علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

چهارشنبه سوری 93

1393/12/25 13:39
نویسنده : الهام
1,508 بازدید
اشتراک گذاری

سلام رفیق

به زودی در این مکان مراسم چهارشنبه سوری 93 برگزار خواهد شد و نام این پست به "چهارشنبه سوری 93" تغییر خواهد یافتآرام

فعلاً مراسم چهارشنبه سوران 91 و 92 را ببینیدمحبت

××××××××××××××××××××××××××××××××××

بعداً نوشت: هیچ می دانستی اسفند اگر چه برای همگان نوید دهندۀ آمدنِ بهار است و هر بنی بشری در ابتدای این ماه عیدی خود را می گیرد و به خوشی و سلامتی آن را خرج می نماید و بسیار به خوشی و نو شدن اسفند را می گذراند و به استقبال بهار می رود، در مقابل برای یک مهندس عمران اسفند در دو لغت معنا شده است: استرس + فشار خطا و همانا علت بروز این استرس ها نبودِ نقدینگی در بازار است و دردسر های خاصی که در نتیجۀ نبودِ نقدینگی دامن گیرِ این قشر می شود!

جالب این جاست که با وجودِ این که هر ساله همۀ کارفرماها تمامِ تلاشِ خود را به کار می گیرند تا هر چه زودتر به نقدینگی برسند و حسابِ و کتابِ سالِ خود را ببندند دیگر بار حساب و کتاب ها دقیقاً به دقیقۀ نود موکول می شود و تا لحظۀ تحویل سال این فشار با گروه کارفرما+ پیمانکار+ تیم های اجرایی و از همه بدتر کارگرانِ بینوا همراه است! و البته که تحقیقات نشان داده است که در این فرآیندِ دست به دست شدنِ پول و رسیدنش به دستِ کارگرِ بینوا هیچ کس مقصر نیست و بالواقع باید نظام بانکی کشور مسئول و البته پاسخگوی این هرج و مرج باشد تا دلِ ما و همگان آرام بگیرد!خندونکزبان

در واقع چیدنِ این همه صغری-کبری از آن جهت بود که بگوییم همین نظام بانکی کشور است که ما را در تهران گرفتار کرده است و اجازۀ رفتن به ولایت را به ما نمی دهد و حالا لازم است به سوال :"کِی میریم خونۀ مادرجون؟" پاسخ:" هر وقت بابا طلبش و بگیره و دست به دست کنه!خندونک" داده شود و ما نیز با شنیدنِ این پاسخ به طرز شگفت انگیزی متقاعد می شویم و می رویم دنبالِ بازی مان! چون ما کودکی همه چی دان هستیم و نظام بانکی کشور را به خوبی می شناسیم و ایشان را در این زمینه مقصر می دانیمخندونکزبان

از آن جا که مادرمان از چهارشنبۀ گذشته تعطیل شده اند و در منزل در حال وقت گذراندن هستند تا مقدمات رفتن به ولایت جور شود، به طرز فجیعی حسابِ روزهای هفته از دست شان در رفته است! تا این که دیروز و در حالِ ارسال یک پست ویرایش شده به ناگاه متوجه شدند که سه شنبه است و بدین وسیله در لحظه(!) برق سه فاز از سرِ مادرمان پریدن گرفت! و البته اگر تصور می کنی که از صبح علی الطلوع صداهای مهیبی از انواع و اقسام مواد منفجره به گوش نمی رسید، سخت در اشتباهی! و اگر تصور می کنی ما به محضِ شنیدنِ هر صدای مهیبی رو به مادرمان این سوال را نمی پرسیدیم که "مامان! صدایی چی بود؟"، (و البته که مادرمان نیز پاسخگوی ما بودند!) باز هم سخت در اشتباهی! بعـــــــــــله دیروز به طرزی باورنکردنی مادرمان حواسشان به تنها چیزی که نبود همانا آخرین سه شنبۀ سال و آتش بازی چهارشنبه سوری بود!گیج

حدود ساعت یازده مادرمان با بابا و دایی محسن مان تماس گرفتند که زودتر از موعد خود را به منزل برسانند تا نزدیک غروب برای آتش بازی بیرون برویم! البته جو سنگینی بر آن سوی خط حاکم بود و در کارگاه ساختمانی غُلغُله ای برپا بود! چون عاقبت کارفرما در حالِ دادنِ چک های پیمانکاران بود و بابای ما و سایرین در انتظارِ گرفتنِ چک های خود بودند! حدود ساعت پنج و نیم بود که بابا و دایی محسن شادِ ما به منزل وارد شدند و البته بودن شان در منزل چند دقیقه ای بیشتر طول نکشید چون بلافاصله در معیت ما و مادرمان برای آتش بازی عازم سرخه حصار شدیم! جشن

رسیدن به سرخه حصار همانا و بسته بودنِ ورودی جنگل همانا! و این اولین بار بود که ما مشاهده کردیم چهارشنبه سوری در این مورد به خوبی مدیریت شده است و چه خوب که مردم نمی توانستند وارد جنگل شوند و الّا ممکن بود خیلی از درختان در اثر بی احتیاطی و آتش سوزی جانِ خود را از دست بدهندغمناک.

وقتی به درِ بستۀ سرخه حصار خوردیم همان مسیر مستقیم را در پیش گرفته و به شهرک زیتون رسیدیم! شهرکی بسیار کوچک که بیابان هایی وسیع آن را در برگرفته بود و عدۀ زیادی از مردم در آن جا مشغول آتش بازی بودند! ماشین را بر روی تپه ای پارک نموده و به علت وزش بادِ سرد، در سراشیبی یک تپه در همان حوالی اتراق کردیمزیبا

مشروح آن چه در چهارشنبه سورانِ ما گذشت را در ادامۀ مطلب ببینمحبت

و همانا مکانِ اتراق ما بیابانی بود دور از هیاهوی شهرزیبا و می توانی از روی عکس سمت چپ بُعد مسافت ما از شهر را مشاهده کنیعینک

و آن که در دست مان می بینی رفیق شفیق مان چیپس سرکه نمکی استخوشمزه که لحظه ای از آن غافل نیستیم و همواره همراه مان است و احدی حق دست بردن بر آن را ندارد مگر وقتی که ما دچار حواس پرتی می شویمخندونک

و به جز ما افراد دیگری نیز در این بیابان مشغول آتش بازی بودند و به مرورِ زمان بر تعدادشان افزوده می شد و البته که حرفه ای بودند و اتفاقا فکر همه جا را کرده بودند و با خود تعداد زیادی الوار جهت آتش افروزی همراه آورده بودند!هیپنوتیزم و اولین آتش افروزی چهارشنبه سوری در عکس سمت چپ به وقوع پیوست و ما چیپس در دست از آن فاصله گرفتیم که مبادا خدای نکرده چیپس مان طعمۀ آتش شودخندونک

و آتش بیارهای معرکهجشن

کم کم هوا تاریک شد و آتش بازی های شهر نیز دیدنی تر شد! ما و مادرمان اوج گرفته و بر بالای تپه ای رفتیم و شاهد فشفشه های زیبایی بودیم که بالا می رفت و به صورت هزار رنگ فرود می آمد!جشن

ناگفته نماند که با وجود بُعد مسافتی که داشتیم هر پنج دقیقه یک بار صداهای انفجار بسیار مهیبی از شهر به گوش مان می رسید که ما را با آن بُعد مسافت بدجور می ترساند و با خود در این اندیشه بودیم آن ها که از نزدیک این صداهای مهیب را می شنوند چه حالی دارندترسو

آتش که جان گرفت بساط چای آتیشی را به راه انداخته و جایت سبز رفیق خـــــــــــــــــــوب چایی شده بودخوشمزه

و سرخی آتش چهارشنبه سوری تقدیم به تو رفیق همیشگی و امید که این سرخی تمامِ زردیت را بگیرد و همواره شاد باشی و سرخوشمحبت

و بابای ما که با وجودِ راحت شدنِ خیالشان من بابِ دریافت طلبشان هم چنان در هیاهو بودند و در چهارشنبه سوری نیز به طور مداوم پاسخگوی تلفن خود بودندتلفن

و اما مراسم پریدن از آتش که برای ما بسیار حیاتی به حساب می آمد و تا آتش بر افروخته می شد پوزیشنی پرشی اختیار نموده و دست مادرمان در دست به آتش نزدیک می شدیم و رو به مادرمان:" بپریم؟! آره؟!" و با مادرمان از روی آتش می پریدیم! البته وقتی شدت آتش فروکش می کردخندونک

جالب این جاست که وقتی مادرمان دهان باز کردند که بگویند:" سرخی تو از من... زردی من از تو" ما همان ابتدا این جمله را با ایشان تکرار نمودیم و وقتی تعجب مادرمان را دیدیم یادآور شدیم که آن را هفتۀ گذشته در مهد و در جریانِ آشنایی با آئین چهارشنبه سوران آموخته ایم راضی و البته گاهی آن را جابجا و به اشتباه می گفتیم و بسیار جذاب می شدفرشته

و در این تصاویر ما سه نفر را در پس زمینۀ آتش مشاهده می کنید در حالی که گارد گرفته ایم تا از روی آتش (البته بعد از فروکش کردنِ آنچشمک) پرش نماییمراضی

و آخرین صحنه های چهارشنبه سوری که با آبی آسمان و بنفش و صورتی و زردی و سرخی آتش تلفیق شده است و بسیار زیبا می نماید!زیبا

عاقبت در حالی که دیگر چیزی برای خوردن باقی نمانده بود و آتش مان نیز رو به خاکستر شدن گذاشته بود، بیابان مذکور را ترک کرده و در حالی که ما نق زنان عبارت "نریم خونه مون" را تکرار می کردیم دراز به دراز در صندلی عقب ماشین پخش شدیم و تا همین امروز صبحِ زود در خوابِ ناز به سر بردیمخواب که البته علتش صرف انرژی فراوان در پریدن از آتش بودعینک و هیچ صدایی حتی صدای ترقه های سهمگینی که تا نیمه شب بلند بود، نتوانست خوابِ ما را مشکل ساز کندآرام

و نتیجۀ اخلاقی این که بر خلافِ تصورِ همیشگی مان، شهرِ بزرگ و شلوغِ تهران نیز بر خلافِ آن چه می نماید می تواند برایمان یک چهارشنبه سوری زیبا و ایمن را رقم بزندزیبا

________________________________________________________________________

+ به لطف پروردگار و اگر خدا بخواهد فردا صبح عازم ولایت هستیم و همین جا نهایت سپاس خود را برای همراهی ات اعلام می داریم و در آغاز سال نو برایت بهترین ها را آرزو می کنیممحبت

+ اگر در مدت رفاقت مان ناخواسته باعث رنجشت شدیم، عذر ما را پذیرا باش و با نو شدنِ سال و ماه، ما را ببخش و حلالمان کنخجالت

+ هر کجا که هستی برایت خیر می خواهیم و تو را به خدا می سپاریممحبت

پسندها (7)

نظرات (30)

زری
27 اسفند 93 14:37
ایشالاکه درولایت بهتون خوش بگذره وسالی سرشارازموفقیت پیش روداشته باشید سفربی خطردوست خوبم
الهام
پاسخ
یک دنیا ممنونم عزیزم و منم برای شما سالی همه خیر و خوبی رو آرزو می کنم
مونا
27 اسفند 93 17:43
سلام الهام جون. چه چهارشنبه سوری باحالی. من عااااااشق پریدن علیرضا جوووونم از روی آتیشم. خداروشکر که بدهیها وصول شد و حق و حقوق کارگرها این شب عیدی پرداخت شد... ولایت خوش بگذره. ماکه منتظر خواهرم هستبم تا انشااله از همدان بیان.لحظاتتون لبریز آرامش باد....
الهام
پاسخ
سلام مونا جون جای شما خیلی خیلی سبز بود عزیزم بله این یکی از عظیم ترین خان هایی بود که از پیشِ روی محسن برداشته شد وخدا رو شکر که سرِ سال و ماه نو حقی به گردن مون نمی مونه ایشالا که در کنارِ خواهر عزیزتون بهتون خوش بگذره و تعطیلات خوبی داشته باشید منم براتون لحظات خوشی رو آرزو می کنم علی و بارانِ دوست داشتنی رو می بوسم
الهه مامان مبین
27 اسفند 93 19:13
خداوندا ، در این آخرین روزهای سال دل دوستان عزیزم را چنان در جویبار زلال رحمتت شستشو ده که هر کجا تردیدی هست ایمان هر کجا زخمی هست مرهم هر کجا نومیدی هست امید و هر کجا نفرتی هست عشق جای آنرا فرا گیرد ، آمین . . . سال جدید رو تبریک میگم و از همینجا روی ماهتون رو میبوسم دوستون داریم زیااااااااااااااااااااااااااااد
الهام
پاسخ
ممنونم از لطف تون الهۀ عزیزم منم براتون لحظاتی سرشار از خوشی آرزو می کنم مبین جان و می بوسم
مامان ریحانه
27 اسفند 93 22:32
الهام جون تو تهران هم حسابی خوش گذروندی اصلا خواهر تو اراده کنی تهران و ولایت که سهل است سر قله قاف هم چهارشنبه سوری محشری به پا میکنی خیلی خوشم میاد از ارادت الهام جونم وای الهام جون داشتم خودم و تصور میکردم وسط اون بیابون که از این فشفشه ها هم میزدن آبشاری و از این چیزایی که خطرش کمه من عاشقشونم یه تالار هست نزدیک خونمون شبهایی که عروسی هست از این آبشاریها و از اون فشفشه مدادیا میزنن آی ما میبینیم و کیفول میشیم البته از تو حیاط خونمون پیداس الهام جون از آخر پستت دلم گرفت عزیزم تو یکی از بهترین دوستای منی عزیزم شما هم اگه از ما رنجیدی ما را ببخش عزیزم سال خوب و خوشی را برایت آرزومندم در کنار خانواده ی عزیزت بهترینها را برایت آرزومندم ببوووووووووووووووس علیرضای نازم و
الهام
پاسخ
خودم هم فکر نمی کردم که چهارشنبه سوری تو تهران هم بتونه خاطره ساز باشهواقعا به اندازۀ چهارشنبه سوری های ولایت بهمون خوش گذشت و جاتون خیلی خیلی خالی بود و این نظر لطف شماست چه خوب! جای یک همچین تالاری کنارِ خونۀ ما خیلی خالیه خدا می دونه که هرگز نه از شما و نه از هیچ یک از دوستانم رنجیده خاطر نشده ام گاهی اختلاف نظر و اختلاف سلیقه با دوستان (البته نه شما) وجود داشته ولی هیچوقت باعث دلخوری و ناراحتی نشده من هم سال خوب و خوشی رو براتون آرزو می کنم
مامان امیرحسین
27 اسفند 93 22:46
سلام الهام جان خوشحالم که بهتون خوش گذشته هرچند که اگه به ولایت میرفتید در حضور خانواده این خوشی دو چندان بود اما مهم اینه که دل خوش باشه، موافقین؟ من بشخصه اعتقادی به برگزاری این مراسم ندارم به خاطر اثرات مخربش و بهتون بگم که امسال خیلی خیلی از سرو صدا اذیت شدیم با اینکه تو خونه بودیم... و دیگه اینکه بیرون رفتن با ماشین در تهران بسیار سخته برامون،شده چند ساعت تو ترافیک سنگین موندیم و البته بسیار راغبم که راهی پیدا کنم برای رهایی از معطلی تا ان شاله بتونیم در بهار و تابستون پیش رو بریم به دامن طبیعت... امیدوارم امسال بهترین و زیباترین سال عمرتون رو تجربه کنید و در پناه بانو (س) باشید
الهام
پاسخ
سلام زهرا جون ممنونم عزیزم و جای شما سبزبله در جوار خانواده خوشی خیلی زیاده ولی خدا رو شکر من آدمی هستم دارای حس رضایتمندی فوق العاده! و همیشه سعی می کنم از شرایطی که برام پیش میاد لذت ببرم و چهارشنبه سوری بدونِ خانواده یکی از همین موارد بود می دونید منم چند سال قبل که چهارشنبه سوری رو تهران بودم، خونه موندم و این اولین بار بود که بیرون رفتم! ولی چون بیرون از شهر بودیم خطری ما رو تهدید نمی کرد موقع برگشت هم خیلیها تو خیابون و کوچه ها آتیش روشن کرده بودند و از روش می پریدند کلا دیدنِ شور و هیجانِ مردم برام لذت بخش بود البته سوای خطری که خیلی ها رو تهدید می کنه به نظرم اگه از الان بچه ها رو با خودمون به همین صورت بیرون ببریم و آتیش درست کنیم ببراشون نهادینه میشه و در آینده دنبال ترقه بازی و کارهای خطرناک نمیرن ایشالا که با اومدنِ بهار شرایط بیرون رفتن بهتر میشه! یک هفته که بیرون برید دیگه هفته های دیگه تو خونه موندن براتون سخت میشه! سعی کنید از همون نیمۀ دوم فروردین شروع کنید و گرنه با اومدن تابستون و گرمی هوا روزها اصلا نمیشه از خونه بیرون رفت منم سال نو و زیبایی رو براتون آرزو می کنم عزیزم امیرحسین عزیزم رو می بوسم
مامان شایلین
27 اسفند 93 23:05
چهارشنبه سوریتون مبارک الهام جون خداروشکر تو تهران هم تونستین مراسم رو برگزار کنین و بهتون خوش بگذره به علت دوری از خونواده انشالله سال جدید سالی پر از شادی و موفقیت برای شما دوست عزیز و مهربانم و خونواده محترمت باشهعلیرضای گلم رو میبوسم ، تعطیلات عید در کنار خونواده بهتون خوش بگذره
الهام
پاسخ
سلام بهناز جون چهارشنبه سوری بر شما هم مبارک عزیزم بله خدا رو شکر، جای شما سبز بود عزیزم ممنونم دوستم و منم برای شما سالی خوش و تعطیلاتی خوش رو آرزو می کنم عزیزم شایلین جون و می بوسم
مامان عليرضا
28 اسفند 93 0:53
سلام دوست عزیزم.این چند وقته نبود منو به بزرگی خودت ببخش.البته گه گاهی با گوشی میومدم وبتون ولی خب فرصت خیلی کم بود و نمیتونستم نظر بذارم. چهارشنبه سوریتون مبارک.خوشحالم که بهتون خوش گذشته و بالاخره نظام بانکی با تاخیر حساب و کتابتون رو درست کرد تا حداقل شب عید پیش خانوادتن باشید. امیدوارم سال جدید براتون پر از خبر های خوب و لحظات شاد براتون باشه و هر چی به خیر و صلاحتون هست خدا براتون رقم بزنه. روی ماهتون رو میبوسم.
مامان مهری
28 اسفند 93 8:37
گشت گرداگرد مهر تابناک ، ایران زمین / روز نو آمد و شد شادی برون زندر کمین ای تو یزدان ، ای تو گرداننده ی مهر و سپر / برترینش کن برایم این زمان و این زمین عید نوروز بر شما مبارک
مامان مهراد
28 اسفند 93 8:38
خداوندا دوستانی دارم که در اعماق قلبم جاى دارند؛ آنان شایسته محبتند و یادشان مایه ى آرامش جان، در این لحظه هاى پایانى سال عزت و غرور شان التیام و اعتلا و سلامت و شاد بدارشان. پیشاپیش سال نو مبارک
صدف
28 اسفند 93 11:19
سلام خوشحالم که چهارشنبه سوری تو تهران هم بهتون خوش گذشته ... ایشالا سفرتون بی خطر باشه و سالی پر از خیر و برکت رو آغاز کنین سال نو پیشاپیش مبارررررک
mahtab
28 اسفند 93 15:59
سلام الهام جان چقدر خوب که مراسم زیبای چهارشنبه سوری رو در طبیعت به بهترین و بی خطر ترین شکلش سپری کردید ما رفتیم بیرون یه دوری زدیم و شام دادیم به پسری کم اشتهامون تو رستوران و حسابی صدای ترقه شنید و حسابی علاقه مند شد همش می گفت برام ترقه کوچولو بخرید، بزرگ نمیزنم جالبتر اینکه باباش از خاطرات چهارشنبه سوری های جوونیش حرف میزد و این بچه خودش رو مینداخت وسط و اون خاطرات رو تحریف میکرد و خودش رو مینداخت تو دل قصه اوضاعی بود...خنده دار ان شاالله سال خوبی در پیش رو داشته باشید
مریم مامان آیدین
28 اسفند 93 17:12
سلام الهام جووونم...خوبی عزیزم من رو ببخش که دیروز نبودم دوستم....از صبح خونه مامانم و شب هم خونه خواهرم بودم امروز هم اول پست به تعویق افتاده ام رو گذاشتم و بعد به ترتیب دارم مطالب دوستانمو میرم جلو الان یا باید تو راه باشین و شاید هم رسیده باشین....امیدوارم به سلامت به ولایت رسیده باشین عزیزم و امیدوارم تعطیلات عالی رو بگذرونین با خانواده گل خدارو هم شکر که در اخرین لحظات حضور بابا در تهران طلبش رو گرفت....قربون این تفهیم شده علیرضا از نظام بانکی پیشرفته بشم من
مریم مامان آیدین
28 اسفند 93 17:16
و چهار شنبه سوری....پس امسال مهمون پایتخت بودین و البته به دور از هیاهوی پوچ شهر...کارتون عالی بود خیلی خوشحالم با خاطره قشنگی از چهارشنبه سوری تهرانی به شهرتون برگشتین عزیزم ما هم مهمون پشت بوممون بودیم...چون محمد نتونست زود بیاد و همین رو غنیمت دونستیم....البته تا سفر به شمال و یه اتیش حسابی و پرش از رو اتش عکس سه نفرتون از پشت اتیش هم خیلی قشنگ بود تو همیشه رفیق فوق العاده ای بوی و هستی الهامم....امیدوارم به سلامت برین و برگردین دوستم برات سال خوب و عید زیبا و روزهای طلایی رو ارزو میکنم...ببوس علیرضای نازم رو
مریم مامان آیدین
28 اسفند 93 18:13
گر چه یادمان می رود که عشق تنها دلیل زندگی است اما خدا را شکر که نوروز هر سال این فکر را به یادمان می آورد پس نوروزتان مبارک که سالتان را سرشار از عشق کند . . . پیام نوروز این است دوست داشته باشید و زندگی کنید ، زمان همیشه از آن شما نیست
مامان ریحانه
29 اسفند 93 14:53
زلال ترین شبنم شادی را همیشه بر لبانت آرزو دارم نه برای امروزت ، بلکه برای فردای هر روزت . . . عیدت مبارک
مامان کیانا و صدرا
1 فروردین 94 8:16
سلام بر الهام دوست داشتنی و خوبم.من در این ساعت،فرا رسیدن نوروز 1394 را از صمیم قلب به شما و خانواده تبریک میگویم و روزهایی شاد و سرشار از سلامتی را برایتان آرزومندم
مامان کیانا و صدرا
3 فروردین 94 8:32
وای الهام جونم یه کامنت طولانی گذاشتم حواسم پرت شد زدم از نوباز دوباره میام.کتریمون رو گاز ترکید
مامان کیانا و صدرا
3 فروردین 94 8:40
خب من اومدم.یه چایی قند پهلوی دیشلمه واسه خودم ریختم اومدم نتالبته به پای چای آتیشی شما که نمیرسهخب در کامنتی که پریدن نمود نوشته بودم:سلام الهام جونم.پست چهارشنبه سورانتان را خواندن نمودم و خوشحالم از اینکه به شما و خانواده و علیرضای عزیز خوش گذشتهالبته من چند سالی میشه که به خاطر ترس از صداهای مهیب نارنجکها و ترقه ها جرئت بیرون رفتن از منزل را در این شب نداشته اماما خوشحالیم چند برابر شد از اینکه جناب همسر طلبشان وصول گردید و شما در حال حاضر در ولایت هستید و در کنار خانواده روزهایی بهاری و سراسر شادمانی دارید.موفق و پیروز و سلامت باشید.
مامانی
5 فروردین 94 15:35
سلام الهام جون سال نو رو تبریک میگم امیدوارم سال خوبی داشته باشین حتما الان کنار خانواده مشغول گپ و گفت و بخور بخور هستین به به چه چهارشنبه سوری راه انداختین بپر بپرم که دارین خوش باشی عزیزم
مامان کیانا و صدرا
9 فروردین 94 8:10
سلام الهام جونمبابا خیلی ولایت خوش میگذره!!!!!نه؟؟؟؟اصلا دیگه نت متو بوسیدی گذاشتی کنار.آفریناستفاده کن از کنار خونواده بودن و قدر این فرصتهای طلاییو بدون.میدونم که میدونیببوس علیرضا جونو و مواظبش باش سرما نخوره
زهره مامانی فاطمه
9 فروردین 94 12:05
سلام بهاری به الهام عزیزم وعلیرضای نازنینم من پنجاه دفعه امدم ولی باگوشی نتونستم پیام بزارم. پس بلاخره رفتی ولایت هرجاهستی شاد وسرحال باشید ایشااله سالی پراز سلامتی وسلامتی وسلامتی وشادی وبرکت پیش روتون باشه. درجوار حرم حضرت معصومه(س) به رسم ادب ووفاداری دعاگوی شما وپسر نازنینم بودم. تواون پستا که سفر قم رو نوشته بودی اونقدر دلم هوایی شد تا بلاخره رفتم مخصوصا وقتی موقع عمل دخملی مسجد جمکران یاددمون بودی. رفتم که ازش تشکر کنم و ناب الزیاره شما باشم
الهام
پاسخ
هدیه
13 فروردین 94 14:24
سلاممممممممممم الهام خانم عزیز امیدوارم حالتون خوب باشه و حال کوچولوی نازتون هم خوب باشه امیدوارم در ولایتتان در کنار خانواده بهتون خوش بگذره و سال خوبی رو آغاز کرده باشین . واییییییییی چقدر علیرضا جان ناز خونده تا حالا نشنیده بودممممممممم الهیییییی قربونش برم و خدا علیرضا جان رو براتون نگه داره . اگه دوست داشتین به منم سربزنید خوشحال می شم .
مامان کیانا و صدرا
14 فروردین 94 9:09
سلام و صبح عالی متعالیخب اگر اشتباه ننمایم شما در حال برگشت از ولایت میباشیدتعطیلات تموم شد آبجیفردا مردسه دارم و شیفتمم ظهرهباز خوبه کله ی صبح استرس ندارم هرچند که باید کیانا رو راهی کنم ولی خودم آروممخواهر خواب نمونم فردا!!!!فعلا من میرم رفیق و به یکتا خالق هستی میسپارمتان
مامان فهیمه
14 فروردین 94 18:04
گشت گرداگرد مهر تابناک ، ایران زمین / روز نو آمد و شد شادی برون زندر کمین ای تو یزدان ، ای تو گرداننده ی مهر و سپر / برترینش کن برایم این زمان و این زمین . . . عید نوروز بر شما مبارک
مامان علی
16 فروردین 94 18:26
سلام الهام جان. سال نورو بازم بهت تبریک میگم عزیزم خصوصی بهم رسید وازلطفت ممنونم وپاسخت.التماس دعا من وعلی رو میری حرم ازیاد نبری
مامان علی
16 فروردین 94 18:29
به به چهارشنبه سورون هم که برپا کردین ایشالل همیشه بادل خوش وتن سلامت خوش باشین وخوش بگذرونین.چه اتیشیم به پاکردین بگردم علیرضا جون چه با مهارت رسم وبجا اورده خداروشکر کارهاتونم به موقع انجام شده ورفتین ولایت اشتباه نکنمم تا الان دیگه برگشتین به سلامتی امیدوارم باانرزی مضاعف سال خوشی روشروع کنین میبوسمتون
مامان بهی
17 فروردین 94 7:36
سلام سال نوتون مبارك كجايين نگرانتون شديم؟
مامان کیانا و صدرا
17 فروردین 94 8:52
سلام رفیق.خسته ی راه نباشی!!!چه خبرا؟کجا موندی آبجی؟؟
الهام
17 فروردین 94 14:16
سلام دوستان خوبم سال نو مبارک ما از سفر برگشتیم و به زودب به روز میشیم. ببخشید باعث نگرانی تون شدیم. با گوشتایید میکنم و نشد نظرات و پاسخ بدم. شرمنده
علی
17 فروردین 94 14:39
سلام سال نو مبارک آتش زدن بوته های بیابان کار درستی نیست چون با یک بارون، جوانه می زنند