز 93 را نیز مانند نوروز 92 بر سرِ سفرۀ هفت سین خانوادۀ پدری تحویل نمودیم و بسی به ما خوش گذشت...لبخند

لحظۀ تحویل سال عمه جانمان به اتفاق نونهالانِ خود + عمو مسعود و همسرشان خاله فهیمه نیز با ما همراه بودند و به شکر پروردگار بسیار اوقات خوشی در معیت ایشان برایمان رقم خوردفرشته

این دهانی که در اثرِ کشش ناشی از خمیازه در آستانۀ پاره شدن است نشان از آن دارد که ما تا دقایقی قبل از تحویلِ سال را در خوابِ ناز گذرانده ایم و با ورود دختر عمه ها و پسر عمه مان از شدت فضولی و پرسش از این که چه کسی آمده است و این جا چه می خواهد و چه غنایمی از ایشان به ما می رسد (نیشخند) بیدار شدیم و اینک خواب بر چشم، سفره نشینِ هفت سین شده ایمخواب

لازم به ذکر است که آقای حاجی فیروز و تخم مرغ رنگ شدۀ حاضر در سفره از اعطایی های مهد به اینجانب می باشد که در هفت سین جا خوش نموده است:

و آن گاه که خواب می رود و بیداری تمامِ وجود ما را فرا می گیرد...

البته بیداری محض زمانی در وجودمان طنین انداز می شود که اتوبوس دوست داشتنی خود را در دستانِ رضا کوچولو پسر عمه مان می بینیم و تخته گاز می رویم تا آن را از او بستانیمشیطان آخر این روزها حس مالکیت عظیمی به ما دست داده است که اگر در کرۀ ماه هم یک عدد ماشین اسباب بازی ببینیم ادعا می کنیم که آن ماشین از آنِ ماست و با نق زدن های ممتد تمامِ تلاش خود مبنی بر دست یابی به آن را پیاده می کنیم...حالا می خواهد ماشین از آنِ ما باشد یا از آنِ نی نی دیگرییول در هر صورت ما آن را از آنِ خود می دانیم و متقاعد کردنمان در این زمینه از هیچ کس ساخته نیستشیطان

البته در اندک زمانی ما دریافتیم که آقا رضا فقط قصد بازی با اتوبوس ما را دارند و نه قصد مالکیت آن را...پس از آن جا که او را بی آزار یافتیم و معتقد شدیم که از جانب وی به اسباب بازی های ما گزندی وارد نیست پس با وی روابط حسنه ای برقرار نمودیم و تا پایان تعطیلات بسیار هوای او را داشتیم و گاه و بیگاه اصرار داشتیم که ایشان را ناز نماییم و هر چقدر مادرمان به ما می گفتند که :" رضا کوچولو را به نازِ شما نیازمند مباد!" در گوش مان نمی رفت که نمی رفت و از شدت نوازش، چند دفعه ای کم مانده بود انگشت خود را در چشمانِ مبارک رضا کوچولو فرو کنیمشیطان

و اینک این ما و  مینا جان و آقا رضا دختر و پسرِ عمه مان در کنار هفت سین:

البته لازم به ذکر است که این عکس قبل از ایجاد روابط حسنه بین ما و آقا رضا گرفته شده استنیشخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

زهره(مامان فاطمه)
24 فروردین 93 11:10
آفرین بر الهام خانم که با وجود خونه مادری، مونده خونه مادرشوشو خیلی جسارت میخوادهاااااااااااا فدای علیرضا جونم بااون خمیازت خاله جونی مارو هم خواب کردی بازدیدهارو کیف میکنیمن که همه دیدنی هارو بابابام اینا رفتم که برای بازدیدها نخوان زحمت بکشن بیان خونه من حتی وقتی می آمدن خونه بابا اینا میرفتم اونجا ولی امسال دستمو خوندن میان خونمون وعده ایییییییییی
الهام
پاسخ
البته که اون قدرها هم که ما فکر می کنیم جسارت نمی خواد آآآاااااااا بخوابید خاله جون هیچ چی بهتر از همون خواب نیست عجب روش خوبی رو در پیش گرفتی زهره جون فقط یه مشکلی که هست اینه که گاهی اوقات مهمون ها از شما زرنگ تر هستند و وقتی فکرش رو هم نمی کنید حسابی غافلگیرتون می کنند مثل همین آخری که گفتی
زهره(مامان فاطمه)
24 فروردین 93 11:24
الهام جونم خوبی علیرضا جونمو ببوس. فاطمه هم یهو شروع کرد به جمله بندی یعنی فاصله جمله بندیها دو تا سه ماهه با کلمات فاصله بود بعد هم جمله هاشو فقط خودمو ومامانم میفهمیدیمحالا دیگه خوب شده یعنی خوب خوب که نه بهتر شدهولی بعضی وقتا خودمم تعجب میکنم از حرفاش دیشب بهم میگه مامان تو حدس بزن اول که نفهمیدم چی میگفت به حدس میگفت (هدت )بعد که گفتم حدس بزنم گفت آره منو میگیییییییییگفتم چیو حدس بزنم نمیدونست فقط از یکی شنیده بود
الهام
پاسخ
فدای محبتت زهره جونم آفرین به فاطمه خانم با این جملات سنجیده پس ما حالا حالا ها باید در انتظار باشیم
مامان حنانه زهرا
24 فروردین 93 13:05
سلام عزیزم.سال نومبارک.امیدوارم سال خیلی خوبی داشته باشین.ماکه جای دیگه تلب بودیم و خلاصه بعد تعطیلات اومدیم ودرجای غریب هیچ بازدیدی از ماصورت نگرفت
الهام
پاسخ
ممنونم عزیزم سال نو بر شما هم مبارک پس شما هم مثل ما به خوشگذرونی بودید. انگار برای شما عکس العملی در کار نبوده که این قدر شادمانید
مامان حنانه زهرا
24 فروردین 93 13:07
اینام برا قند عسل خوشتیپ خاله
الهام
پاسخ
اینم برای خالۀ مهربون خودم
mamane mani
24 فروردین 93 16:06
سلام بر مامان الهام اکتیو و گل پسرش علیرضا خان می بینم که مثل ما هنوزم در گیر دید و بازدیدید البته بیشتر باز دید.ما که همچنان دید و باز دید.بابا داره اردیبهشت میشه ولی این مهمون بازی ها که تمومی نداره بگذریم ماشالا شما هم که مثل مانی حس مالکیتت فوق العاده است ما هم سر این مسئله تو مهمونی هایی که بچه های هم سن و سال مانی باشن کمی دچار مشکل میشیم.چه کنیم که اقتضای سنشونه دیگه
الهام
پاسخ
سلام بر شما دوست خوبم و مانی جون بــــــــــعله دیگه حالا خوشحال شدم که تنها نیستم و شما هم به مشکلات ما دچار هستید عجب پس مانی جون هم این حس رو داره. باور کنید خیلی خجالت می کشیدم وقتی می دیدم یه اسباب بازی رو برداشته و میخواد با خودش ببره
مهمان(خاله منیره)
24 فروردین 93 16:35
واقعا خوش به حال خانواده همسری که عروس ماهی مثل شما دارن،تو این دوره زمونه کم پیش میاد که عروس هوای خانواده شوهرشو داشته باشه مخصوصا با فرهنگ غلطی که جا افتاده.. علیرضا جونم هم که اقاست،ایشالا یه عروس بیاره برات عین خودت الهام جان
الهام
پاسخ
ممنونم عزیزم این نظر لطف شماست اون ها هم مثل خانوادۀ خودم، آدمیت حکم می کنه که وقتی کسی دلگیره کنارش باشیم نه وقتی شاد و خرم داره زندگیشو می کنه؛ حتی اگر اون شخص غریبه باشه حالا چه برسه به خانوادۀ همسر که لطفشون نسبت به عروس زیاده و عزیزترین کسانِ همسرمون هستند ایشالا(شکلک ها از طرف علیرضاست)
مامان علیرضا
25 فروردین 93 1:34
وای وای انقدر از این مهمون بازی های پشت سر هم بدم میاد که نگو.من که تا همه ی فامیل های همسری نیان خونمون بازدیدمون رو پس ندن شبا سر راحت زمین نمیذارن.پارسال تا اوایل خرداد میومدن خونه ی ما عید دیدنی با اون وضعی که من داشتم در هر حال الهام جونم خدا بهت صبر و تمیزی منزل بده که من تو این چند وقته به خاطر مهمونی های پشت هم هیچ کدومش رو ندارم جیگر مو فرفریه خوشگل و وسایل خود شناسه منم کلی بوسش کن.
الهام
پاسخ
بدیش اینه که خیلی ها رو آدم سال تا سال نمی بینه و فقط تو عید هم رو می بینیم با این حال وقتی میری خونه شون دقیقاً فرداش دیدت رو پس میدن گویا فقط هدفشون ادای تکلیف بوده شاید اون ها هم فکر می کنند اگه نیان ممکنه ماها ناراحت بشیم به همین خاطر زود تکلیفشون و ادا می کنند البته مهمون های من بیش تر فامیل خودم هستند تا شوهرم و این جاست که باید بگم از ماست که بر ماست شما سال قبل شرایط سختی رو داشتی و بهتون سخت گذشته. من در کل با دید و بازدید موافقم ولی تو همون تعطیلات نه به قول شما تا آخر خرداد. خدا رو شکر برای من دیگه تمومه ممنونم عزیزم. علیرضای نازم و می بوسم
مامان کیامهر
25 فروردین 93 15:10
ای بابا! الهام جون من تو ایام فکر می کردم چقدر خوشبحال اوناییه که از شهر دیگه میان پیش خونوادشون و از هفت دولت بازدید راحتن و همش میرن مهمونی بی جبران !! پس اینجوریا هم نیست
الهام
پاسخ
آاااااره عزیزم اینجوریام نیست! تازه برای ما که مهمون میاد اکثرا چند روز می مونند و شام و نهار هم اضافه میشه
فهیمه
29 فروردین 93 11:18
الهام جون من که امسال جایی نرفتم گفتم دید و بازدیدی که فقط سالی یکبار اون هم برای رفع تکلیفه اصلاً فایده نداره همون بهتر که نباشه خدا قوت عزیزم
الهام
پاسخ
کار درستی کردی من هم اگر از بودن با کسی لذت نبرم باهاش رفت و آمد نمی کنم
ستارگان آسمان من
30 فروردین 93 0:40
الهام
پاسخ