علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

سی و سه ماه تمام

1393/2/26 0:07
نویسنده : الهام
912 بازدید
اشتراک گذاری

عاقبت دو سال + سی ماه + سه ماه سپری شد از روزی که ما 2730 گرم وزن داشتیم و 46سانتیمتر قد و آمده بودیم تا سوگلی شویمخجالت

و نمی دانیم چرا هر سه ماه یک بار بابا و مادرمان عزم کچل نمودن این جانب را می نمایند... چشمک خاطرَت هست که در سی ماهگی نیز ایشان به جانِ موهای فرفروک ما افتادند و سپس جشن سی ماهگی برایمان برگزار نمودند... زیبا

این بار نیز بابا و مادرمان به طور کاملا ناگهانی و در یک حرکت غافلگیرانه اقدام به کوتاه نمودن زلفِ پریشانِ این جانب نمودندآرام البته لازم به ذکر است که مدت هاست از شدت پریشانی زلف مان کاسته شده استزیبا چون موهای فرفروک ما بعد از خروج از حمام به آسمان پرش نموده و از ما یک عدد شیرِ واقعی می ساخت، مدتی ست مادرمان بعد از خروج از حمام موهایمان را به موس مو آغشته می نمایند و تا دو-سه روزی موهایمان در خوش حالتی محض به سر می بَرَد... ولی قبول کن که با گرم شدنِ هوا و به دنبالِ فعالیت های شدید روزانۀ این جانب، مراقبت از موهای فرفروک بلند بسی سخت است...غمگین

و از آن جا که ما اجازۀ کوتاه شدنِ موهایمان را به اَحَدی نمی دادیم ابتدا با انواع و اقسام ادا و اطوراها ماشین ریش تراشی و شانه روی تک تک افراد خانواده آزمایش شد ولی ما به هیچ وجه من الوجوه نتوانستیم ارتباط مناسبی با آقای آرایشگر که بابایمان بودند برقرار نماییم.... پس طلب یک عدد شیشه شیر نمودیم و با این که تازه بیدار شده بودیم دراز به دراز روی تخت افتادیم و خودمان را به خواب زدیمخواب و از آن جا که بابا و مادرمان خوشان سیاه کار هستند، سیاه کاری ما تأثیری نداشت و ما با توضیحاتِ پیوستۀ بابا و مادرمان در مورد کوتاهی مو مواجه شدیم  و دریافتیم که ایشان هنوز متوجه نشده اند که ما خواب هستیم پس دو دست مبارک را بر پیشانی گذاشتیم و با چشمانی نیمه باز تریپ خواب بودن گرفتیمخواب ولی نمی دانیم چرا آن ها باز هم در صدد توضیحات در مورد نقشۀ شوم خود بودند و بی خیالِ کلۀ کچل ما نمی شدندکچل 

عاقبت فکری به ذهن بابایمان خطور کرد که ما را بسی خام نمود و آن به خرج دادنِ دست و دلبازی و خرید یک دستگاه ماشین آتش نشانی بود ... آخر می دانی مدتی ست که علاقۀ زیادی به ماشین آتش نشانی و البته آقای آتش نشان از خود نشان می دهیم و در خیابان حتی اگر از چند فرسخی صدای آژیر آتش نشانی به گوش مان برسد سرچ کرده و آن را می یابیم و با ادای عبارت مقدس "تشا.. تشا.." همگان را از وجودش آگاه می نماییمخنده

امروز نیز از صبح در حال ادای این عبارت بودیم و تریلی بَرِ خود را به مادرمان نشان می دادیم و می پرسیدیم:" این چیست؟" و مادرمان :"تریلی بَر"و ما:"نه، تشا..." و مادرمان:"تعجب" و ما دلیل می آوردیم... میپرسی چگونه؟ خوب معلوم است نشان به آن نشان که بالای سرش خطوطی رسم شده است که حکم آژیر ماشین آتش نشانی را دارد این هم سَنَدَش:

دیدی راست می گفتیمراضی

و اندر حکایت کچل شدن این جانب همین بس که با وعدۀ یک عدد "تشا" ما را گریان نمودند و موهایمان را بریدند و تا جایی که فکرش را بکنی از طول موهای فرفروک مان کاستند و این ما هستیم بعد از خروج از حمام:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

و از آن جا که بابتِ یک دستگاه ماشین آتش نشانیِ اسباب بازی، زلف پریشان به باد داده ایم خیلی هم ذوق زده هستیم...

در نتیجۀ ذوق زدگی مفرط عاقبت مهلت ندادیم بابایمان که انرژی زیادی را صرف کوتاه نمودنِ موها و شستن مان کرده بودند خستگی در کنند و ایشان را در طلب "تشا" بیرون فرستادیم...

ساعتی گذشت و زنگ در به صدا در آمد و ما بر خلاف همیشه که با شنیدن صدای زنگ نوای "بابا...بابا" سر می دادیم، این بار نوا دادیم :"تشا... تشا..." و مادرمان قبل از زدن کلید آیفُن ابتدا از خرید "تشا" مطمئن شده و سپس در را گشودند...

قدرت را حال می کنی...راضی

می بینی چه زهرِ چشمی از خانواده مان گرفته ایمشیطان ما را هنوز سی و سه ماه سن است خدا به خیر کند سی و سه سالگی مان راشیطان

پسندها (8)

نظرات (9)

خاله هنگامه
26 اردیبهشت 93 12:51
پسرم چقدر خوشگل شدی.ببین در 33 سالگی چی بشی.راستی ماشین جدید هم مبارک.
الهام
پاسخ
وااااااااااای مرسی خاله هنگامه جونم شرمنده می کنید
حسام و سهند
26 اردیبهشت 93 14:53
سلام عزیزم ماشالله چقد بهت میاد عزیزم
الهام
پاسخ
سلام. مرسی خالۀ مهربونم
مامان عليرضا
26 اردیبهشت 93 23:40
سلام عزیزم.من با اینکه عاشق موهای فرفری توام ولی به مامانت حق میدم چون واقعا نگه داریش سختهالبته تو همه جوره نازی خاله جون. تشاتم مبارکت باشه خاله جون.الان خوشحالی که زورت رو به اعضای خانواده نشون دادی و ازشون زهر چشم گرفتی خاله
الهام
پاسخ
سلام خاله الهام جونمشما لطف دارید خوشحال نه بسی خوشحالم
خاله منیره
27 اردیبهشت 93 0:08
وای جونم پسر خوشگلم که کلی ماه شدی،ایشالا حموم دامادیت
الهام
پاسخ
مرسی خاله جون
مامان مانی
27 اردیبهشت 93 0:52
مبارکه خاله جون.هم سی و سه ماهگیتان و هم کوتاهی زلف و تشاتشایتان.
الهام
پاسخ
ممنونم خاله جون مهربون
مامان بهناز و بابا نادر
27 اردیبهشت 93 23:24
آخی چقدر ناز شدی علیرضا جون مبارکت باشه اما عجب پسر شیطونی شده خلاصه حرف خودشو تو کرسی نشونده و ماشینو خریداری کرده
الهام
پاسخ
ممنونم خاله بهناز جونم همینه که میگم قدرتش زیاده
مامان کوثر
29 اردیبهشت 93 9:14
مبارکه عزیزم الهام جون چنان گفتی کچل که فکر کنم به معنای واقعی کلمه کچلش کردی خیلی هم زیبا شدی علیرضا جانخداوند این پدر و مادر هنرمند را برایت حفظ کند
الهام
پاسخ
ممنونم خاله جون واااااااااای از اون مدل کچل که اصلاً خوشم نمیاد تازه همین رو هم دوست ندارم من عاشق موی بلندم دلم میخواد لااقل تا وقتی علیرضا محدودیت اجتماعی نداره موهاش و بذارم بلند باشه شما لطف دارید عزیزم
فهیمه
31 اردیبهشت 93 19:48
مبارکه ایشالا اصلاح دامادی عزیزم
الهام
پاسخ
ممنونم خاله جونم
مامانی فاطمه
3 خرداد 93 15:56
الهی چقدر ناز شدی عزیزم البته ناز بودیا نازتر شدی گلم ایشااله سی وسه سالگیت گلتر از اینم میشی
الهام
پاسخ
ممنونم خاله جونم شما لطف دارید