علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

تَهَنُّد بابا علیریضا

1393/7/25 22:33
نویسنده : الهام
1,339 بازدید
اشتراک گذاری

و بیست و پنجم مهرماه در خاندانِ نوری پسرکی پا به زمینِ خاکی نهاد و محسن نام گرفت!

و چه خوب که آمدی پسرک!

اگر نیامده بودی روزهای یکشنبه و سه شنبه که مادرمان زودتر به محل کار خود می روند چه کسی ما را ساعت هفت و چهل و پنج دقیقۀ صبح در کمالِ سلامت و صحت و شادابی تحویلِ مهد می داد؟! همان روزهایی که ما  از سرخوشی لبریز هستیم که با بابایمان به مهد رفته ایمراضی... علی الخصوص که در روز مورد نظر به جای ماشین سواری، نیسانِ آبی نیز زیرِ پایت باشد و ما آن روز تو را چندین برابرِ روزهای عادی دوست می داریم خندونکو در راستای همین عشق وافرمان به تو فرصت می دهیم که بر خلافِ سایر روزها که در طلب لقمه ای نان (زبان) صبح علی الطلوع و بدون خوردنِ لقمه ای نان از منزل خارج می شوی، این دو روز از هفته را به واسطۀ صبحانه دادن به ما هم که شده مجبور به صبحانه خوردن شوی و از زندگیت لذت ببریخندونک

اگر نیامده بودی این روزها چه کسی برایمان "چی پلت" محبوبمان را می خرید؟! همان که این روزها توجه و علاقۀ تو را نیز به خود جلب نموده است و محال است که به سوپری بروی و بدون "چی پلت" به ماشین برگردی و حاضری در صورت نبودِ "چی پلت" در یک سوپری تمامی سوپری های محل را زیر و رو کنی تا "چی پلت" را پیدا کنی و ما تا این جا از عملت استقبال می کنیم ولی اعتراضمان از آن جا آغاز می شود که وقتی "چی پلت"ی به ماشین وارد شود نیمی از آن طعمۀ خودت می شود! و البته قبول داریم تقصیر از خودمان است که برای اولین بار یک عدد از "چی پلت" ها را در اثر فزونی مهرمان به دهانت وارد کردیم و تو تازه فهمیدی که در کودکی "چی پلت" نخورده ای و تازه متوجه شدی "چی پلت" نیز خوشمزه استخوشمزه و از ماست که بر ماستخندونک آخر تصورمان این بود که تو نیز به مانندِ مادرمان "چی پلت" را کفِ سیب زمینی بنامی و انزجارِ خودت را از خوردنش اعلام نمایی! و حال می فهمیم که عجب قیاس مع الفارقی رُخ داده استخندونک

اگر نیامده بودی ما با وجودِ مخالفت های مادرمان هرگز اجازه نداشتیم که با خودمان ماشین به مهد ببریم و این شما هستی که تا تریپ نیمه غمناک ما را می بینی سریعاً اجازۀ بردنِ ماشین ها را به مهد صادر می نمایی و ما پس از مفقود شدنِ ماشین هایمان در مهد عاقبت می فهمیم که کاری اشتباه انجام داده ایم و افسوس که علاقۀ وافرمان به ماشین باز هم مانع از آن می شود که از اشتباه مان درس عبرت بگیریمدرسخوان  و در آن دو روزی که صبح ها با تو به مهد می رویم از مهربانی ات سوء استفاده نموده و دیگر بار در معیت ماشین عازم مهد می شویم و به دلیلِ همین محبت بیش از حد توست که باز هم مادرمان و البته مربی مهدمان درگیرند با یافتنِ ماشین هایمان در مهد و تو بواسطۀ محبت بیش از حدت آن دو را در این پوزیشن قرار می دهی:"کچل" خنده

اگر نیامده بودی با عبور از کنارِ اسباب بازی فروشی ها دچار یأس فلسفی می شدیم! آخر مادرمان همیشه با اشاره به اسباب بازی ها تکرار می کند که "علیرضا همۀ این ماشین ها رو تو خونه داره!" و ما نیز خسته شده ایم بس که تحت تأثیر تشویق های مادرمان در امرِ آقا شدن، تریپ بچه مثبت ها را به خود گرفته ایم و اعلام کرده ایم:" آره، من همه شو تو خونه دارم"... و البته وقتی با تو از کنار اسباب بازی فروشی می گذریم البته که لازم نیست زمین و زمان را به هم بدوزیم و تو آنقدر دل نازکی که با یک گریۀ ناچیز نیز تمامِ خورده فرمایشات ما را اجرا می نمایی! و به واسطۀ همین دل نازُکی همۀ آن چه را که مادرمان در جهت اعمالِ اصولِ تربیتی رِشته اند به سادگی پنبه می نمایی زیباقه قهه

اگر نیامده بودی مادرمان چه می کرد وقتی در طول روز از او درخواستی داریم که نمی خواهد انجام دهد و یا نمی تواند انجام دهد و همواره از تو بابایی می سازد که هر غیر ممکنی را ممکن می سازد و می گوید:" پسرم  من نمی تونم این کار و انجام بدم، باید صبر کنی تا بابا بیاد!" و به عبارتی ما را بدجور به دنبالِ نخودِ سیاه می فرستد تا مگر فرجی شود و ما تا شب هنگام که تو به خانه می آیی آن خواسته را به فراموشی بسپاریم که البته کور خوانده است و ما هرگز خواسته های مهم مان را به فراموشی نمی سپاریمشیطان

اگر نیامده بودی مطمئناً گوشی هم نداشتی و برای ما نیز امکان پذیر نبود که گوشی ات را برداریم و آن قدر جدی با آن حرف بزنیم که مادرمان باور کنند که شمارۀ کسی را به اشتباه گرفته ایم و واقعاً کسی آن طرف خط در حالِ صحبت کردن با ماستفرشته

اگر نیامده بودی مادرمان به وقتِ بی اعصابی همۀ کاسه کوزه ها را بر سرِ چه کسی می شکستخندونک

اگر نیامده بودی مادرمان در روز تولدِ چه کسی بساط خانه تکانی پاییزی به راه می انداخت و بساط بوفه اش را بعد از شش ماه بیرون می ریخت و تازه به یاد می آورد اثر مداد شمعی های پسرش روی گلیم خودنمایی می کند؟! و تازه به یاد می آورد از آن دو عدد فرشی که به وقت خریدِ جهیزیه خریده است، یک فرش هنوز پانخورده است و باید جایش را با فرشِ قبلی تعویض نماید! و تازه به یاد می آورد که پرده ها نیز در گرد و غبار فرو رفته اند! و تازه به یاد می آورد که گل های مصنوعی موجود در گلدان ها زیر گرد و غبار پنهان شده اند  خندونک

اگر نیامده بودی جایت خیلی خالی بود و عُمراً مادرمان می توانست در روز تولدت بعد از کار کشیدنِ اساسی در خانه تکانی تو را عازم دارآباد کند و علی رغم میل باطنی ات تو را به کوه پیمایی اجباری بِبَرَد؟! و البته مدیونی اگر مادرمان را مردم آزار تصور کنی و خودت خوب میدانی که مِن باب سلامتی وادار به کوه پیمایی شده ایخندونک بابای مهربان دلمان برایت بسی می سوزد زیرا حالا که خوب فکر میکنیم می بینیم مادرمان در زادروز تولدت عجیــــــــــــــــب سنگ تمام گذاشته استخجالتخندونک

اگر نیامده بودی ما به چه کسی زورِ بازو که نه، بلکه زور و قدرتِ جیغِ بنفش مان را نشان می دادیم و حرف مان که اکثر مواقع نامعقول نیز هست را به کرسی می نشاندیمخجالت

اگر نیامده بودی چه کسی را با ندایی معصومانه "بابا" و گاهی "بابایی" صدا می زدیم و عمقِ عشق مان را ابراز می کردیممحبت

اگر نیامده بودی سرانجامِ هدیۀ تولدت چه می شد؟! و چگونه است که بی توجه به حرف های مادرمان که قصد داشتند بعد از چند سال به رسم هدیۀ تولد برایت یک عدد گوشی بخرند، درست چند روز قبل از تولدت برای خودت گوشی خریدی؟! و ما عاقبت نفهمیدیم که آیا سلیقۀ مادرمان را در گوشی خریدن قبول نداشتی و یا این که خواستی مادرمان به زحمت نیفتد و اگر مورد اول صحیح است که حسابت بدجور با کرام الکاتبین استخندونک "(ماجرای هدیه دریافت نمودنِ بابایمان در تولدهای چند سال اخیر را اینجا ببین!چشمک)... البته شما که غریبه نیستی بابای خوبم و باید به شما بگوییم مادرمان از این عملت کم نیز استقبال ننموده استخندونک

اگر نیامده بودی ما چه کسی را تا حد بی نهایت دوست می داشتیم و به او عشق می ورزیدیممحبتمحبتبوس

و چه خوب که آمدی بابای دوست داشتنی!بوسمحبت

تولدت مبارک مهربان ترینمحبتمحبتمحبت

بابای مهربانم:

ای سراپا همه خوبی
تک و تنها به تو می اندیشم
همه وقت، همه جا
من به هر حال که باشم به تو می اندیشم

 

تو بدان این را تنها تو بدان
تو بیا
تو بمان با من تنها تو بمان


جای مهتاب به تاریکی شب ها تو بتاب
من فدای تو به جای همه گلها تو بخند

تو بخواه
پاسخ چلچله ها را تو بگو
قصه ابر هوا را تو بخوان
تو بمان با من تنها تو بمان
در دل ساغر هستی تو بجوش


من همین یک نفس از جرعه جانم باقی است

آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش

××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

پی نوشت اول: پست مربوط به تولد سال گذشتۀ بابایمان را اینجا ببین...

پی نوشت دوم: در حالی که پنج سال از ازدواج بابا و مادرمان می گذرد تازه امسال تاریخ دقیق تولد بابایمان مشخص شده است!درسخوان خوب است بدانی که اندر تاریخ تولد بابایمان روایت های متعددی موجود است! اول آن که بابایمان در شناسنامۀ شان متولد شهریور ماه هستند! دوم این که خصوصیاتِ اخلاقی شان از دید طالع بینی دقیقاً منطبق بر یک عدد مردِ متولد آبان است! و صد البته مادربزرگ مان حامل دقیق ترین روایت از زادروزِ تولد بابایمان هستند که آن نیز قمری ست! در چند سال گذشته همواره تاریخ تولد بابایمان هشتم آبان ماه بوده است... تا این که مادرمان در یک اقدام ضربتی (زبان) سر از سایت های تبدیل سال قمری به شمسی در آورده اند و با تبدیل تاریخ قمری به شمسی کشف کرده اند تاریخ دقیق تولد بابایمان را که همانا بیست و پنجمین روز پاییز استآرام و تو از آن جا تاریخ پست مربوط به تولد سال قبلِ بابایمان را در آبان ماه می بینی که تاریخ دقیق تولد تازه چند ماه است که کشف شده استچشمک

پی نوشت سوم (قابل توجه جاری جانِ مهربانِ مادرمان و البته خاله فهیمۀ دوست داشتنی خودمان): متولد آبان! برخلاف هر سال امسال دیگر اساسی غافلگیر شده و نتوانستید در تبریک گفتنِ تولد بابایمان بر ما سبقت بگیریدشیطان تولد سال قبل را که یادتان می آید! در صورت عدم تمرکز لطفا به اینجا سری بزنید خندونک و تبریک صمیمانه و البته پیشاپیش ما و خانواده را به مناسبت تولدتان پذیرا باشید خاله فهیمه جانمانبوسمحبت

پی نوشت چهارم: این پست همانند بسیاری از پست های وبلاگمان تِم طنز داردآرام

پی نوشت پنجم: به دلیل علاقۀ وافر اینجانب به "کیک تهنُد" امسال قرار است برای بابایمان "جشن تهند (تولد)" نیز برگزار نماییمراضی و از آن جا که یکی از میهمان هایمان خاله لیلا هستند و ایشان این روزها در حال دست و پنجه نرم کردن با غول کنکور دکترا هستند که آزمونش اول آبان ماه است، مراسم به هفتۀ آینده موکول شده است...

عکس های بسیار زیبای ما از دارآبادِ باران خوردۀ امروز را می توانی در چند روز آینده و در پست بعدی ببینیمحبت

پسندها (4)

نظرات (26)

مامان مرمر
26 مهر 93 0:10
تهند بابا علیریضا مبارک ایشالا سایشون همیشه بالا سرتون باشه .سرافراز باشید وسربلند.
الهام
پاسخ
یک دنیا ممنونم دوستِ دوست داشتنی و ممنونم بابت دعای زیباتون و براتون دنیا دنیا شادی رو آرزو می کنم عزیزم م م
مامان ناهید
26 مهر 93 0:22
سلام الهام جون خوبید؟ قبل از هرچیز تولد همسری را تبریک میگم اینجا باید بگم اگر شما نبودید چطور تاریخ دقیق تولد همسری کشف وشناسایی میشد اگر شما نبودی کی می خواست یک خانه تکانی حسابی کند اگر شما نبودید که می خواست جشن بگیرد با دادن کادوهای ارزشمند شما خلاصه که اگر بابای علیرضا جان نبود کجا این جمع سه نفره مهربون دور هم بودن واینقدر عاشقانه در کنار هم فیض می بردن الهام جان خوشحالم که خوشبختید بی صبرانه منتظر عکسهای تولد هستیم
الهام
پاسخ
سلام ناهید عزیزمسپاس یک دنیا ممنونیم بابت تبریک تولد تا به حال به این موارد اولی فکر نکرده بودم الان که خوب فکر می کنم می بینم من هم عنصر مهمی بوده ام و خودم بی خبر از شوخی گذشته باید بگم ناهید جون مثل همیشه با نظر لطفت من و حسابی شرمنده کردی دوستم و من هم بابت خوشبختی شما و جمع چهار نفره تون خیلی خوشحالم ناهید جون برقرار باشید همیشه
مامان ناهید
26 مهر 93 0:25
فدای علیرضا جون بشم که مامان هرچی می کند پدر با دلسوزیهایش پنبه می کند خوب علیرضا جان تا حالا چندتا از اون ماشینهای خوشگلت مفقود شدن؟ آفرین به بابای مهربون که در نبود مادر احساس مسولیتش 20 هست
الهام
پاسخ
فدای محبتتون ناهید عزیزم فعلا ماشین طوسی سه روز مفقود بوده و با کمک پسر مربی مهد پیدا شده و ماشین "تاخـــــــسی (تاکسی)" دو روز واقعا دیگه روم نمیشه به مربی ش بگم ماشینش و بازم آورده مهد و گم شده مشکل گم شدنشون هم نیست خیلی، مشکل اینه که ماشین ها رو تو مهد جا میذاره و تو خونه هم باز سراغشون و میگیره و اینقدر تکرار می کنه که آدم و کلافه می کنه! در ثانی بر طبق مقررات فقط چهارشنبه باید اسباب بازی ببرند مهد البته وقتی خودم هستم میگه:" من با ماشین ها خداحافظی می کنم و میرم مهد" ولی وقتی با باباشه الان دیگه چند روزی هست نبرده. فعلا به باباش گفتم اگه اصرار کرد با خودش ماشین ببره بهش بگه بردار ولی تو ماشین بذار بعد برو! شاید تحت تأثیر قرار بگیره و اگه نگیره مجبورم به مربی بگم همون اول ازش بگیره و بذاره داخل کوله اش چه کنیم خواهر! باید اقرار کنم که همانا پیدا کردن راه درست رفتار کردن با یک کودک در امور مختلف بسی سخت تر است از حل کردنِ مسائل الکترودینامیک کوانتومی
mahtab
26 مهر 93 6:25
تولدشون مبارک دلتون شاد و لبتون خندون
الهام
پاسخ
ممنونم مهتاب جون
مامانی
26 مهر 93 8:01
سلام تهند بابایتان مبارک، ایشالا هزارسال سایه اش بالای سرتان باشد بر تو درود علیرضا جان که این همه قابلیت و توانایی در آقای پدر ایجاد و البته کشف نمودی عزیزم ادامه بده، تو توان شکوفا نمودن تمامی استعدادهای نهفته آقای پدر رو داری
الهام
پاسخ
سلام ممنونم عزیزم می بینید خاله جون! یعنی یک همچین پسر قابلیت یابی هستیم ما
مامان ایمان و کیان
26 مهر 93 9:33
تولد بابای علیرضا جون مبارک باشه , ایشالا سالهای سال زیر سایه ی پدر و مادر مهربونت خوشبخت و سعادتمند زندگی کنی خوشکل خاله
الهام
پاسخ
ممنونم از لطفتون عزیزم و من هم برای شما همین آرزوی زیبا رو دارم
❀مامان علی خوشتیپ و حسین کوچولو❀
26 مهر 93 10:11
چه جالب...بابای بچه های ما هم 9 آبانه ولی سند معتبری برای اثباتش نیست.چون توی شناسنامه چیز دیگسبرم قمریشو بپرسم شاید به زور مهرماهیش کردمآخه این آبانیا کمی سرسختنولی با این توصیفاتی که علیرضا جون از باباشون کردن فکر کنم همون مهرماهی براشون درسته انشاالله تنشون سالم باشه و سایشون بالاسرتون.تولدشونم مبارک قلمتون خیلی زیباست
الهام
پاسخ
این کار و بکن سارا جان فکر کنم به نتایج خوبی برسی اتفاقا دیشب تو اینترنت به دنبالِ یک سایت برای ویژگی های مرد متولد آبان بودم که لینکش و بذارم ولی نیافتم!سایت های زیادی بود ولی با اون چیزی که قبلا خونده بودم و دقیقا با همسرم منطبق بود مطابقت نداشت من هم که بعد از یک روز کوهپیمایی و گردش بسیار خسته بودم از گشتن دست کشیده و خوابیدن اختیار نمودم چه جالب که خصوصیات اخلاقی شون شبیه مهرماهی هاست. لازم شد برم خصوصیات مرد متولد مهر و بخونم یک دنیا ممنونم بابت تبریک و بابت دعای قشنگتون و برای شما و گل پسرها و همسرتون شادی رو آرزو می کنم عزیزم
مریم مامان آیدین
26 مهر 93 11:46
سلاااام الهام جووونم تولد همسر گل و مهربونت مبارک باشه خانومی.....ایشالا 120 سال به خوبی و خوشی و خوشبختی با میوه درخت عشقتون خوشبخت باشین ای گفتی الهام جاااانقدیما از دست بچه ها خسته میشدن برای تهدید میگفتن صبر کن بابات بیاد!!!الان تو باج دادن خسته میشیم میگیم بزار کار باباته!...من بابات نیستم هاااا!! آیدین از جلوی هر اسباب بازی فروشی که رد بشیم قبل من خودش میگه بروووووووووووووووبابااااااااااااااا(خطاب به ماشینها)من خودم همه اینارو داااااااااااااااااارمبعد هم با حسرت براشون بوس میفرسته و میره ولی اگه با باباش باشه خدا این باباهای مهربون خونه هامونو برامون حفظشون کنه که حتی تو تولد و عید و مراسم های مربوط به خودشون هم با کمال میل پایه خورده فرمایشات و خونه تکونی هایی که مثل توفیق اجباری به گردنشون می نهیم هستن شاد باشین و سلامت دوستم....منتظر تولد و کیک تولد درخواستی پسرک هستیم راستی من همیشه و قبل از اومدن آیدین هم یه تولد دونفره با کیک با همسری داشتم....شب عید روز تولدشه و یادمه با آیدین 5 ماهه هم تا تنها قنادی که شب عید کیک داشت رفتم و کیک گرفتیم...بماند که دو ساله شمع هاشو یه وروجک شیطون فوت میکنه...حتی کیک خودم و خواهر هارو بار هم تفلد بابا محسن مبــــــــــــــــــارک
الهام
پاسخ
سلام مریم عزیزم ممنونم از لطفت و ممنون بابت دعای قشنگت مریم خانم واقعا همین طوره! درست میگی! من اصلا یادم نبود که قدیما برای تهدید می گفتند! تازه یادم اومد فدای آیدین جون با این درک بالایی که داره علیرضا هم تمام تلاشش و می کنه که به این درک بالا برسه ولی متاسفانه هنوز فقط در مورد توپ ها و موتورها به این نتیجه رسیده و کماکان راه زیادی در پیش داره آره واقعا خدا خیرشون بده گاهی محسن میگه چرا تو تمام روزهای هفته یادت نیست که باید نظافت بشه تا من می رسم خونه یادت میاد و البته من بلافاصله و بدون لحظه ای درنگ پاسخ می دم که شما مرد هستی و قوی! من قدرت جابجایی خیلی از وسایل و ندارم و اونم بلافاصله متقاعد میشه خیلی کار خوبی می کنی عزیزم همین روزهای خوبه که به یادگار می مونه ما همیشه برای شام تولدهامون بیرون میریم ولی فقط دو سال کیک تولد گرفتیم و برای خودم فقط یک سال و باز هم ممنونم بابت تبریک تولد شرمنده ناچار شدم تعدادی از شکلک های انتهایی رو پاک کنم چون تو لیست آخرین نظرات نصفه نمایش داده می شد آیدین خان خاله رو از طرف من ببوس
مریم مامان آیدین
26 مهر 93 11:49
راستی تفلد نبود....تهند بود ببخشید بابا محسن......تهند شما مبارک راستی چه جالب که هم همسر گلت و هم داداش مهربونت محسن هستن از رو تجربه اینکه داداشی من هم محسنه و من هم خیلی به تاثیر اسم رو شخصیت آدم ها اعتقاد دارم بهت تبریک میگم برای این سرنوشت شیرین و حتما علت این رفاقت همین شخصیت خوب و کامل مشترکه
الهام
پاسخ
ممنونم عزیزم خیلی لطف کردی! آره تهنده مریم جون بله! من دو تا داداشم اسمشون محمد و محسن هست! جالبه که اسم شوهر خواهرم محمد هست و اسم همسر من محسن! حالا شما تصور کن که وقتی همه جمعند چه شلم شوربایی میشه و چند بار باید اسم مورد نظر رو برد تا عاقبت یکی سر بلند کنه! و من بینوا رو بگو که الان مرتب با این دو نفر سر می کنم و به وقت صدا زدن هر دو نفرشون بلافاصله پاسخ می دن و الّا بله واقعا درسته و منم خوشحالم بابت اشتراکاتی که با هم دارند و رفاقت شون خدا داداش محسن شما رو هم حفظ کنه بازم ممنونم دوستم
مامان امیرحسین
26 مهر 93 16:19
سلام خیلــــــــــــی مبارک باشه آقا علیریضا جان الهام خدمت شما هم بسیار تبریک میگم تولد همسرتونو ماشاله به شما جایی مونده شما پایان هفته ها فتحش نکنین الهام جان
الهام
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم خاله جون مرسی دوست خوبم آره عزیزم، فراووو....ون. اتفاقا همین چند روز پیش داداشم تو گوشیش یه برنامه ای داشت که مربوط به نقاط دیدنی تهران بود و ما در کمال تعجب دیدیم بعد از این همه گشت و گذار بیش از نصف مکان های دیدنی رو تا به حال نرفتیم و ماجرای دارآباد رفتنِ این هفته مون دلایلِ دیگه ای هم داره که بعدا می نویسم و گرنه همسرم خیلی علاقه داره همیشه بریم سرخه حصار! آخه ماشین درست تا جایی که قراره بشینیم میره و ایشون لازم نیست زحمت کوچک ترین پیاده روی رو بکشند
مامان عليرضا
26 مهر 93 23:07
سلام به به تهند داشتید و ما دیر رسیدیم؟رومون به دیوار خواهر علیرضا وقتی شمالیم نمیذاره من سرمو شونه کنم نت بازی و خاله بازی نتیم هم شده فقط آخر شبا چون پدر شوهری و همسر پدر شوهری هم باهامونن وقت استراحتم تقریبا صفره.در هر صورت خجلیم و اما جا داره از همین تیریبون تهند همسری رو تبریک بگیم و براشون طول عمر با عزت در کنار شما و علیرضا جون آرزو کنیم واقعا علیرضا جون بابات اگه به دنیا نیامده بود چه کسی این همه کارای مهم و حیاتی که قید کردی رو براتون انجام میداد.مخصوصا بخش چی پلت خوریش رو که چون منم با مامانت هم عقیده هستم و بابات حقیقتا برای این شراکت کار بزرگی رو برات انجام داده وگرنه با کی شریک میشدی خاله جون واما دوستم باید از همسری جایزه بگیری که تاریخ دقیق تولدش رو بهش گفتی و الان همسری به خاطر تلاش شبانه روزی شماست که میتونه با افتخار سرش رو بالا بگیره و تاریخ دقیق تولدش رو به همه بگه. ما بی صبرانه منتظر هستیم که خاله لیلا امتحانش رو به خوبی بده و شما مراسم شیرین تهند بازی با کیک تهند خوشمزه رو برگذار کنید و ما رو هم در عکسا شریک کنید امیدوارم که هر روزتون مثل روز تولد شیرین باشه و زیبا و به یاد ماندنی پسر خوشگلم و دوست جون خودمو میبوسم
الهام
پاسخ
سلام عزیزم. این چه حرفیه الهام جون. لطف و محبت شما به ما ثابت شده ستهر وقت تونستی بیا نازنینم الهام این عبارت "همسر پدر شوهر" که به جای "مادر شوهر" بکار بردی بسی جالب بود فکر کنم اگه این و بگیم حساسیت مون نسبت به مادرشوهر کمتر بشه یک دنیا ممنونم از لطف و محبت و دعای قشنگت عزیزم واقعا درست گفتید. از نظر من چی پلت در رأس همۀ امور است آره واقعا هم جایزه داره. اتفاقا خودش میاد نظرات و می خونه. و من از همین جا بهش یادآوری می کنم که جایزۀ ما رو یادش نره به روی چشم عزیز مهربانم
مامان نازنین جون
26 مهر 93 23:31
تولد بابای علیرضا جوووون مباررررررررررررررک باشه انشاا... که سالیان سال در کنار همدیگه خوش وخرم زندگی کنید و رابطه ی دو تا محسن ها هم روز به روز دوستانه تر بشه و روز به روز مهربان تر
الهام
پاسخ
مرسی عزیزمو ممنونم بابت دعای قشنگتون
صدف
27 مهر 93 11:13
سلام شرمنده با تاخیر تولد همسر گرامیتون رو تبریک میگم. انشالا سالهای سال سایشون بالای سرتون باشه . اتفاقا تاریخ تولد پدر منم تو شناسنامه 1 خرداده ولی ما بدجور به این تاریخ مشکوک هستیم چون اخلاق بابام کاملا مطابق با مرد اردیبهشت هست .
الهام
پاسخ
ممنونم عزیزم. چرا شرمنده صدف جون. همین که با وجود دغدغه های این روزهات بهمون سر می زنی لطف زیادت و می رسونه فدای محبتت می تونید تاریخ قمری شو از مادربزرگتون جویا بشید. البته من شنیدم متولدین اواخر هر ماه ممکنه خصوصیات اخلاقی شون شبیه به متولدین ماه بعد باشه و برعکس متولدین اول هر ماه می تونه خصوصیات اخلاقی شون شبیه ماه قبل باشهپس دور از انتظار هم نیست که تاریخ تولد پدرتون درست باشه در ضمن لازمه یادآروی کنم که خوشا به حال مادرتون و شما که یک مرد اردیبهشتی رو تو خونه دارید
مامان علی
27 مهر 93 11:33
علیرضا خان کاشف الکشوف که این همه مفیدالوجود و لازم الوجودی پدر را یافتی تهند پدر جانت مبارک ایشالله سا ل های سای سایه پدر بر سرت باشد و شیرین زبانی کنی الهام عزیز تولد همسر محترمت و که بالاخره کشفش کردی بهت تبریک می گم،امید که سالیان سال سلامت و شادان زندگی کنین، میگم خوب شد شمازنش شدی وبالاخره تارخ دقیق تولدش کشف کردی!خخخخخخخخخ، اینم واسه علیرضا جان
الهام
پاسخ
کلا من اهل کشفیات هستم خاله جون و از شما ممنونم بابت دعای بسیار قشنگتون ممنونم عزیزم. برای شما هم خوشبختی آرزو می کنم و امیدوارم همیشه در کنار هم شاد باشید فکر کن اگه من باهاش ازدواج نمیکردم هرگز تاریخ دقیق تولدش کشف نمی شد
مامان علی
27 مهر 93 11:39
منم از دسته زنهای ظالمم!و از خوابیدن مرد و تنبلیش حالم بد میشه!اصولا تعطیلات وجمعه ها من همش روی مبل دلم میخواد لم بدم وعجیب سردرد، کمردرد و رخوت و کسالت دارم!و همسر تو اشپزخونه!!!!اما خداییش مردَم مردای همین دورهچیه مردای قدیم همش مقتدر وامر و نهی و خر و پف و... مرد باس خوشکل باشه،خوشتیپ و پولدار،ذلیل وعاشق، شیفته و کاری ومرتب با ریتم بخونش حالش و ببر
الهام
پاسخ
عجب! سوروری می کنی تو خونه هاااااا والّا شوهر ما فقط در شرایط اضطرار غذا می پزه! از ظرف شستن هم متنفره ولی خب جابجایی وسایل و به ندرت وقتی قرار باشه مهمون ناخونده بیاد و نظافتی باشه کمک می کنه پس نتیجه این که قدر همسرت و حسابی بدون در مورد قیاست بین مردهای قدیم و امروزه موافقم خصوصاً ریتمش
زهره مامانی فاطمه
27 مهر 93 15:20
سلااااااااااااام تولد باباجون علیرضا مبارک تاریخش خیلی مهم نیست . مهم اینه که الان بابای علیرضا جونه وهمسر الهام جونم. ایشااله خواهر سایش هزار ساله بر سرتون باشه عزیزم . حالا تو برا محکم کاری هر دوتا تاریخ و جشن بگیر
الهام
پاسخ
سلام زهرۀ نازنینم به سلامتی برگشتید ولایت؟ فاطمه جون خوبه؟ قربونت زهره جان. حق با شماست. مهم اینه که ما تورِش کردیم و هم اکنون در تور ما اسیره فکر خوبیه. البته فقط به نفع علیرضا خان و باباشه که کیک میخورند! البته مشکلی که هست اینه که دراین صورت ممکنه توقعاتش بره بالا زهره جوناونوقت انتظار داره هر سال برای سالروز تولدش کولاک کنممنم که آی اهل کولاک کردنم
زهره مامانی فاطمه
27 مهر 93 15:21
سر فرصت میام پیشت عزیزم .از صبح تاحالا 50 بار پنجره نظر رو باز کردم باز فرصت نکردم بنویسم دوباره میام پیشت
الهام
پاسخ
باشه عزیزم. به خدا راضی به زحمت و دردسرت نیستم عزیزم ممنون از همۀ لطفی که به ما داری دوست خوبم
مامان باران
27 مهر 93 18:13
سلام مجدد الهام جون. تولد همسر مهربانت رو تبریک میگم. امیدوارم خانواده سه نفره و شاید بیشترتون در سالهای آینده !!!! همیشه پایدار باشید. غیر مستقیم و مستقیم همسرت رو خوب معرفی کردی. همسر من هم متولد آبانه. یکی از بارزترین خصوصیات آبانیها رک بودنشونه. البته خصوصیتی دوست داشتنیه و گاهی هم اعصاب خورد کن...!! خسته خونه تکونی پاییزی نباشی. ایکاش منم با این بجه ها بتونم خونه تکونی اساسی بکنم! علیرضا روببوس. وبت جزء فیووریت های منه و همیشه با یک کلیک بهت سر میزنم
الهام
پاسخ
سلام به روی ماهتون عزیزم ممنونم از محبتت دوستم و سپاس فراوان بابت دعای قشنگت درست میگی من دوست آبانی خانم زیاد دارم که خیلی رُک هستند ولی محسن به نظر خیلی رُک نمیاد یا حداقل با شرکای شرکتش اصلا رک نیست و فراوان اهل رودربایستی هست باید از این به بعد روی این خصلت بیشتر زوم کنم و ببینم دارای این خصلت هست یا خیر آیا؟! ممنونم عزیزم من فقط موارد اورژانسی رو تو چند ساعت مرتب کردم و خدا رو شکر خیلی مرتب و تمیز شد مخصوصا راه رفتن روی این فرش نو خیلی خیلی بهم حال میده مرتب به نقش های روش خیره میشم و کلی کیف می کنم! دلم نمیاد روفرشی روش پهن کنم وقتی خواستم عکس های دارآباد و آپلود کنم چند تا عکس هم از خونه تکونی میذارم تا شما هم تشویق به تمیزکاری بشید این نهایت لطفت رو می رسونه که به ما سر می زنی نازنینم راستی آیا امکان پذیر هست اسم کوچیک شما و یا اسم مجازی تون و بدونم چون من علاقه مندم دوستانم رو با نامشون خطاب کنم البته اگه براتون امکان داره ×××××××× بعدا نوشت: مونا جون اومدم وبتون و اسمتون و یافتم. از آشنایی با نامتون خوشبختم
•♥مامان متین♥•
27 مهر 93 19:53
سلام دوست جون جونم خوبین؟ تولد بابای علیرضاجون خیلی مبارکهایشالا همیشه شاد و خوشبخت زندگی کنین خیلی زیبا مینویسی مثل همیشه عالی
الهام
پاسخ
سلام عزیزم.خدا رو شکر ما خوبیم ممنونم از احوالپرسیتون عزیزم م م یک دنیا ممنونم این نظر لطف شماست عزیزم
مامان شایلین
28 مهر 93 0:53
سلام الهام جون خوبی؟ اول از همه تهند همسر محترمتون رو به شما و شازده پسر تبریک میگم. انشالله سالیان سال در کنار هم شادو سلامت زندگی کنید.دست باباجون هم درد نکنه که اینهمه هوای پسری داره و به قول معروف پدر و پسر بدجور هوای همو دارن، آفرین به مامان زرنگ که بالاخره تاریخ دقیق تولد همسری رو کشف کرده.ابنم واسه علیرضای خودم
الهام
پاسخ
سلام بهناز عزیزم ممنونم از لطف و محبت تون و همین طور بابت دعای زیباتون می بینی یک همچین پسر و همسر هواداری داریم ما فقط من این وسط تک افتادم قربونت بهناز جون.شایلین عزیزم و می بوسم
مامان مهراد
28 مهر 93 10:27
آفرین به علیرضا جون که این همه کارایی برای پدر مبارکش کشف کرده که البته 90 درصد از کارایی هاش در راستای تخریب تعالیم اخلاقی مادر مبارکش می باشد. الهام جون اگه تو نیامده بودی کی علیرضا رو سوژه عکس هاش می کرد؟ اگه نیامده بودی کی خاطرات این روزهای علیرضا رو ثبت میکرد اون هم به این شیرینی.. اگه نیامده بودی چطور علیرضا به این همه خصلت های خوب بابا محسنش پی می برد؟؟؟ پس چه خوب که آمدی و شدی عزیز دل بابا محسن و علیرضا جون و دوست خوب ما...
الهام
پاسخ
ممنون خاله جون یعنی یک همچین پسر کاشف الکارایی هستیم ما ممنونم عزیزم این نهایت لطف شما رو میرسونه مهری جون بندِ سوم رو خیلی خوب اومدی الان می بینم من هم موجود مهمی بوده ام و خودم بیخبر چه همه کارایی داشتم من مهراد عزیزم و می بوسم
مامان مهراد
28 مهر 93 10:29
آفرین به دوست خوب و مهربونم که با وجود مشغله کاری بفکر خونه تکونی پائیزه و امور خانه داری هم هستی....... ماشاله همه چی تمومی
الهام
پاسخ
این نظر لطف شماست عزیزم من هر سال این کار و می کنم. در ادامۀ همین پست لینک خونه تکونی سال قبل رو هم میذارم کلا من عاشق نیمۀ دوم سالم. به علت بلند بودن شب ها و دور هم بودنِ بیشترِ خانواده، این که بیشتر میشه از وقتم استفاده کنم و وقتم به بیرون رفتنِ بیش از حد هدر نمیره، و این که دیگه پنجره ها رو باز نمی کنیم خونه پر از گرد و خاک نمیشه
مامان مهراد
28 مهر 93 10:31
منتظر عکس های زیبای تهند بابایی هستیم. ان شاله که خوش باشین انشا اله که تهند 120 سالگی بابایی مهربون
الهام
پاسخ
ممنونم از این همه لطفت مهری جون به روی چشم
مامان فهیمه
28 مهر 93 12:27
برخاستن از عدم و درآمدن بر سیرت انسانی ، باشکوهترین پدیده هستی است. این باشکوه ترین، بر شما مبارک باد . . . تولد پدر و همسر مهربانی چون شما را صمیمانه تبریک گفته و از ایزد منان برایتان شادی سلامتی و سربلندی آرزو دارم .
الهام
پاسخ
یک دنیا سپاس
مامان عليرضا
28 مهر 93 12:33
دوست جونم من مادر شوهرم فوت شده و توی یادی از قدیمام نوشته بودم. پدر شوهرم دو سال بعد ازدواج کرد برای همین از واژه ی همسر پدر شوهر استفاده کردم. اما همین که به مزاج شما شیرین اومد برام خیلی جالب بود.امیدوارم به دردتون بخوره و ازش به شادی استفاده کنی
الهام
پاسخ
ای وای من اتفاقا اون پست رو خوندم ولی یادم نبود خدا رحمتشون کنه. بقای عمر بازماندگان باشه من و بخاطر حجم عظیمی از کند ذهنی ببخش الهام عزیزم ایشالا که همۀ زن و شوهرها سالیانِ سال در کنار هم زندگی کنند و با شادی
خاله منیره
28 مهر 93 23:25
سلام یک نظر خیلی طولانی گذاشتم کد رو اشتباه زدم تمام زحماتم پرید علیرضا جون تولد بابای خوبت مبارک که بی شک برای شما بهترین بابای دنیاست و انشالا سالیان سال زیر سایه پر مهر پدر و مادرت باشی گلم شما هم خسته نباشی خانوم از خانه تکانی پاییزی و خییییلی خوش به حالتون،من چند وقته ازکار بیرون فارغ شدمو میخوام مثلا یه کم به خونه زندگی برسم ولی کووووو حوصله و همت تولد همسر عزیزتون هم به شما مبارک الهام جون و انشالا کنار هم سالهایی پر از عشق و شادی رو تجربه کنید (در همین حد یادم مونده
الهام
پاسخ
سلام عزیزم خوبی؟ نی نی ناز خوبه؟ احساست و درک می کنم منیره جون واقعا بده وقتی این اتفاقات می افته. من همیشه قبل از ارسال کپی می کنم که اگه اتفاقی افتاد و پرید دوباره فقط پیست کنم. ولی جات خالی اگه هزار بار کپی کنم نمی پره و وقتی غفلت می کنم و کپی یادم میره می پره و یا وقتی نظر طولانیه اصلا تا به حال شده نظرات کوتاه بپره؟! هرگز! آخه ضدحالی که پریدنِ یک نظر طولانی به آدم می زنه هیچوقت پریدنِ یک نظر کوتاه نمی زنه (قانون چهارم نیوتن) یک دنیا ممنونم منیرۀ عزیزم شما عذرت موجه هست اصلا به خودت سخت نگیر! الان که کسی نیست خونه تون و به هم بریزه نگران نباش چون در آینده شما هم ناچار به خانه تکانی خواهی شد! پس فعلا حالش و ببر و استراحت کن