علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

متناقض نما!

1393/3/27 18:07
نویسنده : الهام
985 بازدید
اشتراک گذاری

هر چیزی هر چقدر هم که دوست داشتنی باشد ولی مسلماً تکرارش حوصلۀ آدم را سر می برد...خواب آلود و تغییر لازم استآرام

موتور نیز از همان مقوله هایی است که با تمامِ احترامی که برایش قائلیم باید بگوییم گاهی حوصله مان را بدجور سر می برد و ما را ملزم به انجام تغییراتی اساسی می نماید و ما ناچاریم برای سرگرم نمودنِ خود تغییراتی در شیوۀ استفاده از آن اعمال نماییم: یا وارونه از آن سواری بگیریم و یا پس از کلّه- پا نمودنِ آن با چرخاندنِ چرخش بی حوصله گی و تکرار را چاره کنیم...فرشته

ولی باز هم دوستش می داریم حتی اگر پایمان را داغ کند! و آن را در ردۀ اولین اسباب بازی های موردِ علاقه مان قرار می دهیم...

نقش های پلیسی و آتش نشانیِ ما+ موتورمان+ عشقولانه های ما و خرگوش محبوبمان را در ادامۀ مطلب دنبال کنزیبا

زمانی که ما در معیت خرگوش بینوا بر موتور سوار شده ایم و سه نفری با کله به دیوار وارد می شویم و این صدای اُخ گفتنِ ماست که مادرمان را با دوربینش بر سرِ صحنۀ تصادف حاضر می نمایدعینک

آن بینوایی که زیرِ دست و پای اینجانب گم شده است خرگوش بینوایمان می باشد. صحنۀ تصادف و پوزیشنِ موتورمان را داشته باش... کور شود دیوار که ما را ندیده و به ما برخورد نموده است!زبان

به خود می آییم و متوجه می شویم که خرگوش زیر دست و پای ما بسی آسیب دیده است و از آن جا که نام مقدس "آقای موتورسوار" را بر خود نهاده ایم بسی از لطمات وارد شده بر خرگوشک آزرده خاطر شده و وجدان درد وجودمان را فرا می گیردخطا

به نجات خرگوش شتافته و ایشان را از خفگی نجات می دهیم و جهتِ دلجویی، ایشان را بوسه باران می نماییم... آن هم بوسه بارانی شدید! نوعی که تا به حال مشابهش در مورد احد الناسی مشاهده نشده استراضی و در این بوسیدن های متوالی ناگهان دچار تناقض می شویم که چرا بینی و دهان آقای خرگوش هم رنگ و آن هم قرمزرنگ می باشد! آخر ما تا به حال بینی قرمز ندیده بودیممتفکر 

نگاهِ پرسش گرمان را در عکس سمت راست داشته باش! و عکس سمت چپ زمانی به ثبت می رسد که توضیحات مادرمان در زمینۀ تفاوت بینی و دهان در جانداران مختلف ما را قانع نمی کند و ما را بدجور دچار تناقض می نمایدمتفکر

و وقتی تریپ آتش نشانی به خود می گیریم؛ کاری که روزی n بار آن را به خود می گیریم و خودِ خودِ خودِ آتش نشانیم ....نشان به آن نشان که کلاهی داریم از جنسِ دم کنی قابلمه که نقشِ کلاه آتش نشان را بر عهده داردفرشته

چند ماشین را بر هم زده و تصادفی طراحی می کنیم سپس نقش آقای پلیس را بر می گزینیم و با ماشین پلیس مان و با صدای آژِیرِ " غیو...غیو...غیو...." در صحنۀ تصادف حاضر می شویم و سپس ادعای افروزش آتش داریم و با ماشین آتش نشانی و با نوای "بَبو...بَبو...بَبو..." وارد می شویم و مثلاً آتش را خاموش می نماییم و کلی هم شادیم و چه خوب که تفاوتِ آژیرها را در بازی هایمان اعمال می نماییمفرشته

و متناقض نمای دوم این جا رخ می دهد زمانی که صدای دزدگیرِ یک ماشین از داخل کوچه به گوش می رسد و توجه ما را به خود جلب می نماید و ما با عجله به سمت مادرمان رفته و ندا می دهیم :"ماشین تیشا...تیشا" و منظورمان ماشین آتش نشانی است... و این جاست که مادرمان توضیح می دهند که این صدای آژیرِ دزدگیر ماشین هاست و این ما هستیم که هم چنان هَنگیم و قادر به تفاوت این دو نیستیمدرسخوان

و اینک پلیس موتور سواری که به مددِ دم کنی و موتورش، پلیس می شود و به مادرش امکان می دهد برای اولین بار در زندگی اش صحنه ای از خجالت زدگیِ او را به ثبت برساند (عکس سمت راست) تا بتواند در بزرگ سالی به مادرش اثبات کند که در کودکی آن قدرها هم رویش زیاد نبوده است و خجلت نیز سرش می شده استخجالت

و توصیۀ ما به شما:" هرگز به کلید ذخیرۀ خودکارِ نی نی وبلاگ اعتماد نکنخندونک"

و این مسأله است که ما را به شدت دچار تناقض نموده است که چه حکمتی ست که ساعت ها طول می کشد تا نوشته ای را ثانیه به ثانیه ذخیره نماید و به یک آن شما را در کمتر از چند ثانیه غافلگیر نموده و همۀ آن چه را که نگاشته اید به طریقِ نامعلومی بر باد دهدقهر

پسندها (10)

نظرات (15)

مامان مانی
28 خرداد 93 1:20
قربون اون وجدان بیدارت بشم من خاله که باعث دلجویی از خرگوشت، رفیق شفیقت، شده
الهام
پاسخ
فدای محبتتون خاله جون مهربونم
مامان کوثر
28 خرداد 93 8:00
عزیزم خوشحالم که حالت خوبه گلی تو و خرگوشت میشین دو نفر نه سه نفر الهام جون چ توضیحاتی میدی برای بچه، منم باشم هنگ میکنم به به چ کلاهی! از کجا خریدین؟ این توصیه شما لایک است به توان n تاززززززززززززززه انقدر حالش بده کهn-1 باره دارم این پیامو میفرستم ولی نه پیغام ثبت میده نه پیغام خطا
الهام
پاسخ
ممنونم خاله جونم خاله جونم: سه نفر=من+خرگوشم+موتورم آخه من اونقدر برای موتورم احترام قائلم که اونو یک موجود زنده می دونم چه میشه کرد خواهر! من هم از بیچارگیه که این توضیحات و میدم از سر در قابلمه مون کش رفتم خاله جون واقعا هنگه نی نی وبلاگ! ما تو این نی نی وبلاگ یه روز خوش ندیدیم پیامتون دو بار رسیده عزیزم مشکل از من بوده که به موقع تایید نکردم تا خیالتون از بابت رسیدنش راحت باشه ممنونم از لطفتون
مامان عليرضا
28 خرداد 93 13:52
عزیز دلم خوشحالم که حالت بهتر شده. قربونت برم که انقدر مهربونی و به فکر خرگوشتم هستی ببینم تا حالا مامانیت رو انقدر بوس کردی که خرگوشی رو میبوسی بابت توصیه ممنون تازه میخواستم ازش استفاده کنم خوب شد گفتی دوستم.
الهام
پاسخ
ممنونم خاله جونم نه متاسفانه! آخه مامانم که رفیق شفیقم نیست خوب شد استفاده نکردی الهام جون من دیروز قبل از ارسال، مطلبم تکمیل بود بعد که فرستادم و وبلاگ و باز کردم دیدم قسمت زیادی از ادامۀ مطلب پریده کلی اعصابم خورد شد. آخه یه مدتی بود اول تو ورد می نوشتم بعد کپی می کردم حالا به هوای " ذخیره خودکار"مستقیم اینجا نوشته بودم
مامان فریده
28 خرداد 93 14:39
وای که چه پسر مهربونی...ولی الهام جون خداییش توی سرعت عملت موندم که صحنه تصادف را انقدر سریع ثبت کردی کلاهِ همه کاره که میگنند اینه ها از نی نی وبلاگ نگو که خدا شاهده چند بار تو پستهای قبل نظر گذاشتم ولی نه میره نه میاد ان شالله این یکی دیگه نپره که...
الهام
پاسخ
آخه من پشت میز نهارخوری نشسته بودم و دوربین کنار دستم بود آره والّا من هم گرفتارم با نی نی وبلاگ علاوه بر ذخیره خودکار خیلی وقت ها تو صفحۀ کاربری خودم هستم ولی نمی تونم مطالب دوستان و پسند کنم. البته خوشبختانه غیر از چند مورد کم تا به حال نظرات من نپریده و فعلا در این مورد به مشکل نخوردم ممنونم از لطفتون عزیزم
مامان امیـــرحسیــــن
28 خرداد 93 19:31
دو سال است فرشته آسماني كوچكي در كنار ماست مي خواهيم سرود آغاز سومين سال زندگيش را تا رسيدن به آسمانها زمزمه كنيم... در ترنم بهار اين فرشته با ما و در كنار ما باشيد... شما به تولد وبلاگي اميرحسين دعوت شديد!! منتظريم
الهام
پاسخ
تولد امیرحسین جون مبارکـــــــــــــــــه به روی چشم
فهیمه
28 خرداد 93 20:26
کنجکاو، با استعداد، همه کاره، زرنگ، با وجدان، با شرم و حیا، قربونت بره خاله خدا رو شکر که حال این وروجک خاله خوب شده و بازم میتونه شیطونی کنه
الهام
پاسخ
عاشقتونــــــــــــم خاله جونم مرسی فهیمه جون
مامان شایلین
29 خرداد 93 1:19
قربون علیرضا برم که این قدر دچار تناقض میشه ، ای شیطون مامانت رو این همه بوس نمیکنی وقتی خرگوشت رو بوس بارون میکنی مامان الهام حسودیس میشه نگو الهام جون این نی نی وبلاگ تو این سال این همه امکانات خوب گذاشته اما چه فایده بیشتر اوقات درست کار نمیکنه منم خیلی اوقات می خوام مطالب دوستان رو لایک کنم اما فعال نیست .ذخیره خودکار هم همین بلایی که سر شما آورده رو سر من آورد چند ساعت بشین تایپ کنه یکدفعه دستت بخوره به یه کلید و همه چی پرید اونوقت تو میمونی و ......
الهام
پاسخ
فدای محبتتون خاله جونم آره واقعا حسودیم میشه بله واقعا اعصاب خورد کن هست! باید به همون ورد پناه ببریم و اول اونجا تایپ کنیم
الهام
29 خرداد 93 9:46
سلام تولد داریم تولدِ مرجان اومدیا
الهام
پاسخ
باشه عزیزم. اومدم
خاله منیره
29 خرداد 93 10:54
خدارو شکر حالت بهتره عزیز دلم، الهام جون شما دوربینو با خودت همه جا حمل میکنی ایااون موتور چه طوری اونجوری رفته تو دیوارقربون دلت که اینقد خرگوشی رو دوست داری
الهام
پاسخ
ممنونم خاله منیرۀ مهربونم اون روز دوربین کنار دستم بود و علیرضا چند بار قبلش هم این حرکت و انجام داده بود و تا حدودی آمادگی قبلی داشتم گاهی اوقات به محض دیدنِ یه صحنه از شیطنت ها میرم سمت دوربین و میام ازش عکس بگیرم ولی تا می زنم مینوسه:" حافظه پر است" کلی ضایع میشم و تازه می فهمم رم دوربین و روی لب تاپ جا گذاشتم و در نتیجه صحنه هم می پره مواردی که شما مشاهده می کنید و تو وبلاگ ثبت میشه یه دونه از هر ده صحنه ست که تونسته شکار بشه به دست علیرضا خان هر کاری امکان پذیره رفتن موتور تو دیوار که سهله خاله جون
sahar
29 خرداد 93 17:40
سلامممم آخ دیگه داشت نی نی وبلاگ فراموشم میشد .امتحان و هزار دردسر دیگه !
الهام
پاسخ
سلام سحر جان خسته نباشی عزیزم
زهرا مامان ایلیا جون
30 خرداد 93 17:30
ای جونم دوست خوبم چه خوابی دیدی عزززیزم ان شالله که خیره
الهام
پاسخ
ممنونم عزیزم. بعدا میام پیشت بله خیره
زهرا مامان ایلیا جون
1 تیر 93 2:46
عززززیز دل خاله خدا رو شکر که بهتر شدی وااای خدای من حاضرم بمیرم اما به پای هیچ بچه ای خار نره
الهام
پاسخ
ممنونم خاله زهرا جونم خدا نکنه عزیزم. ایلیا جون بهتر شده؟ الان میام بهتون سر می زنم ایشالا که بلا از همۀ بچه ها دور باشه
مامان آرمینا
1 تیر 93 12:46
وای این دوتا چطوری رفتن توی دیوارخاله جونم یکم مواظب خودت باش. فدای این پسر آتش نشان بشم من با این کلاه خوشگلش
الهام
پاسخ
به راحتی عزیزم! این کم خطرترین کاریه که یه پسر می تونه انجام بده! شما خوش به حالت شده دختر داری والّا حسابتون مثل ما با کرام الکاتبین بود تازه علیرضا یه پسر از نوع آروم به حساب میاد فدای محبتت مریم جونم
مامانی فاطمه
1 تیر 93 14:39
فردا میام میخونم پستتو عزیزم
الهام
پاسخ
من و شما تله پاتی عظیمی داریم زهره جون همین الان داشتم بهتون فکر می کردم و این که چرا نیستید خدا رو شکرکه هستید
زهره مامانی فاطمه
2 تیر 93 8:03
قربونت عزیزلمفدای دل مهربون گل پسر ببین خرگوش رو چجوری میبوسه کلاه دمکنیتو عشقهههههههههه خاله جونبه صدای ماشین پلیس وماشین آتش نشانی که نوشته بودی کلی خندیدم چه خوشگل صداشونو درآوردی هنوز دارم میخندم غیو غیوممنون که گفتی برای ذخیره خودکار
الهام
پاسخ
فدای محبتتون خاله زهرۀ عزیزم بله دیگه یک همچین پسر آژیر کشی هستیم ما خواهش می کنم عزیزم وظیفه ست