علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

زنگ نقاشی...

1393/2/21 23:18
نویسنده : الهام
947 بازدید
اشتراک گذاری

این روزها علاقه مان به نقاشی عجیـــــــــــب وافر است و مرتب در حال کشیدن هستیم مدادِ رنگی، ماژیک، مداد چشم، خط لب و حتی رُژ نیز برایمان فرقی نمی کند... کاغذ نقاشی هم همین طور ... از قبض گاز گرفته تا نقشه های ساختمانی بابایمان و نیز کتاب های دایی محسن مان و نیز کلیۀ میزهای منزل مان و گهگاه نیز دیوارهای خانه مان و.... هر چه که دمِ دستمان باشد شروع به کشیدن بر آن می کنیم و از آن جا که مادرمان بعد از رویت نقاشی کشیده شده توسط ما بسی ما را تشویق می نمایند در هر مرحله از کشیدن نقاشی را به ایشان نشان می دهیم تا مورد تحسین و تشویق واقع شویم... چند روزِ پیش تمامِ ذوقِ مادرمان این بود که ما نقاشی هایی را که دیگران کشیده اند درست رنگ آمیزی می کنیم و فقط داخل خطوط طعمۀ مداد رنگی های ما می شود ولی همین چند دقیقه پیش با این نقاشی به حضورِ مادرمان شرف یاب شدیم و گفتیم:" مامانی... اسب" و خودت ببین...

و این گونه شد که مادرمان از شدت ذوق مرگی چنان ما را چلاندند که احساس خفگی مفرط به ما دست داد و ترس تمامِ وجودمان را فرا گرفت و هنوز نمی دانیم این عکس العمل مادرمان از برای چه بود؟! درسخوان

پس سریعاً دوربین را حاضر نموده و از نقاشی ما عکس برداری نموده و مشغول پست گذاری در وبلاگمان شدند که مبادا مطلب به این مهمی از دستشان در برودراضی

البته مادرمان بر این عقیده اند که این موجود شباهتی عجیب به خر دارد تا اسب! حالا می خواهیم بدانیم که آیا تو نیز قادر به تشخیص اسب در این عکس هستی عایا؟!سوال و این که این خطوط رسم شده در مجاورت اسب نشان از چه دارد رازی ست که بر همگان از جمله مادرمان نیز پوشیده استمتفکر

ماجراهایی هست در ادامۀ مطلب و اندر حکایت نقاشی کشیدن های مُمتدِ این جانب و بلاهایی که در چند هفتۀ گذشته بر سرِ ماژیک های بینوایمان نازل کردیمشیطان با ما همراه باشمحبت

و این است نقاشیِ کشیده شده توسط مادرمان و ما با ماژیک های دوست داشتنی مان در حال رنگ آمیزیِ این اتوبوس هستیم...

چرخ ها و قسمت درِ اتوبوس را به خوبی با ماژیک سبزرنگ آمیزی نموده ایم... تشویق... یک همچین پسر نقاش باشی هستیم ماراضی

و اما نقاشی های بعدی مربوط است به یک عدد ماشینِ مسافرتی با باربند که توسط مادرمان کشیده شده و توسط این جانب رنگ آمیزی شده استفرشته

و اما ماجرای بعدی درست وقتی اتفاق افتاد که ما ماشین خود را در دست گرفته بودیم و با پناه بردن به اتاق خواب در حال نقش نگاشتن بر آن بودیم که مادرمان سر رسیده و ما را غرق در نقاشی یافتند البته چیزی به ما نگفتند و فقط از ما عکسبرداری نمودند آخر مادرمان خوب می فهمند که چون ماشین متعلق به خودمان است حق داریم آن را مطابق میل خودمان رنگ کنیم... یک هم چین مادرِ چیز فهمی داریم ماراضیخندونک

و حالا این شما و این هم سرِ ماژیک هایمان که کاربردهایی دارد بس عظیم که خودمان اختراع نموده ایمفرشته در حالی که با لگوهایمان یک عدد قطار ساخته ایم با سرِ ماژیک هایمان برای قطارمان لوکوموتیو ساخته ایمآرام

و از دیگر کاربردهای سرِ ماژیک مان این مورد است:

می دانیم سخت دلت می خواهد بدانی چرا سرِ ماژیک هایمان را در دهانمان قرار داده و بر موتورمان سوار شده ایمسوال جواب در نزد مادرمان است... جمعۀ گذشته که از منزل خاله مهدیه برمی گشتیم چند عدد دوچرخه سوار دیدیم که به فاصلۀ 500 متر با هم دوچرخه سواری می کردند و ما از تریپ دوچرخه سواری آن ها بسیار خوشمان آمد... و مدام از مادرمان در مورد ماهیت آن ها سوال می پرسیدیمآرام پس از رسیدن به منزل بر موتور خود سوار شده و تریپ دوچرخه سواری به خود گرفتیم و این ماژیک ها مربوط است به شبیه سازی های این جانب از کلاه دوچرخه سوار است که جلویش یک عدد بندِ دو رنگ داشتزیبا

و اما از آن جا که این روزها دایی محسن مان در تکاپوی خرید یک واحد مسکونی هستند نقشۀ واحد های دیده شده را بر روی یک کاغذ رسم نموده اند تا مادرمان نیز اعمالِ نظر نمایند و اما این ما هستیم که قبل از رسیدنِ مادرمان آن را رنگ آمیزی نموده ایم تا مادرمان را بسی بیش تر از این نقشه خوش آید فرشته (لاک ناخن هایمان را عشق استبغل)

و در نهایت این شما و این هم تریپ ماژیک کشی بر کاغذ که بابایمان بدجور از این تریپ متنفر هستند چون وقتی ما این تریپ را به خود می گیریم خواهی نخواهی باید محل را ترک کنند چون بدجوری دچار دل ریشی می شوندشیطان

و این بود ماجراهای ما و زنگ نقاشیمحبت

پسندها (4)

نظرات (8)

سحر
22 اردیبهشت 93 0:43
آخه حالا که یه کوچولو از خودم و آدمهای اطراف دلگیرم اومدم. اصلا معلوم نیست کی به کیه !چی به چیه ! این عکس کنار صفحه علیرضا جون خیلی باحاله
الهام
پاسخ
دلگیر نباش سحر جان چون وقتی از دیگران دلگیر می شی اول از همه خودت اذیت میشی و خودت خیلی مهمی و نباید اذیت شی من فکر می کردم مشغول امتحانات میان ترم هستی و نت نمیای برای همین بهت سر نزدم امروز میرم سر کار برگشتم حتما میام برای احوال پرسی لطف داری عزیزم
محبوبه مامان ترنم
22 اردیبهشت 93 7:51
خیلی باحال کشیدی عزیز خاله. آفرین
الهام
پاسخ
ممنونم خاله جون یک همچین داماد نقاشی هستیم ما
مامان کوثر
22 اردیبهشت 93 7:58
آفررررررررررررین به این پسر نقاش مامانش واقعا تبریک داره خطوط اطرافش همحیوان در طبیعت است دیگر، و طبیعت غیرقابل پیش بینی(چ استدلالی!!!) اینم برای علیرضا جون که شیطنت در تمام عکس هاش هم موج میزنه
الهام
پاسخ
ممنونم خاله جونِ عزیزم این نهایت لطف شما رو می رسونه طبیعت... شاید هم منظورش همین بوده حیف که هنوز به جز ادای جمله های کوتاه نمی تونه حرف بزنه و گرنه حتما توضیح می داد
مامان ساناز
22 اردیبهشت 93 15:47
به مناسبت روز پدر در آلبوم عكس پدر و كودك ما شركت كنيد http://mohammadmatin92.niniweblog.com
الهام
پاسخ
چرا که نه با کمال میل
خاله منیره
22 اردیبهشت 93 22:17
وای چقد عالی،منم با دیدن اون اسب خیلی ذوق کردم،من خودم چون رشته تحصیلیم هنر بود خیلی اعتقاد دارم باید به بچه ها ازادی عمل بدیم تا بتونن خیلی از خلاقیتهای درونشون رو بروز بدن،و اینکه شما اینکارو میکنید خیلی عالیه
الهام
پاسخ
ممنونم منیره جون چه خوب که شما هم اسب و تشخیص دادید و چه خوب که ما دوستی داریم که هنری ست من هم خیلی دلم می خواد هر چیزی رو که دلش میخواد بکشه
مامان فهیمه
25 اردیبهشت 93 16:34
گل پسر نکنه تو هم مثل امین عاشق لوازم آرایشی که لاک زدی آخه مگه شما دخترید عایا عزیزمی اسبت خیلی قشنگه میدی خاله هم سوار بشه آفرین به این پسر هنرمند
الهام
پاسخ
بعــــــــــــله خاله جون چرا که نه؟! حتما میدم شما هم سوار شید ممنونم خاله جون
حسام و سهند
26 اردیبهشت 93 14:57
خیلی خوشگله خاله جوووووووووووون آفرین[بوس][بوس][بوس][بوس][بوس][بوس][بوس][بوس][بوس][بوس][بوس][بوس][بوس][بوس][بوس][بوس][بوس][بوس]
الهام
پاسخ
ممنونم از لطفتون خالۀ عزیزم
مامان مانی
27 اردیبهشت 93 1:12
وااااااااااای خیلی خیلی عالیه مامانش خیلی اسب رو خوب کشیده کاملا واضحه فکر کنم کمی برای سنش زود بود پس معلومه که تو این زمینه استعداد داره آفرین به علی رضای زرنگ و باهوش خیلی کیف کردم دیدم و بابتش به مامانت تبریک می گم
الهام
پاسخ
ممنونم عزیزمشما لطف دارید