علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

رفیقِ ناب

1393/9/13 16:38
نویسنده : الهام
1,416 بازدید
اشتراک گذاری

با تو هستیم رفیقِ ناب، تو که گام به گام کودکی هایمان، خودت را در حد و اندازۀ ما کوچک می کنی و مهربانانه با ما کودکی می نمایی!محبت

با تو هستیم رفیقِ ناب،با تو که به وقتِ ورزش کردن و شنارفتن، اسبِ مان می شوی و ما "پیتگو...پیتگو..." گویان صدای خنده هایمان را در خانه طنین انداز می کنیم!فرشته

با تو هستیم رفیقِ ناب، با تو که وصله می زنی بر خرابکاری هایمان با همان چسب معروفت!محبت

با تو هستیم رفیقِ ناب، با تو که به مددِ چند ماژیک بر صورت مان نقش می کشی و ما را تبدیل به یک پیشی ناز می نمایی و ما را از شدت ذوقِ پیشی بودن سرمست می نمایی!راضی

با تو هستیم رفیقِ ناب، با تو که برایت مهم است نترس بودنمان و دل داشتن مان! و به وقتِ بودنت این تو هستی که پاسخگوی کودکانه هایمان هستی و به وقتِ شنیدنِ ندای "دایی آسیمان" این ما هستیم که خودمان را بین زمین و آسمان معلق می بینیم و قهقهه هایمان تو را نیز شاد می کند!محبت

با تو هستیم رفیقِ ناب، با تو که به وقتِ شنیدنِ خبر مصدومیت آرنج مان شتابان خود را به منزل مان می رسانی تا تسکینی باشی بر درد ما و مادرمان و دلسوزانه دلت را به دریا می زنی و دردِ آرنج دردمندمان را در یک حرکت تسکین می دهی و بدین وسیله نام "اک کور دایی محسن" را بر خود می نهی!عینک

با تو هستیم رفیقِ ناب، با تو که وقتی برای دومین بار در زندگی  به همراه مادرمان و به همراهت بر مترو (گطاگ لالایی: قطار لالایی شبکۀ پویا) سوار می شویم احساس بزرگی می کنیم در معیتت، و پا گذاشتن بر پله برقی های مترو را مساوی با پا گذاشتن بر آستانۀ بهشت می بینیم و شادیم!محبت

با تو هستیم رفیقِ ناب، با تو که وقتی چند هفته قبل، برای بازگرداندن مان از مهد، به آن جا آمدی آن چنان فریاد "دایی محسن اومد... دایی محسن اومد..." را در مهد طنین انداز کردیم که مدیر مهد با تمام وجود آشنا بودنت را درک کرد و برای سپردن مان به تو تماس گرفتن با هیچ بنی بشری را لازم ندانست! و این ما بودیم که در تمامِ مسیر از این که دستمان را به تو داده ایم احساس غروری صدچندان داشتیم و تا رسیدن به منزل هرگز گام هایمان موزائیک های پیاده رو را طی نمی کرد زیرا در این پوزیشن این ما بودیم که از شدت ذوق بین زمین و آسمان به حالت تعلیق درآمده بودیم و دست در دستت عجیب احساسِ مردانگی می کردیم!راضی

با تو هستیم رفیقِ ناب، با تو که گاهی موجباتِ خجالتت را فراهم می آوریم و تو باز هم درست مثل گذشته دوستمان می داری! و به رویمان لبخند می زنی! حتی وقتی که با هم بر تاکسی سوار می شویم و تو محترمانه به آقایی که صندلی جلو نشسته است می گویی:" آقا ببخشید هوا سرده میشه شیشه رو بدید بالا" و ما بلافاصله بعد از تو با لحنی تند تکرار می کنیم :"شیشه ت بده بالا!خجالت" و تو از شدت خجالت سرخ می شویخجالت و نمی دانی چه عکس العملی از خودت نشان دهی! و باز هم به ما لبخند می زنی!آرام

با تو هستیم رفیقِ ناب، با تو که بسیار علاقه مندیم حمام رفتن هایمان را با تو همراه کنیم! با تو که در حمام به ما آزادی عملِ مفرط می دهی و به خاطر ما حمام رفتن هایت را طولانی می کنی تا ما به اندازۀ کافی فرصت برای آب بازی کردن داشته باشیم! فرشتهو از همه مهم تر آواز خواندن هایت در حمام برایمان بسی دل نشین است...زیبا

با تو هستیم رفیقِ ناب، با تو که وقتی صدای گریه های زورگویانه مان در منزل طنین انداز می شود و مادرمان پوزیشنی اختیار می کنند که گویی به هیچ عنوان صدای ما را نمی شنود،  تو به دلیلِ آشنایی با شیوۀ تربیتی مادرمان سکوت می کنی، ولی دلت تاب نمی آورد و برای تعویض روحیه مان لب تاپت را می گشایی و برایمان آهنگ های دوست داشتنی مان از شادمهر را پخش می نمایی و ما به محضِ شنیدنِ صدایش با سرعتی هر چه تمام تر به سویت می شتابیم و رد خور ندارد که صدای شادمهر بلند شود  و با وجود تصویری نبودنِ آهنگ مدت ها سرِمان را در لب تاپ فرو نبرد، آخر ما دلمان می خواهد بر روی پایت بنشینیم و صدای خوانندۀ دوست داشتنی ات را بشنویم...  آرام

با تو هستیم رفیقِ ناب، با تو که وقتی ندا می دهیم :"دایی محسن!" جانانه پاسخ می شنویم:"جانم" و این "جانم" جانانه ترین پاسخی ست که تا به حال شنیده ایم و این روزها آن قدر ندای "مامان...مامان..." سر می دهیم تا پاسخ "جانم" بشنویم! و چنان چه پاسخی دیگر غیر از "جانم" را چند بار بشنویم خودمان به طرف مقابل می فهمانیم که دلمان پاسخ "جانم" می خواهد...فرشته

با تو هستیم رفیقِ ناب، با تو که در خوردن بدجور تو را رقیب خود می دانیم و اگر مادرمان چیزی به تلخی زهر نیز جلویت بگذارند و از تو بخواهند آن را بخوری ما پیش قدم شده به سرعت آن را از مقابلت برداشته تمامِ موجودیِ آن را یک جا در اعماقِ حلق مان فرو می بریم... شیطانو همین عکس العمل مان باعث سوء استفاده های بسیار فراوان مادرمان شده است و به همین شیوه هر چیزی را که دلشان بخواهد تمام و کمال در حلق مان فرو می برند و آب هم از آب تکان نمی خورد...سبزدرسخوان

با تو هستیم رفیقِ ناب، با تو که مهربانانه و با وجودِ تمامِ دل مشغولی هایی که داری باز هم به وقتِ درخواست مان و شنیدنِ ندای :"دایی بچرخون" آب هم که دستت باشد بر زمین می گذاری و دستانِ کوچک مان را در دستانِ مهربانت گذاشته و آی ما را می چرخانی...فرشته

تولدت مبارک رفیقِ نابِ دوست داشتنیمحبتمحبت

تولدت مبارک دایی محسن جانمانمحبتمحبت

تا همیشه برایمان بمانیمحبت

دوستت می داریممحبت

××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

پی نوست اول: پست مربوط به تولد سال گذشتۀ دایی محسن مان را اینجا ببین...

پی نوشت دوم: مشروح ماجرای مربوط به عکس های بالا را به ترتیب در پست های "عاشقانه های ما و خان دایی مان"، "جشنوارۀ لاله ها"، " یک دارآباد پاییزی"، و "جمعه ای در سرخه حصار" ببینمحبتمحبت

×××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

روز بعد نوشت: شب گذشته بابا و مادرمان در یک اقدام غافلگیرانه برای دایی محسن مان کیک تولد خریدند و یک جشن تولد بسیــــــــــــــار مختصر برگزار نمودیم...

عکس های ما و خان دایی مان در جشن تولد 27 سالگی ایشان را در ادامۀ مطلب ببینمحبت

بعد از اذان مغرب بود که ما بر روی پای مادرِ سجاده نشین خود دراز کشیده و چند لحظه پس از بیانِ جملۀ "خوابم میادخواب آلود" چشمان مان را بر هم نهاده و به خواب رفتیمخواب

و در حالی که دایی محسن مان نیز در منزل ما بودند، مادرمان از فرصت سوء استفاده نموده ما را در معیت دایی محسن گذاشته و بلافاصله شال و کلاه نمودند تا در معیت بابایمان بیرون بروند؛ یک بیرون رفتنِ چند منظوره: گرفتنِ عکس جهت تعویض گواهینامه+ خرید جوجه برای بیرون رفتن مان در روز جمعه+ خرید کیک تولد جهت برگزاری جشن تولد دایی محسن مان...

ساعاتی بعد مادرمان به منزل وارد شده و ما هم چنان به خواب ناز بودیمخواب این جا بود که بابایمان ما را بیدار نمودند و ما هم چنان علاقه ای بس عظیم به خوابیدن داشتیم ولی به محض شنیدنِ نام "کیک تولد" 60 درصد بیداری اختیار نمودیم و به محض دیدنِ خودِ خودِ کیک تولد، صد در صد بیدار بودیم و هر بلایی جهت آماده سازی مان بر سرمان آمد دم نزدیم و فقط برای خوردنِ کیک تولد لحظه شماری می کردیمخندونک

عاقبت کیک بر روی میز قرار گرفت و ما درست مثل همیشه سوژۀ دوربین مادرمان شدیمعینک

تریپ خواب آلودگی مان در عکس ها به وضوح قابل مشاهده استخواب آلود و هر آن چه شانه بر مویمان کشیده شد بی فایده بود و موهایمان بدحالت باقی ماندغمگین البته که خوردنِ کیک تولد به بیدار شدن مان می ارزید و ما عمراً بد عُنُقی به خرج ندادیم و تا حد ممکن سعی می کردیم لبخند بزنیمفرشته

آااااای بدمان می آید خوردنِ کیک تولد را به تعویق می اندازند و ادا و اصولِ بریدنِ کیک و فوت کردنِ شمع راه می اندازندخندونک حقیقتش را بخواهی جشن تولد دایی محسن یکی از بهترین جشن تولدهای عمرمان بود! زیرا مادرمان هیچ اصراری به فوت کردنِ شمع و بریدنِ کیک نداشتند و ما مستقیم رفتیم سرِ اصلِ مطلب یعنی همان خوردنِ کیکخوشمزه

جایت سبز رفیقمحبت

و پاینده باشی رفیقی نابمحبت

پسندها (11)

نظرات (49)

مامان امیرحسین
13 آذر 93 16:59
تولد دایی محسن مهربان ،رفیق ناب علیرضا جان مبارک باشه و ان شاله عاقبت بخیر بشن برادر بزرگوارتون
الهام
پاسخ
یک دنیا ممنونم رفیق ناب و دوست داشتنی و سپاس بابت دعای زیبایت
مریم مامان آیدین
13 آذر 93 17:18
سلام الهام جون کمتر پستی تا حالا اشک منو دراورده ولی این پست یکی از اونها بود امیدوارم عاشقانه های پسرک با دایی محسنش تا ابد ادامه داشته باشه تو پست قبلی از لینکی که گذاشته بودی نگرانیت رو که برای بعد از ازدواج دایی محسن خوندم انگار یکی بهم تلنگر زد که دایی محسن آیدین من هم یه روزی عاشق میشه و ازدواج میکنه و من مطمئنم همسرش رو هرجوووور که باشه دوست خواهم داشت چون دایی محسن دوست داشتنیه دارم گریه میکنم و مینویسم تولدت مبارک دایی محسن مهربون....الهی به وسعت قلب مهربون و به پاکی کودک درونت سهمت از دنیا بهترین ها باشه یاد داداشی خودم افتادم....کاش مثل علیرضا آیدین هم میتونست هرروز دایی محسنشو ببینه از ته دلم میخوام که همیشه شادترین لحظات رو باهم داشته باشین....ببوس علیرضای نازمو
الهام
پاسخ
سلام مریم جونبه شدت احساست و درک می کنم خواهرم و می فهمَمِت! می دونی من یک تجربۀ دیگه هم دارم چون داداش بزرگ ترم ازدواج کرده! باید قبول کنیم که به محض ازدواج کردنشون یهو از خانواده می کَنَند و خیلی نیستند! نه تو مهمونی های خانوادگی و نه تو خونه و وقتِ سال تحویل و شب یلدا و همه رو یکی در میون هستند... دیگه از اون پچ پچ های خواهر برادری خیلی خبری نیست! باید قبولش کرد و باهاش کنار اومد ولی بعد از مدتی ما اندکی خودمون و با شرایط وفق می دیم و اونا هم باز میان به سمت خانواده گفتم که آمادگی شو داشته باشی! یعنی همه شون همین اند حتی همسرانِ خودمون بسیار ممنونم بابت دعاهای زیبایت که با تمام وجودم حس می کنم اونا از اعماق قلبت برخاسته اند برای شما و دایی محسن آیدین که به نظر می رسه تک هم باشه خیلی خیلی موفقیت و عاقبت به خیری آرزو می کنم ایشالا همه شون ازدواج موفقی داشته باشند و خودشون با هم خوش باشند! اینطوری ما هم خوشیم خواهر بودن یعنی همین
مریم مامان آیدین
13 آذر 93 17:33
چقدر حرفات ارومم کرد راست میگی ما هم وقتی ازدواج کردیم اون اوایل دلمون میخواست خودمون باشیم و غرق دنیای جدید و احساس قشنگ بینمون ولی چیزی از علاقه مون به خانواده کم نشده بود....تازه دلتنگ هم بودیم ولی هنوز بلد نبودیم بین دو دنیای جدید تعادل برقرار کنیم و بعد....باز شدیم همون آدمای قبلی مرسی دوستم....خیلی حرفات به دردم خورد....ممنونم از دعای خوبت برای داداشی من....الهی هردو محسن ها خوشبخت باشن که ما هم لذت ببریم از نقش زیبای خوشبختی رو چهره های معصومشون
الهام
پاسخ
خوشحالم که آرومی عزیزم م م م حق با توئههمه مون همین دوران و گذروندیم حالا مدت زمانش فرق می کرده ولی همه مون داشتیم. مخصوصا خیلی از خانم ها تا قبل از به دنیا اومدنِ بچه هاشون هم چنان از خانوادۀ همسرشون فاصله می گیرند ولی بعدش خودبخود به سمت خانواده ها بر می گردند قربانِ لطفت ایشالا همۀ جوونا عاقبت به خیر بشن و ازدواج موفقی داشته باشند و با تمام وجود آرزو می کنم خدا دعاهای خوبی رو که اینجا نوشتی مستجاب کنه
مامان عطرین
13 آذر 93 21:01
سلام اول تولد دایی جون مبارک دوم دایی خیلی خوبه من که نداشتم حیف اما خداراشکر بچه هام دوتا خوبشو دارن سوم میخواستم لایک کنم گفت امکان هواداری فقط برای نینی وبلاگیها
الهام
پاسخ
سلام اولا یک دنیا ممنون از محبت تون دوم با شما موافقم منم سه تاشو دارم و پسرم هم سه تاشو داره خدا رو شکرخدا همۀ دایی ها رو حفظ کنه و همین طور دایی های عطرین جون و سوم ممنون بابت لایک و درک می کنم عزیزم برای منم بسیار پیش میاد که میخوام لایک کنم ولی نمیشه ممنون که اومدی عزیزم
مامان علی
13 آذر 93 23:32
سلام عزیزم. به به بازم پست تولدی . خوشا بحالت علیرضا جان چه رفیق ناب خوب ومهربون و هم دمی داری. ایشالله تنش سلامت وهمیشه کنارت باشه وخوش باشین. رفیق ناب علی که خیلی تاخیلی ازش دوره ولی عین خودت عاشقشه رفاقت تون پاینده. تولد دایی جونت هم مبارک.
الهام
پاسخ
سلام زهرا جانم منم فکر میکنم خوش به حال علیرضا ست، چون داییش فقط داییش نیست بلکه همدم روزهای خوب کودکیشه ممنونم از دعای قشنگت عزیزمایشالا دایی جون علی هم هر جا هستند خوش و سلامت باشند
مامان علی
13 آذر 93 23:45
الهام جون منم عین خودت یک داداش ماه دارم که رفیق بچگیام وهم راز نوجوونی ومحرم وسنگ صبور این دورمه. امابچم علی باوجود اینکه خیلی دوسش داره به ندرت میبیندش.هی دلم واسش تنگ تر شد پستت وخوندم تازه یک دایی دارم هم سن خودمروزگاری داشتیم بااون.....یک عالمه هم وچنگول کشیدیم...هنوزم خوشبختانه مجرده! سطر سطر نوشته هات وخوب میفهمم وباهات همراهم. ایشاللله همون اینده روشن وارزوهایی که واسش دارین و خودش داره درانتظارش باشه. همسر خوب واتیه روشن وتحقق همه رویاهاش.
الهام
پاسخ
بله من در همین مدت کم آشناییم با شما به این مسأله پی برده امخدا برادرت و برات حفظ کنه زهرا جان و ایشالا که هر جا هستند، مثل همیشه موفق باشند چه جالب! دایی هم سن خود آدم که خیلی هم خوبهایشالا که به زودی قسمت بشه و ازدواج موفقی داشته باشندخوشبختانه قربان لطفت عزیزم ممنونم بابت دعای زیبات نازنینم علی جان و از طرف من ببوس عزیزم
مامان سوده
14 آذر 93 3:01
تولد برادرتون رو تبریک میگم و براشون ارزوی خوشبختی و سلامتی میکنم...شاد باشید..
الهام
پاسخ
یک دنیا ممنونم از محبت تون سوده جانمبراتون سلامتی و خوشبختی آؤزو می کنم
mahtab
14 آذر 93 6:44
سلام خدا این دایی و خواهرزاده رو برای هم حفظ کنه و ان شاالله 120 ساله بشن خان دایی جان مهربون و همه جوره رفیق ِ ناب
الهام
پاسخ
سلام مهتاب جان ممنونم از لطفت عزیزمخدا خانواده شما رو حفظ کنه
مامان پارساوحلماجونی
14 آذر 93 9:11
سلام بانوووو تولدت برادر مهربونتون مبارک انشالله خدا حفظشون کنهوخوشبخت و عاقبت بخیرشن خوش بحال علیرضا جون که همچین دایی مهربونی داره که کودک درونش هم قد کودکیهای علیرضا جون هست بچه های من از داشتن نعمت دایی محرومندالبته بجاش 3تا خاله مهربون دارند که هرسه شون خودشونو قد بچه هام میکنن وهمسراشونم قد دایی نداشتشون مهربونن همیشه خوش باشین عزیزم
الهام
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم بابت حضورتون و تبریک و دعای زیباتون خداوند حافظ خانوادۀ شما باشهخدا رو شکر که سه تا خالۀ مهربون دارند اتفاقا خیلی هم خوبه چون همه میگن هیچ کس خاله نمیشه پسر من فقط یه دونه خاله داره ببوسید بچه ها رو از طرف من
مامان فهیمه
14 آذر 93 11:08
سلام الهام جون خوب هستید. آقا علیرضای گل خوب هستن. از طرف ببوسید این گل پسر با مزه رو تولد تکرار امیدواری خداوندی است ، یادآوری این تکرار بر شما گرامی باد. دایی مهربان، تولدت را صمیمانه تبریک می گویم. امیدوارم صد سال عمر کنی و زندگی ات سرشار از شادی باشد. الهام عزیز، ایشالا که خداوند داداش مهربونتون رو براتون حفظ کنه.
الهام
پاسخ
سلام فهیمه جانشکر خدا خوبیمشما و امین جان خوبید؟ قربان لطفتون فهیمه جان ممنونم بابت تبریک و آرزوهای قشنگی که برای ما داشته اید امین جان و می بوسم
صدف
14 آذر 93 12:37
منم دایی میخواااااااااااام آخه این چه سرنوشتیه من دارم که از داشتن دایی محرومم تولد دایی محسن مهربون ، رفیق ناب علیرضا خان مبارررررک . ایشالا تولد 127 سالگیشون رو دور هم جشن بگیرین ....
الهام
پاسخ
ای وای نگران نباشید صدف جانخدا رو شکر عوضش شما خاله های مهربونی دارید و مشخصه خیلی خیلی با مادرتون صمیمی هستند خدا حفظشون کنه قربان محبتت صدف جانم.ایشالا
مامان شایلین
14 آذر 93 13:28
سلام الهام جون خوبین؟ تولد دایی محسن مبارک باشه ، انشالله تولد 120 سالگیشو در کنار خونواده مهربون و گلش مثل شما جشن بگیره. همه خواهرها هواخواه برادراشون هستن و خیلی دوستشون دارند .خصوصا وقتی مجرد هستنانشالله بعد ازدواجشون هم اینجوری صمیمی باقی بمونینخوش بحال علیرضا که دایی مهربونی داره ، وقتی بزرگ بشه بخشی از خاطرات شیرین کودکیش رو داییش و مهربونی هاش تشکیل میده خاطراتی که هروقت یادش بیفته یه لبخند رو لبهاش میادای شیطون مشخصه حسابی کیک دوستی ها ، با اینکه خواب الودگی از چشمهات میباره بازم عشق کیک تورو سرپا نگه داستهمیبوسمت
الهام
پاسخ
سلام بهناز جانممنونم عزیزمایشالا حق با شماستو ایشالا که صمیمی بمونند ممنون از حضور و محبتت عزیزم
مامان علی
14 آذر 93 16:23
سلام الهام جون اومدم یک چیزی بپرسم دیدم ادامه مطلب گذاردی عکسهای قشنگی شده بخصوص خواب الودگی واشتیاق علیرضا خان واسه کیک قربونش بشم که اینقدر کیک دوست داره.بازم تولد دایی جانش مبارک.
الهام
پاسخ
سلام زهرا جان ممنون از تمامِ محبتت عزیزم فدای علی جونمببوسش از طرف من
مامان عليرضا
15 آذر 93 2:40
سلام الهام جون.تاخیرم رو ببخش.دلم براتون تنگ شده بود ولی دسترسی به نت نداشتم. تمام پست هات رو خوندم چه این دوتا پست آخری چه لینک های ارجاعیت. حال مساعدی ندارم متاسفانه که بتونم برای تک تکش نظر بذارم ولی تو این پست تولد دایی محسن گل علیرضا رو تبریک میگم.ایشالا که خدا بهشون عمر با عزت توام با سلامتی بده. روی ماه خودت و علیرضا رو میبوسم
الهام
پاسخ
سلام الهام عزیزم م ماین چه حرفیه دوستمما هم دلتنگتون هستیم. الان دیدم به روز شدید و میام خدمت تون خدا بد نده عزیزمایشالا به زودی حالتون بهبود پیدا کنه همین که هستی خیلی خیلی خوشحالم نازنینم علیرضا جون و می بوسم
مامان بهی
15 آذر 93 7:53
تولدت مبارك دايي محسن
الهام
پاسخ
ممنون مامان بهی عزیزخیلی لطف کردید
مامان کوثر
15 آذر 93 8:04
سلام الهام جون تولد برادرتون مبارک ایشالا که همیشه سالم باشن و باشید، و خدا این جمع گرمتون رو روز به روز گرمتر کنه حسودیمان شد ما هم داداش میخاهیم، و دایی برای کوثر
الهام
پاسخ
سلام عزیزمممنونم از محبتت+ حضورت+ تبریکت+ و دعای زیبایت
مامانی فاطمه
15 آذر 93 8:38
تولدت مبارک دایی مهربون آخ که چقد این رفیقهای ناب لازمند توزندگی الهام جون قربون گل پسر خوش تیپم برم که با چهره خوابالو هم دوست داشتنیهخدا ایشااله به علیرضای گلم ودایی مهربونش سلامتی وخوشبختی بده
الهام
پاسخ
ممنون از محبت تون گل گفتی زهره جانم قربون محبتت نازنینم و ممنونم بابت دعای زیبایت
مامانی فاطمه
15 آذر 93 8:39
از توخونه چندبار آمدم ولی همش پیغام می دادکد امنیتی صحیح نیست
الهام
پاسخ
ممنونم از محبتت زهره جانمچند وقته سرعت اینترنت منم تو ساعاتی از روز بدجور پایینهطوری که پاسخ و تایید کردن چند تا نظر حدود یک ساعت طول می کشه دقیقا فکر کنم از همون روزی که اجازه ندادند تعرفۀ اینترنت افزایش پیدا کنه این طوری شد
محبوبه مامان ترنم
15 آذر 93 9:03
تولد داداشت مبارک الهام جون. ان شاالله که همیشه شادی
الهام
پاسخ
ممنونم از محبتت محبوبه جونترنم نازم و از طرف من ببوس عزیزم م م
مامان حلما
15 آذر 93 11:39
تولدش مبارک باشه... خدای بزرگ این دایی مهربونو برای علیرضا جون حفظ کنه ...
الهام
پاسخ
ممنونم مامانی حلما جونخوشحالم که می بینم هنوزم به یاد ما هستید و برای من باعث افتخاره که به خونۀ مجازی مون سر می زنید و ممنونم بابت تبریک و دعای قشنگتون عزیزم
مامانی
15 آذر 93 11:45
راستی اگه بالاخره این پیام ترجمه ما رسید خدمتتون اعلام وصول بفرمایید
الهام
پاسخ
رسید عزیزم همین الان اومدم و در حال تایید نظرات هستمکلی هم خندیدم به فکرهایی که خودم کرده بودم موقع خوندنِ اون جملهواقعا جملۀ سختی بود
مامان کوثر
15 آذر 93 11:55
فکر کردی فقط خودت قوانین سخت فیزیک رو بلدی ما هم چیزهای سخت بلدیم تازه تو هیچ کتابی هم پیدا نمیشه
الهام
پاسخ
حالا جالبه که این جمله، ترجمه اش هم معنی زیاد مفهومی نداره
مامانی
15 آذر 93 11:55
راستی خوشحال و البته خندان میشم فکرهایی که درمورد ترجمه اش کردی بدونم
الهام
پاسخ
عجب! این از لهجۀ سخت تون، اینم از سر کار گذاشتنِ مامثل این که بدت نمیاد ناجور به من بخندیفکرشم نکن که تصورات خودم و از ترجمۀ جمله بگم
مامانی
15 آذر 93 12:01
اختیار دارین، این همه قوانین فیزیک به ما یاد میدین، ما هم یه چشمه از لهجمون به شما آموختیم بعدم اشکال نداره که الهام جون، دل ما را شاد بنما، و بگو تصوراتت روووووووووووووووو از شوخی گذشته واقعا برام جالبه که اگه این بار به یکی گفتم، بدونم احتمالا چ برداشتی میکنه
الهام
پاسخ
پس میخواستی تلافی کنی راستش وقتی جمله رو دیدم هر تصوری ازش داشتم جز اینی که نوشتی! حتی جرأت نکردم از همکارم بپرسم گفتم معنی اش بد نباشه (البته همکارم آقا هستند و الا اگه خانم بود سریعا پرسش می کردم!) الان دوباره رفتم بخونمش تا یادم بیاد چه تصوری داشتم ولی متاسفانه حذفش کردمفقط یادمه اولشو می خوندم :"یه قدر" مثل وقتی که اصفهانی ها میگن:" یه قدر صبر کن"
مریم مامان آیدین
15 آذر 93 12:02
به به پست به روز شده با کیک تولد و این بار جشن تولت مباااااااااااااااااااارک دایی محسن الهی جشن 120 سالگی دایی و هر سال سلامتی شادی و خوشبختی اولین هدیه تولدش باشه از خدای مهربون و یه وروجک شیطون که واسه خودش مردی شده و شمع های داییشو هنوووووووووووووز اون فوت میکنه آیدین عاااشق شمع فوت کردنه تا خوردنش و بارها و بارها تولد هرکسی که باشه براش شمع رو روشن میکینیم تا روی کیک پر از شمع آب شده بشه....و خستگی تولد امسالش از تنم در میره وقتی هنوز بعد دو ماه کلاه تولش رو میزاره سرش و میگه کیک توماس منو میاری؟؟برای همین تولد بدون شلوغ کاری رو بیشتر دوست دارم که فقط بهشون اونجور که میخوان خوش بگذره و خاطرش تا سال بعد تو ذهنشون بمونه و قربون اون پسرک خوابالو که با خوش اخلاقی همکاری میکنه.....نوووووووووووش جونش باشه کیک تول دایی
الهام
پاسخ
ممنونم مریم جون که بازم قدم رنجه کردی و اومدی پیشمونو منم سلامتی، شادی و خوشبختی برای شما و خانواده آرزو می کنم عزیزم فدای آیدین جونی با این همه ذوقش تو فوت کردنِ شمععلیرضا خیلی علاقه نداره به فوت کردنِ شمع و فقط دلش میخواد بخوره منم مثل شما خیلی دوست دارم برای هر مناسبت کوچیک کیک بخرم و جشن های ساده برگزار کنم و معتقدم وقتی آدم برای یک جشن خاص خیلی به دنبالِ تجملاته و سخت می گیره دیگه نمی تونه مرتب و بی بهانه جشن بگیره، چون نه امکانات مالی این روزها اجازه میده که اغلب اوقات بتونیم جشن های آن چنانی برگزار کنیم و نه وقتش و داریم و نه با وجود این وروجک های شیطون قادریم زحمتش و به جون بخریم
مامان مهراد
15 آذر 93 12:34
سلام. تولد دایی محسن مهربان و رفیق ناب علیرضا رو تبریک میگم... مهراد هم یه دایی مهربون داره که به تقلید از من گاهی بهش داداش میگه. الهام جون خیلی بهت حسودیم شد . درسته که غربت نشین و دور از خانواده ات هستی ولی پشتت گرمه.... برادری که هنوز درگیر زندگی شخصی خودش نشده و میتونه هر روز بهت سر بزنه. خوش بحالت. امیدوارم که عاقبت بخیر و خوش بخت بشه و رخت دامادی تنش کنین..... البته اگه خواهرهایی مثل شما اجازه بدن . حیفه ها یهو دیدی یکی اومد و تورش زد و برد. بابا داره سنش میره بالا ، یه آستینی بالا بزن دیگه. تنبل خانوم.
الهام
پاسخ
سلام مهری جانممنونم عزیزم چه خوب خدا حفظشون کنه بله، خدا رو شکر دلم و پشتم گرمه ایشالاوالا ما از خدامونه مهری جانولی خودش باید بخواد زن بگیره و من همیشه میگم هر وقت اومد خـــــــوب التماس کرد براش زن می گیریم چون الان همه اش کلاس میذاره که وقتش نرسیده یه نکتۀ خیلی مهم و البته مسألةٌ: عاقبت نفهمیدم که من با وجود داداشی که هنوز درگیر زندگی شخصی خودش نشده و هر روز بهم سر می زنه، خوشبختم یا این که باید آستین بالا بزنم و براش زن بگیرم
مامان مهری
15 آذر 93 12:39
امیدوارم رفاقتتون همیشه پابرجا باشه تا انشاله در آینده هم علیرضا جون حرف های دلی رو که به مادر و پدرش نتونست بگه رو به محرم رازی مثل داییش بگه که از دوران کودکی همراهش بوده و با تمام خلقیاتش اشناست.
الهام
پاسخ
ممنونم مهری جانخیلی خوشمان آمد از آینده نگری شما حق با شماست خودم تا اینجاشو دیگه فکر نکرده بودم
مامانی
15 آذر 93 14:12
سلام عززیزم تبریک میگم تولد دایی جونو و تبریک یه شما با داشتن چنین داداش بی نظیری تا ازدواج نکرده قدرشو بدونین
الهام
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم از محبت تون این نظر لطف شماست همین کار و می کنم
مامانی
15 آذر 93 14:15
دایی محسن 27 سالتون شده ها نمیخواین ازدواج کنین بسه دیگه هی دارین با علیرضا جونی بازی میکنین دیگه وقتشه با کوچولوی خودتون سرگرم شین ببخشید الهام جون دیدم خیلی بهت خوش میگذره خواستم ضد حال بزنم خدا براتون نگهش داره
الهام
پاسخ
حق با شماست قربانِ لطفت عزیزم ضد حالِ باحالی بودخوشمان آمد ممنونم عزیزم
مامان عليرضا
15 آذر 93 14:24
سلام دوستم خصوصي داري
الهام
پاسخ
مامانی
15 آذر 93 14:44
البته دوست داشته باشی هر ازگاهی یه چشمه از لهجمون رو برات میام، تا در این زمینه هم متبحر بشی ، مثل سایر زمینه ها حالا فکر کنم خدارو شکر میکنی که توسایر زمینه ها چیزی بیشتر از تو بلد نیستم، وگرنه برا هرکدومش کلی کلاس برات میذاشتم البته شما هم میتونی ما رو با سخنان محلیتون غافلگیر کنی
الهام
پاسخ
فدات شم عزیزمخیلی هم کار خوبی می کنی چون علاوه بر سرِ کار رفتنم آموزنده هم هستاین نظر لطفته که من و متبحر می دونی و بسیــــــــــار شکسته نفسی می کنی که فکر میکنی چیزی بیش تر از من بلد نیستی ماشاله تو همۀ زمینه ها استادی عزیزم والا ما آن چنان لهجۀ ساده ای داریم که غیر فارسی زبان ها هم به راحتی می فهمند
زهرا مامان ایلیا جون
15 آذر 93 15:42
واااااااااای خوش به حالت علی رضا جونم چه دایی خوبی داری خدا براتون حفظش کنه ایشالا جشن دومادیش تولودش هم مبارک باشه بودن یه رفیق ناب همیشه لازمه ...خدا همشون و حفظ کنه
الهام
پاسخ
این نظر لطف شماست زهرا جون ایشالا و خدا همۀ دایی های دنیا رو حفظ کنه
زهرا مامان ایلیا جون
15 آذر 93 15:44
دست مامانی درد نکنه که کیک خریدن نووووش جونتون بشه ما هم که اصلا دلمون نخواست
الهام
پاسخ
ممنونم خاله جون جای شما خیلی خالی بود
مامان نازنین جون
15 آذر 93 23:28
سلام .... تولد دایی مهربان علیرضاخان مبارک باشه انشاا... که همیشه شاد وسلامت باشین و جشن تولد 120 سالیگیش رو بگیرین که البته اون موقع خانم محترمش واسش میگیره و شاید شما رو دعوت کنه البته اگه روابط زن داداش و خواهر شوهر حسنه باشه
الهام
پاسخ
سلام. ممنونم عزیزمفدای محبت تون ایشالا که دعوت کنه
مامان زینب
16 آذر 93 1:28
تولد دایی جان علیرضا مبارک با خوندن این پست یاد رابطه آیدین و داداش مرتضی افتادم آیدین وقتی مرتضی پیشش باشه به هیشکی کار نداره رابطه ش با داییش طوری هست که همیشه صداش میزنه داداشی دعا میکنم علیرضا و داییش همیشه سالم و سلامت با هم خوش باشن
الهام
پاسخ
ممنونم مامان زینب خدا آیدین جون و دایی مهربونش و حفظ کنهو چقدر خوب قربان محبت تون عزیزمو ایشالا شما و خانواده هم همیشه در پناه حق باشید
مامان ایمان و کیان
16 آذر 93 21:01
تولد داداش گلتون مبارک باشه , ایشالا همیشه شاد و خرم باشید مثل اینکه دایی محسن ها همشون مهربونن , منم یه داداش محسن نام دارم که بینهایت مهربونه و ایمانو دوست داره و هم خودم و هم ایمان عاشقشیم راستی خیلی وقت بود از دنیای مجازی دور بودم , دلم برای وبتون و مخصوصا علیرضا جوووووووووووووووونم تنگ شده بود
الهام
پاسخ
ممنونم عزیزمفدای محبتتو همین طور برای شما و گل پسرها خدا داداش محسن و براتون حفظ کنهخدا همه شون و حفظ کنه ما هم خیلی دلمون برای شما تنگ شده بود ممنون که بازم اومدید پیشمون. گل پسرها رو می بوسم
منیره آزادی
17 آذر 93 22:09
خوش به حال علیرضا خان با چنین رفیق نابی که داره،انشالا صدو بیست ساله شن دایی محسن و همیشه یار و غمخوار علیرضا جان بمونن.. فدای علیرضا کیک دوست بشم که عطای خواب را به لقایش بخشید فقط به خاطر شکمنوش جانت عزیز خاله و تا باشه از همین جشن های کوچک و پر خاطره
الهام
پاسخ
ممنونم منیره جانفدای محبتتون یک همچین پسر خامه خوری داریم ما
مامان باران
17 آذر 93 23:50
سلام الهام جون . تولد دایی محسن مبارک.من که تو اکثرکامنتهای قبلیم تعریف دایی محسن رو کردم و حسابی تحسینشون نموده ام!راستی دایی محسن مشرف شدند کربلا.برایما هم دعا کنند. از پاسخ مبسوطت به کامنت قبلیم هم ممنونم.100سالگی همتون ایشا...
الهام
پاسخ
سلام مونا جان قربان لطفت رفیق شما همیشه به من و خانواده ام لطف داشتید و ما رو شرمندۀ محبت تون کردید خواهش می کنم وظیفه بود مونا جان بچه ها رو از طرف من ببوس عزیزم
مامان هدیه
18 آذر 93 11:20
سلاممممممممممممممممم الهام خانم عزیز خوب هستین تولد برادرتون رو بهتون تبریک می گم و امیدوارم عاقبت به خیر و عمر با عزت داشته باشند
الهام
پاسخ
سلــــــــــــــــــــام هدیه جانم ممنون از محبتت عزیزم و ممنون بابت دعای قشنگتون منم برای شما عاقبت به خیری آرزو می کنم
مامان هدیه
18 آذر 93 11:22
سلام الهام خانم خوب هستین ببخشید مزاحمتون شدم من می خوام تو پروژه ای به نام رمزنگاری کوانتومی رو به سرانجام برسونم و می خواستم اگه میشه در این زمینه منو راهنمایی کنید و کتابی یا مقاله ای در مورد قانون کوانتوم بهم معرفی کنید ممنون میشم بازم ببخشید مزاحمتون شدم
الهام
پاسخ
سلام هدیه جان خواهش می کنم عزیزم کار خوبی کردی اومدی راستش رو بخواید من در این زمینه خیلی اطلاعات ندارم. یعنی اصلا در تخصص من نیست و مربوط به آی تی کاران میشه. مثل خود شما. ولی دونستن قوانین کوانتوم و فیزیک محضی که در اون از کوانتوم صحبت شده نه تنها درکش خیلی سخته و نیاز به مطالعات مقدماتی زیادی داره بلکه هیچ کمکی بهتون نمی کنه. خودم هم الان با سرچ تو گوگل یه مقالۀ جالب پیدا کردم که مقداری از اون رو خوندم تا اطلاعاتم دراین زمینه زیاد بشهلینکش رو هم برای شما میذارم و خودم در اولین فرصت به طور کامل اونو می خونم http://avazeman.persiangig.com/.vAkaETPhxY/Cryptography.pdf ببخشید من چند روز نبودم و نتونستم بهتون پاسخ بدم بازم اگه کمکی ازم بربیاد می تونم کمکتون کنم
مامان کیامهر
20 آذر 93 14:23
الهام جون تولد دایی محسن عزیز را تبریک میگم و امیدوارم خداوند حافظ و نگهدارشون باشه . خوشا بحال علیرضا جون که دایی به این خوبی داره پسر من دایی نداره ولی به شوهر خالش میگه دایی
الهام
پاسخ
ممنون بهار عزیزم خدا حافظ شما و خانواده تون باشه شوهر خاله هم مثل دایی خدا نگهدار دایی کیامهر جون باشه
مامان سوده
21 آذر 93 3:06
سلام خصوصی لطفا
الهام
پاسخ
سلام
دایی محسن
21 آذر 93 18:11
سلام و عرض ادب قبل از هر چیز بدلیل اینکه خیلی دیر دارم تشکر می کنم از همه طلب بخشش می کنم امیدوارم که منو ببخشید. از همه کسانی که به من لطف دارن و دعاهای خیلی خیلی قشنگ وخوب برام کردند سپاسگزارم و امیدوارم سالها در کنار همسر و فرزندانتون در نهایت خوشبختی زندگی کنید و موفقیتهای فرزندانتون رو جشن بگیرید. از خواهر مهربون و دلسوزم که همیشه مثل کوه پشتم بوده و همیشه برام الگو بوده و نزدیکترین فرد بهم تو زندگیم بوده هم خیلی ممنونم. خدا میدونه که خودش و علیرضا رو اندازه یه دنیا دوست دارم
الهام
پاسخ
سلام محسن جان ممنونم از این که پاسخ محبت دوستان رو که خیلی بهمون لطف داشته اند، دادی و ممنون از لطفی که به من داشته ای این طور که میگی نیست و اگر هم بوده وظیفه ام بوده برات دنیا دنیا شادی و آرامش آرزو می کنم
صدف
22 آذر 93 14:39
سلام الهام خانم نیستین این طرفا مدتیه ایشالا که هر جا هستین خوش باشین و سلامت
الهام
پاسخ
سلام صدف جانم ممنونم از احوالپرسیت عزیزم متاسفانه خیلی گرفتار بودم نتونستم وبلاگ و به روز کنم
مامانی
22 آذر 93 15:14
واااااااااااای الهام جونی این چه حرفیه خواهر برا چی ناراحت بشم من اصلا هیچ چیزی تو حرفهاتون ندیدم که بخواد ناراحتم کنه بذار برم دوباره بخونم شاید چیزی پیدا شد هی با خودم میگم شاید من بد نوشتم که شما اینطور فکر کردین اون سوالم که پرسیدم میخواستم بدونم علیرضا جونی با چندتا بچه سروکار داره تو فامیل ببشخید
الهام
پاسخ
خیلی خیلی خوشحالم که ناراحت نشدید
مامانی
22 آذر 93 15:22
بانو خصوصی
الهام
پاسخ
قربان محبتت عزیزم
مامان مرمر
24 آذر 93 13:08
تولد دایی جان مبارک ایشالا همیشه سالم وسرافراز وسرحال درکنارهم بهترین روزهای زندگی تون رو سپری کنید
الهام
پاسخ
ممنونم مرمر جان. شاد باشی عزیزم
فایضه مامانه عسل
29 آذر 93 23:04
سلام خوبین ؟ مامان علیرضا جان به رای شما برای جشنواره نی نی وبلاگ نیاز دارم .... عکس کاردستی دخترم توی وبم هست برای رای دادن به دخترم.... لطفا و خواهشا عدد 4 رو به شماره 1000891010 اس کنین تا شانسمون برای برنده شدن بیشتر شه ممنون....
الهام
پاسخ
سلام. ممنون.من قبلا بهتون رای داده ام عزیزم