دید و بازدیدها در نوروز 93
نمی دانی چقدر دلنشین است که در هوایی پاک و در معیت فامیل و آشنایان اوقات بگذرانی... پس برای ما بجه ها دید و بازدیدهای نوروزی از هر چیزی مهم تر است... و دلیل عمده اش به گرفتنِ عیدی، خوردن پی در پی و مفرط شیرینی و شکلات های خوشمزه، و پیدا کردنِ دوستان جدید و بازی کردن با آن ها مربوط می شود... شاید هم خداوند یار بود و در این دید و بازدیدها یک اسباب بازی هم از اسباب بازی های نی نی آن خانه به غنیمت بردیم البته اگر بابا و مادرمان بگذارند
اکثریت اوقاتِ ما در نوروز به دید و بازدید گذشت و با دوستان جدیدی آشنا شدیم... هر جا برای عید دیدنی می رفتیم مادرمان یک عدد ماشین با خود همراه می آوردند تا به اسباب بازی نی نی احتمالی آن خانه طمع نکنیم ولی بسی خیالِ واهی که ما تنوع طلب بوده و هر آن چه را می دیدم طلب می نمودیم و تا آخرِ میهمانی با آن بازی می کردیم...و گهگاه تصمیم به برداشتن آن می نمودیم که در اثر مداخلۀ بابا و مادرمان تقریباً همیشه ناکام می ماندیمو همۀ اصرار صاحب خانه مبنی بر دادنِ آن اسباب بازی به ما بی فایده بود و با مخالفت های والدین مان مواجه می شد
نا گفته نماند که هم چنان در تریپ یک عدد کودکِ فوق العاده اجتماعی و خون گرم با همگان ارتباط برقرار می نمودیم و جلو می رفتیم و با صدایی رسا سلام می کردیم طوری که برای چندین نفر این سوال پیش آمده بود که مادرمان چه کرده اند که ما به این حد از روابط عمومی رسیده ایم غافل از این که خون گرمی و گل پسری و قند عسلی در ذاتِ ماست و نیازی به اقداماتِ اعمال شده توسط بابا و مادرمان نیست
از آن جا که ما نسبت به فامیل بُعدِ مسافت داریم و آن چند باری را هم که در سال به ولایت می رویم مجالی برای دیدنِ همۀ فامیل نیست یک سری از فامیل فقط سالی یک بار و آن هم در تعطیلاتِ نوروزی رویت می شوند. به همین دلیل حدود دو سال است که مادرمان در دید و بازدید های نوروز مدام دوربین به دست هستند و از هر جماعتی که به منزل پدربزرگ هایمان وارد شوند و ایضاً از هر جماعتی که به منزلشان برویم به صورت گروهی عکس یادگاری می اندازند و در آلبوم عکس های کامپیوتر خود بایگانی می کنند لازم به ذکر است که هیچ عکسی، زیبایی عکس های پرجمعیت را ندارد و انسان با نگاه کردن به آن ها عجیــــــــب اعتماد به نفس می یابد و احساس اصالت می کند... البته درجۀ زیبایی این عکس ها بعد از عکس هایی است که از شیرین کاری های اینجانب به ثبت می رسد
و اما دید و بازدیدها برای ما بسیار عواقب به یاد ماندنی و جالبی داشت و باعث شد دوستان بسیار خوبی پیدا کنیم که در این پست می خواهیم به شما معرفی کنیم... پس این شما و این هم یک فقره بزغالۀ دوست داشتنی کوچک که مهم ترین دوستمان می باشد:
بلافاصله بعد از دیدنش با صدایی هرچه رساتر به آن سلام داده و بدون هیچ ترسی به آن نزدیک شده و آن را نوازش کردیم و قادر بودیم همۀ اجزای بدنش را به درستی نشان داده و نام ببریم فقط مشکلی که وجود داشت این بود که گوش هایش را نشان می دادیم و می گفتیم :"شاخ" و به هیچ وجه من الوجوه متقاعد نمی شدیم که این ها گوش هستند نه شاخ و البته دور کردنمان از این رفیق شفیق نیز برای خودش مصیبتی بود که بر سر بابا و مادرمان و اطرافیان فرود می آمد
و اما دیگر دوستانِ جدید اینجانب در نوروز 93 را در ادامۀ مطلب ببین
امیر محمد جان نوۀ خالۀ مادرمان:
یسنا جان نوۀ دایی پدر بزرگ مان:
علی اصغر جان نوۀ خالۀ مادرمان:
و این هم سه پسر خاله سوار بر اسبِ سال:
یک روز که جهت دید و بازدید به شهری رفتیم در ورودی آن یک عدد سفرۀ هفت سین مشاهده کردیم و با وجود هوای سردی که حاکم بود جسارت به خرج داده و پیاده شدیم و بر این اسب زیبا سوار شده و به عکسبرداری مشغول شدیم:
و یک عدد تنورکه برایمان بسیار جالب بود:
و یک دار قالی که بسیار زیبا طراحی شده بود :
و نمایی زیبا طراحی شده از یک خانۀ کاهگلی:
و ابزار نخ ریسی:
و نمایی دیگر از ورودی خانه های قدیمی:
و نمایی از امیر علی خان، پسر خاله مان در کنار هفت سین خالۀ مادرمان:
و هفت سین با حذف امیر علی جانمان:
و به نظر می رسد که آپلود کردن یکی از عکس های فوق هنری مادرمان نیز خالی از لطف نیست این عکس درست وقتی به ثبت رسید که جماعتی جمع شده بودند و در اوج ژست گیری بودند ما به جای ژست گرفتن در یک حرکت آکروباتیک و به شدت ناگهانی روی زمین دراز کشیدیم و با نقش بر زمین شدن، بدجور فاتحۀ عکس را خواندیم، :
اگر تصور می کنی این آدم ها فاقد سر هستند یا مادرمان در عکاسی بی هنری نموده و سر ایشان را فرستاده خارج کادر، سخت در اشتباهی