در ولایت!
سه شنبۀ گذشته ساعت یک بعد از ظهر عازم ولایت شدیم... بعد از طوفان سهمگین شب قبل ( ) هوا خیلی خنک بود و خدای را سپاس تا رسیدن به مقصد فقط نیم ساعت را زیر آفتاب طی طریق نمودیم ساعت یازده شب به ولایت رسیدیم و رفتیم به دیدارِ مادرجانمان همان شب قرار بود پدربزرگ و مادربزرگ مان (خانوادۀ بابایمان) ساعت چهار صبح به فرودگاهِ مشهد وارد شوند و از آن جا که ما دیر وقت به ولایت رسیده بودیم موفق نشدیم به مشهد برویم و به وقت ورودشان در فرودگاه حاضر باشیم نگران نباش عدم حضورمان در فرودگاه چیزی از حجم سوغاتی هایمان کم نمی کرد و ما همان را دریافت کردیم که رفتگانِ به فرودگاه دریافت کردند آخر همگان از خلوصِ نیت ما در نرفتن به فرود...