علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

فکاهی دو: آقای دکتر!

1393/3/6 12:57
نویسنده : الهام
656 بازدید
اشتراک گذاری

یکی از کلمات کلیدی که اینجانب به وفور استفاده می کنیم عبارت "اُخ..اُخ" می باشد... این عبارت برای اولین بار در نوروز 92 به زندگی ما وارد شد و ما یک بازی به نام "اُخ بازی" را اختراع نمودیم بدین صورت که وقتی یک نی نی در حین بازی بر زمین می افتاد و یا برای خوش آمدن ما خود را به صورت کاملاً ساختگی نقش بر زمین می کرد ما نیش مان را تا بناگوش گشوده و می خندیدیم و حسابی سرخوش بودیمقه قهه در این پست می توانی نمونه ای از این بازی بین ما و امیر علی جان، پسر خاله مان، را ببینیآرام

این عبارت هم چنان وردِ زبانمان بود تا این که مراحل از پوشک گرفتن مان آغاز شد و ما از همان ابتدا به جای عبارت کاربردی "جیش" عبارت مقدس "اُخ... اُخ" را مناسب دیده و به کار بردیم خندونک و واقعاً هم کاربردی عمل کردیم و تاکنون هم چنان مشغول استفاده از آن هستیم...

از طرفی به تازگی نیز با ماشین هایمان تصادف راه می اندازیم و وقتی آن ها به هم برخورد می کنند می گوییم :"اُخ...اُخ" و روزی هزاران بار همین وقایع تکرار می شود مخصوصاً وقتی با مادرمان در خانه تنها باشیم آن وقت است که آب خوردن مان را نیز به ایشان اطلاع رسانی می کنیم و نیاز به تأیید ایشان داریم و ایشان پس از تأییدهای مکرر:کچل

مثلاً مادرمان را در حال نوشتن و تایپ کردن تصور کن و ما را در حال تصادف بازیچشمک ما پس از ساخت صحنۀ تصادف به مادرمان نزدیک شده و می گوییم:"اُخ...اُخ"... مادرمان سراسیمه:" بدو برو دستشویی"خطا و ما:"سکوت، اُخ...اُخ" و مادرمان:" آها، ماشین تصادف کرده؟! بله پسرم تصادف کردهخسته) و دقایقی بعد همین سناریو تکرار می شود...

قضیه وقتی جالب تر می شود که بابایمان نیز در منزل باشند و طبق معمول در حال صحبت کردن با تلفن همراهِ خودتلفن و ما در حال تصادف بازیزبان آن وقت به محض شنیدن این عبارت از زبان ما:" ترسوبرو پیش مامانی تا ببره دستشوییسوت" و ما:"سکوت" و لحظه ای بعد: "اُخ...اُخ" و بابایمان :"ترسوترسو" و مادرمان:"خنده" و ما دیگر بار:" اُخ...اُخ..."فرشتهو بابایمان :"پسرم نمیشه وقت دستشویی رفتن بگی جیش و ما رو از این سردرگمی خلاص کنی؟!"شاکی

کاربرد دیگر این عبارت در مواجهه با وسایل پزشکی ست... چند روز پیش وقتی بابایمان تلویزیون را روشن نمودند و ما لحظه ای چشممان به یک عدد سرم افتاد که در گوشه ای از صحنه به چشم می خورد ندا دادیم:"اُخ...اُخ" و یک ساعتِ تمام بابا و مادرمان در تفکر بودند که یک: آیا ما در پوزیشن فورست ماژور هستیم و نیاز است به دستشویی برویم؟ دو: آیا تصادفی بین ماشین هایمان رخ داده است؟ و سه: هیچ کدامچشمک

بعـــــــــــــــــــله گزینۀ سه صحیح استخندونک ما در مواجهه با لوازم پزشکی مخصوصاً آمپول، سرم، و گوشی پزشکی و برانکارد عبارت "اُخ...اُخ..." را بر زبان می آوریم البته آمپول و گوشی مدت هاست معرف حضورمان است ولی این که سایر لوازم را از کدامین منبع می شناسیم هنوز سوالی ست که پاسخ آن بر همگان پوشیده استزیبا

چند روز پیش یکی از دوستان قدیمی مادرمان عکس فرزند بیمار خود را از طریق وایبر برای مادرمان ارسال کردند و از آن جا که مادرمان، ما را مستجاب الدعوه می دانند عکس را به ما نشان دادند تا در ماه مبارک رجب برای آن نی نی نازنین دعا کنیم و ما قبل از این که مادرمان لب به سخن بگشاید با مشاهدۀ نی نی گفتیم:" اُخ...اُخ" آخر می دانی یک لوله در نزدیکی بینی آن طفل معصوم چسبانده شده بود تا از طریق آن تغذیه شوند (گاواژ)غمگین

و ما همین جا از تک تک شما خوانندگان محترم برای سلامتی اش التماس دعا داریم و لازم به یادآوری ست برای مادرمان که هرگز از شیطنت های ما ننالند و خدا را بسی سپاس گزار باشند به خاطر سلامتیِ یک عدد کودک پرشیطنت مانند ما، و به خاطر چیزهای زیادی که بی اهمیت جلوه می کند ولی نداشتنش بسیار طاقت فرسا است مثل همین قدرت بلعیدن که خدا به همۀ ما عنایت نموده استآرام

و اما شخص پزشک!

در جریان ارادات ممتدِ ما به دکتر جماعت هستی و  در راستای ابراز این ارادت لابُد یادت هست چند پست آن طرف تر چگونه با مدادِ رنگی هایمان چشم و ابرو و لب و حتی بینی یک عدد خانم دکتر را آراسته کردیم(این پست)

مدتی ست آقای دکتر خیلی بی دلیل تبدیل شده است به مایۀ رُعب و وحشت این جانب و آاااااااااااااااای حساب می بریم از آقای دکتری که هرگز از ایشان بدی ندیده ایمآرام

کافیست یکی از حرکات زیر از ما سر بزند:

یک: دستمان به سمت دهانمان برود  و آن را لمس کندبدبو

دو: قصد عزیمت از پارکینگ به منزل را داشته باشیم و ما خود را به زمین و زمان بزنیم که برویم دَدَرررر و داخل آسانسور تمامِ هیکلِ خود را نقش بر زمین کنیم و گریۀ جانسوز سر دهیمگریه

سه: وقتی با مادرمان برای خرید سبزی خوردن به بیرون می رویم خود را ولوو کنیم تا مادرمان دست ما در دست وزن ما را تحمل کنند و گرمای هوا نیز مزید بر علت شود و مادرمان را کاملاً بی اعصاب نمایدعصبانی

چهار: به گوشه ای دنج پناه برده و در سکوتِ محض مشغولِ نقش نگاری بر دیوارها و یا کابینت ها باشیمقوی

پنج: در همان گوشۀ دنج در حال تکه پاره کردنِ کتاب هایمان باشیمنه

شش: در پارک به حرف بابایمان گوش نداده و سرمان را پایین انداخته و راه مان را بگیریم و با سرعت نور برویمزبان

هفت: شمشیرمان را از غلاف بیرون آورده و با شمشیر بر بابایمان ضربه بزنیم و با غلافش بر دایی محسن مانشیطان

هشت: آخر شب باشد و ما به دستور مادرمان گوش نداده و مسواک بر دندان هایمان نکشیم...بی حوصله

نه: و مواردی از این دست که مردم آزاری در کار باشدشیطان

اینجاست که بابایمان گوشی خود را برداشته و با جدیت تمام با آقای دکتر تماس می گیرند و آن قدر جدی با ایشان صحبت می کنند که گویا آقای دکتر وجود خارجی دارند و واقعاً آن طرف خط هستند.... این جاست که مادر و دایی محسن مان از خنده روده بُر می شوند و ما بلافاصله دست از عملِ در حالِ انجام کشیده و به مثالی کودکی که از والدینش حرف شِنَویِ مفرط دارد عمل می کنیمخجالت

و خداوند آن روز را نیاورد که ما بیمار شویم و دکتر لازم! آن وقت است که با وجود این رعب و وحشت ایجاد شده بردنِ ما به مطب آقای دکتر کارِ حضرتِ فیل است و سیاستی عجیــــــــــــــــــــب می طلبدمتفکر مگر آن که یا هرگز بیمار نشویم و یا این که تا آن زمان آقای دکتر را از حافظه مان پاک کنند که روش اول بسی راحت تر استچشمک

و خداوند نیاورد روزی را که دیگران به نقطه ضعف انسان پی ببرندنه آن وقت است که برای راحتی خود از نقطه ضعف انسان وسیله ای می سازند برای محبوس کردنِ آدم در همان چهاردیواری اعمال شده از سوی خودشانغمگین و این درست همان لحظۀ مرگ خلاقیت های انسان استدرسخوان

و فکاهی هم چنان ادامه دارد....

پسندها (7)

نظرات (8)

خاله منیره
6 خرداد 93 16:11
عزیز دلم اخه چرا نمیزارن شیطونیتو بکنیاخه دکترم شد وسیله ترس ایشالا اون نی نی هم با دعای تو خوب بشه و برگرده تو محیط گرم خونه و مثل شما شیطنت کنه
الهام
پاسخ
خداوند شما رو برای دفاع از حقوق من آفرید خاله جون ما هم همیشه دعا گو هستیم و به رحمت پروردگار امیدوار
الهام مامان یسنا
6 خرداد 93 16:38
ای جان قربون این فکاهی کوچولو برم من. منم کلی خندیدم از دست عبارت اخ اخ که کاربردهای زیادی داره. خیلی بامزه بود. ای جانم انشالله هیچ وقت مریض نشه که کارش به دکتر ترسناک بیافته.
الهام
پاسخ
فدای محبتتون خاله الهام عزیزم ایشالا ایشالا همه نی نی ها همیشه سلامت باشند
شهره
7 خرداد 93 8:55
سلام الهام جون خوبی عزیزم پرسش و پاسخ سوالی مطرح کردم میخوام نظر دوستامو هم بدونم البته اگه دوست داشتی
الهام
پاسخ
سلام عزیزمممنون از لطفی که به من دارید من خودم و شایستۀ این همه لطف و محبت شما نمی بینم به روی چشم اومدم عزیزم
صدف
7 خرداد 93 12:49
ای جانمممممم با این آخ آخ گفتنش . به حق همین روزهای عزیز خدا فرزند دوستونو سریعتر شفا بده
الهام
پاسخ
فدای محبتتون صدف جون الهی آمین
مامان کیامهر
7 خرداد 93 15:01
خداوند نعمت سلامتی را به همه عطاکند ان شا اله همین روزهاست که باید منتظر باشی علیرضا جان شما را سوپرایز کرده و بگوید " آخه دکتر ترس داره؟؟"و شما و حنای شما بی رنگ بی رنگ
الهام
پاسخ
آمین بلهواقعا! بعید هم نیست
مامان امین
7 خرداد 93 18:56
عزیزمی، الهی بمیرم چیکار این گل پسر دارید می ترسونیدش
الهام
پاسخ
خدا نکنه خاله جونم درک متقابل شما من و مشکوک می کنه به این که نکنه شما هم از دکتر می ترسید؟!دکتر که این همه ترس نداره خاله جون
مامانی فاطمه
10 خرداد 93 11:21
چقدر کاربرد داره کلمه اخ در منزل شما الهی که علیرضا جونم همیشه سلامت باشه که نخواد با جناب دکتر روبرو بشه برای فرزند دوست عزیزت هم دعا میکنم ایشااله که هرچه زودتر سلامت بشه که سلامتی بهترین نعمت وماها ازش غافلیم البته منظور خودم بودم ها
الهام
پاسخ
بله واقعا کاربردیه ایشالا الهی که فاطمه جون هم شاد و سرحال باشه همیشه واقعا بهترین نعمته ممنون که به یادشون هستی
مامان مريم
13 خرداد 93 16:11
انشالله خدا بچه دوست عزیزت و همه بچه های مریض رو شفا بده و خدا هیچ مادری رو با مریضی بچه اش امتحان نکن. ای جانم علیرضا جون و گفتن اوخ.... شما هم دقیقا مشکل ما رو دارید. آرمینا به جیش میگه :اوف. به بخاری گاز و چیزهای داغ میگه اوف.به چایی و یا کسی که چایی دستش باشه میگه اوف.وقتی میگه اووف ما باید هوشیار باشیم که منظورش از اوف چیه ؟؟؟باید سریع بدویم سمت دستشویی یا نه
الهام
پاسخ
ایشالا خدا همۀ بچه های مریض و شفا بده پس شما هم با مشکلات ما مواجه هستید