علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

سفرنامۀ اصفهان

1394/6/16 18:45
نویسنده : الهام
956 بازدید
اشتراک گذاری

چهارشنبه صبح زود به سمت اصفهان به راه افتادیم. پس از حدود پنج ساعت رانندگی به دانشگاه صنعتی مالک اشتر در شاهین شهر رسیدیم و مادرمان به سالن پذیرش کنفرانس رفتند و پس از انجام مراحل پذیرش و صرف نهار عازم هتل شدیم.

از آن جا که مادرمان در تکاپوی آماده سازی سخنرانی خود برای پنج شنبه بودند، فرصت زیادی برای اصفهان گردی نداشتیم و فقط روز چهارشنبه نزدیکی غروب از هتل که در حوالی میدان آزادی اصفهان بود، خارج شدیم و به دیدار سی و سه پل که دارای مستقیم ترین مسیر ممکن تا آن جا بود، رفتیم.

اطراف سی و سه پل مطابق معمول بسیار شلوغ و عاری از هر گونه جای پارک بود و هیچ عاملی جز القای میزانِ زیادی انرژی مثبت و تکرار جملۀ "بهترین جای پارک از آنِ ماست" نمی توانست به ما کمک کند که در لحظۀ ورود یک نفر ماشینش را از پارک بیرون بیاورد و بهترین جای پارک از آنِ ما شود(این قانون را حتما در این مورد و حتما حتما در جای جای زندگی به کار بگیرید! به نتایج جالبی دست خواهید یافتآرام).

نسیم بسیار خنکی می وزید به گونه ای که ما را ناچار بر کُت پوشیدن کردسوتاطراف سی و سه پل بسیار شلوغ بود، از آب و از زاینده رود هیچ خبری نبود ولی باز هم معماری سی و سه پل بسیار زیبا می نمود. در حالی که احساس سرمای شدیدی بر ما غلبه کرده بود نتوانستیم از کنار بستنی فروشی چهار راه نزدیک سی و سه پل بی تفاوت بگذریم و بعد از خوردن یک عدد بستنی ئیفی (قیفیخندونک) و کثیف نمودنِ تمام هیکل مان که روز قبل از سفر توسط مادرمان آبکشی شده بود، سی و سه پل را ترک کردیم و بنا به یک رسم قدیمی که خوردنِ غذای محلی هر شهر در سفر به آن شهر است، به چندین رستوران سر زدیم و بریانی مخصوص اصفهان را طلب کردیم! اگر تصور می کنی ما آن شب توانستیم بریانی را بخوریم اشتباه می کنی رفیق، چرا که به جز رستوران های اطراف سی و سه پل که در آن بریانی موجود بود و ما به علت شلوغی در آن شام نخوردیم، هیچ رستورانی بریانی نداشت و ما بریانی نخورده به ولایت بازگشتیم و هنوز هم در اندوه بریانی ِ نخورده به سر می بریمزبان بعد از خوردنِ شامی به جز بریانی عازم هتل شدیم و شب را در آن جا به صبح رساندیمخواب.

ما صبح علی الطلوع در هتل بیداری اختیار کرده و در حالی که با قطار توماسی که به تازگی خریده بودیم، سرگرم بودیم مرتب به مادرمان که در حال مرور سخنرانی خود بودند سر می زدیم و روی اعصاب شان گام هایی عمیـــــــــق برمی داشتیم و لبخندها و تأییدهای زورکی و تصنعی شان را تحویل می گرفتیمکچلو یکی نبود به ما بگوید که آخر نان مان کم است یا آب مان که این وقتِ صبح بیدار شده ایم!

بعد از صرف صبحانه در هتل و طرح صد سوالی مان آن هم به صورت مکرر و با صدای بلند و البته در حضور همۀ میهمانان (شاکی)، حدود ساعت نه صبح از هتل به سمت شاهین شهر به راه افتادیم تا مادرمان ساعت دوازده مقالۀ خود را ارائه دهند. این در حالی بود که پرسش و پاسخ های طولانی باعث شد زمان ارائه، نیم ساعت بیشتر از زمان مقرر به طول انجامد و ما بعد از صرف نهار حدود ساعت دو به سمت شهرکرد به راه افتادیم تا ضمن دیدار با یک دوست وبلاگی لحظاتی بسیار خوش را در کنار او و خانوادۀ دوست داشتنی اش سپری کنیممحبت.

از آن جا که بعد از بازگشت از سفر و در دو روز گذشته میهمان دار بوده ایم، فرصتی برای پست گذاشتن نداشته ایم و شما فعلا این پست کوتاه را با عکس هایی از سی و سه پل داشته باشید تا عکس های بسیار زیبا و سفرنامۀ دل چسب و خاطره سازمان از شهرکرد در چند روز آینده، آمادۀ بارگزاری شودمحبت

لازم به ذکر است که این سفر، دومین سفر ما به اصفهان و سومین سفر بابا و مادرمان پس از ازدواج به اصفهان بود و هیچ چیز جز برگزاری کنفرانس در یزد و اصفهان نمی توانست باعث و بانی این سفرها شودخندونک اولین سفر دو نفرۀ بابا و مادرمان در سال 88 و در مسیر بازگشت از یزد به تهران بود که گذری نیز به اصفهان داشتند. دومین سفر نیز سال 91 و باز هم در مسیر برگشت از کنفرانس فیزیک ایران که در یزد برگزار شده بود، رقم خورد و برای ما سه نفر بسیار به یادماندنی شدزیبا.

حوالی غروب و ما+بابایمان+بستنی ئیفی(خندونک) در مجاورت سی و سه پلخندونکخندونک

عکس هایی با ژست های منحصر به فرد که نمی شود از هیچ یک از آن ها گذشت و آن را آپلود نکردزیبا

و وقتی بابایمان چند عکس از مادرمان در همین مکان می گیرند و ما نیز جوگیر می شویم و داوطلبانه تقاضای قرار گرفتن در قاب دوربین را داریم

و وقتی سردمان می شود و درست مثل همیشه به وقتِ سرد شدن اعلام می نمائیم:" خوابم میاد" و یک چنین ژست زیبایی اتخاذ می کنیمبغل

و باز هم نزدیکتر به پلعینک

و قسمتی از زیرِ پل که به علت جاری بودنِ زاینده رود در سفرهای قبلی مان به اصفهان امکان قرار گرفتن در آن وجود نداشت

و تصاویری از قسمت بالایی پلزیبا

و روی پلزیبا

سپاسگزاریم که نگاهت را به ما هدیه کردی رفیقمحبت

پسندها (8)

نظرات (0)