علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

دید و بازدیدها در نوروز 93

1393/1/25 8:20
نویسنده : الهام
821 بازدید
اشتراک گذاری

نمی دانی چقدر دلنشین است که در هوایی پاک و در معیت فامیل و آشنایان اوقات بگذرانی... پس برای ما بجه ها دید و بازدیدهای نوروزی از هر چیزی مهم تر است...چشمک و دلیل عمده اش به گرفتنِ عیدی، خوردن پی در پی و مفرط شیرینی و شکلات های خوشمزه، و پیدا کردنِ دوستان جدید و بازی کردن با آن ها مربوط می شود... شاید هم خداوند یار بود و در این دید و بازدیدها یک اسباب بازی هم از اسباب بازی های نی نی آن خانه به غنیمت بردیمشیطان البته اگر بابا و مادرمان بگذارندعصبانی

اکثریت اوقاتِ ما در نوروز به دید و بازدید گذشت و با دوستان جدیدی آشنا شدیم... هر جا برای عید دیدنی می رفتیم مادرمان یک عدد ماشین با خود همراه می آوردند تا به اسباب بازی نی نی احتمالی آن خانه طمع نکنیم ولی بسی خیالِ واهی که ما تنوع طلب بوده و هر آن چه را می دیدم طلب می نمودیم و تا آخرِ میهمانی با آن بازی می کردیم...و گهگاه تصمیم به برداشتن آن می نمودیم که در اثر مداخلۀ بابا و مادرمان تقریباً همیشه ناکام می ماندیمناراحتو همۀ اصرار صاحب خانه مبنی بر دادنِ آن اسباب بازی به ما بی فایده بود و با مخالفت های والدین مان مواجه می شدعصبانی

نا گفته نماند که هم چنان در تریپ یک عدد کودکِ فوق العاده اجتماعی و خون گرم با همگان ارتباط برقرار می نمودیم و جلو می رفتیم و با صدایی رسا سلام می کردیم طوری که برای چندین نفر این سوال پیش آمده بود که مادرمان چه کرده اند که ما به این حد از روابط عمومی رسیده ایمسوال غافل از این که خون گرمی و گل پسری و قند عسلی در ذاتِ ماست و نیازی به اقداماتِ اعمال شده توسط بابا و مادرمان نیستاز خود راضیاز خود راضیخجالت

از آن جا که ما نسبت به فامیل بُعدِ مسافت داریم و آن چند باری را هم که در سال به ولایت می رویم مجالی برای دیدنِ همۀ فامیل نیست یک سری از فامیل فقط سالی یک بار و آن هم در تعطیلاتِ نوروزی رویت می شوند. به همین دلیل حدود دو سال است که مادرمان در دید و بازدید های نوروز مدام دوربین به دست هستند و از هر جماعتی که به منزل پدربزرگ هایمان وارد شوند و ایضاً از هر جماعتی که به منزلشان برویم به صورت گروهی عکس یادگاری می اندازند و در آلبوم عکس های کامپیوتر خود بایگانی می کنندعینک لازم به ذکر است که هیچ عکسی، زیبایی عکس های پرجمعیت را ندارد و انسان با نگاه کردن به آن ها عجیــــــــب اعتماد به نفس می یابد و احساس اصالت می کندلبخند... البته درجۀ زیبایی این عکس ها بعد از عکس هایی است که از شیرین کاری های اینجانب به ثبت می رسدزبان

و اما دید و بازدیدها برای ما بسیار عواقب به یاد ماندنی و جالبی داشت و باعث شد دوستان بسیار خوبی پیدا کنیم که در این پست می خواهیم به شما معرفی کنیم... پس این شما و این هم یک فقره بزغالۀ دوست داشتنی کوچک که مهم ترین دوستمان می باشد:

بلافاصله بعد از دیدنش با صدایی هرچه رساتر به آن سلام داده و بدون هیچ ترسی به آن نزدیک شده و آن را نوازش کردیم و قادر بودیم همۀ اجزای بدنش را به درستی نشان داده و نام ببریم فقط مشکلی که وجود داشت این بود که گوش هایش را نشان می دادیم و می گفتیم :"شاخ" و به هیچ وجه من الوجوه متقاعد نمی شدیم که این ها گوش هستند نه شاخیول و البته دور کردنمان از این رفیق شفیق نیز برای خودش مصیبتی بود که بر سر بابا و مادرمان و اطرافیان فرود می آمدشیطان

و اما دیگر دوستانِ جدید اینجانب در نوروز 93 را در ادامۀ مطلب ببینلبخند

امیر محمد جان نوۀ خالۀ مادرمان:

یسنا جان نوۀ دایی پدر بزرگ مان:

علی اصغر جان نوۀ خالۀ مادرمان:

و این هم سه پسر خاله سوار بر اسبِ سال:

یک روز که جهت دید و بازدید به شهری رفتیم در ورودی آن یک عدد سفرۀ هفت سین مشاهده کردیم و با وجود هوای سردی که حاکم بود جسارت به خرج داده و پیاده شدیم و بر این اسب زیبا سوار شده و به عکسبرداری مشغول شدیم:نیشخند

و یک عدد تنورکه برایمان بسیار جالب بود:

و یک دار قالی که بسیار زیبا طراحی شده بود :

و نمایی زیبا طراحی شده از یک خانۀ کاهگلی:

و ابزار نخ ریسی:

و نمایی دیگر از ورودی خانه های قدیمی:

و نمایی از امیر علی خان، پسر خاله مان در کنار هفت سین خالۀ مادرمان:

و هفت سین با حذف امیر علی جانمانشیطان:

و به نظر می رسد که آپلود کردن یکی از عکس های فوق هنری مادرمان نیز خالی از لطف نیست این عکس درست وقتی به ثبت رسید که جماعتی جمع شده بودند و در اوج ژست گیری بودند ما به جای ژست گرفتن در یک حرکت آکروباتیک و به شدت ناگهانی روی زمین دراز کشیدیم و با نقش بر زمین شدن، بدجور فاتحۀ عکس را خواندیم، شیطان:

اگر تصور می کنی این آدم ها فاقد سر هستند یا مادرمان در عکاسی بی هنری نموده و سر ایشان را فرستاده خارج کادر، سخت در اشتباهیچشمک

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

الهام
25 فروردین 93 14:00
بچه ها همیشه غیرقابل پیش بینی هستن
الهام
پاسخ
موافقم
مامان کیامهر
25 فروردین 93 14:53
پسر گل اجتماعی قند عسل را عشق است! همیشه به سیر و گشت ان شااله ما سعادت زیارت شما را در این عکسها داریم آیـــــــــــــــــــا؟؟
الهام
پاسخ
ممنونم خاله بهار عزیزم مرسی اگه منظورتون عکس آخری هست، نه عزیزم. نفر سمت راست خواهر جاریم و دومی جاری و برادر شوهرم هستند. بچه ها هم خواهرزاده های جاریم و همسرم هستند. من در حال عکاسی بودم. متاسفانه به خاطر شرایط کاریم نمی تونم عکسم و بذارم؛ حتی تو یک پست رمزدار
زهره(مامان فاطمه)
25 فروردین 93 15:43
فدای سلام کردنت گل خالهافرین برپسر باادبم خوب وقتی علیرضا جونم میگه شاخ حتما شاخه دیگه پس خودت نیستیییییییییی تو عکس
الهام
پاسخ
فدای این همه محبتتون خاله جون آره دیگه حتما شاخه اگه من تو عکس باشم که کسی نیست عکس بندازه چند وقت پیش که عکس های یک سال گذشته رو مرور می کردم دیدم خودم اصلا تو عکس ها نیستم
مامان نازنین جون
25 فروردین 93 22:09
آفرین به این پسمل باادبوقتی که پسر گلمون میگه شاخ حتما شاخه از قدیم میگن حرف راست رو از بچه بشنو
الهام
پاسخ
ممنونم خاله جون مهربونم حق با شماست آقا ما ما تسلیمیم
مهمان(خاله منیره)
25 فروردین 93 22:50
افرین به پسر ماهمون که اینقد با ادبه،خاله به فدات که عکس خراب کنی! مامان هم فکر کنم میخواسته از شیرین کاریه شما عکس بندازه که جماعت بالا بی سر افتادن
الهام
پاسخ
ممنون خاله منیرۀ عزیزم ما اینیم دیگه دیدم همه خیلی ژست گرفتند خواستم حالشون و بگیرم اصل قضیه از این قرار بود که این جماعت همگی علیرضا رو صدا می زدند تا درست بشینه سر جاش. علیرضا خان هم بدتر روی زمین غلت می زد من هم گفتم ایرادی نداره شما راحت باشید و عکس گرفتم البته با سر! ولی موقع آپلود مجبور شدم به خاطر مسائل امنیتی سرشون رو یه برش کوچیک بدم گروه پایینی رو نمی تونستم حذف کنم تا تعدادِ جمعیت مشخص باشه و همه به عمق فاجعه ای که علیرضا خان به راه انداخته و گندی که به عکس زده پی ببرند
مامان علیرضا
25 فروردین 93 23:52
عزیز دل اجتماعی-پسر طلای مو فرفری خاله قربون سلام دادنت. الهام جون عکسا خیلی قشنگ بود واقعا لذت بردم.
الهام
پاسخ
وای چه قدر شما از من تعریف کردید مرسی ممنونم الهام جون
زهره(مامان فاطمه)
26 فروردین 93 14:40
ما عکس میخواااااااااااااااااایم یالاااااااااااااااااااااااا
الهام
پاسخ
عجــــب ایشالا اومدی تهران بیا از نزدیک همدیگه رو ببینیم
پرهام .مامانش
28 فروردین 93 13:53
جمعتون همیشه جمع باشه ضرب اینا نه هاااااااااااااا فقط جمع وگرم
الهام
پاسخ
ممنونم عزیزم ایشالا شما هم همیشه شاد و سلامت باشید
فهیمه
29 فروردین 93 11:11
همیشه به گردش و شادی
الهام
پاسخ
ممنونم عزیزم
مامان حنانه زهرا
30 فروردین 93 20:16
اینا به خاطر گوشهایی بود که تبدیل به شاخ شدن اون سلامت منو کشته همون طور که شما اون بزغاله روکشتین
الهام
پاسخ
بعـــــــله خواهش می شود