علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

طلای باران خورده!

1393/8/17 10:22
نویسنده : الهام
1,840 بازدید
اشتراک گذاری

چهارشنبه چهاردهم آبان ماه 1393؛ حرم مطهر امام رضا

اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي  و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ.

سلام به دوستان عزیزتر از جانمانمحبت

ما از تعطیلات برگشته ایم. این پست صرفا جهت اعلام زنده بودن مان و صد البته جهت عرض تمامِ ارادتت به امام رئوف بارگزاری شده استمحبت

تا شما سلامی به آقا عرض نمایید این پست تکمیل خواهد شدآرام

××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

بعداً نوشت:

روز یکشنبه از تهران به مقصد ولایت به راه افتادیم. البته قرار بود یکشنبه ظهر عازم شویم ولی از آن جا که برای جماعتی که مادرمان با آن ها سر و کار دارند یک روز تعطیلی در هفته مساوی ست با تعطیلی کل هفته!، کلاس های مادرمان تشکیل نشد و دروغ است اگر بگوییم مادرمان از تشکیل نشدنِ کلاس خود ناخشنود گشته اند خندونک و اینگونه شد که ما ساعت 9 صبح از تهران خارج شدیمبای بای

در تمامِ طول مسیر آسمان ابری بود و گاه و بیگاه قطرات باران بود که شیشۀ ماشین را لمس می کردزیبا نمی دانیم چه ساعتی به ولایت رسیدیم فقط یادمان می آید که خیلی شب بودخندونکو در حالی که ما چهار ساعت آخرِ سفر را در خواب ناز به سر می بردیم به محض رسیدن بیدار شدیم و مورد استقبال خانوادۀ پدری و مخصوصاً مهدی خان پسر عموی ارشد و البته تنها پسر عمویمان واقع شدیم... از آن جا که خاله فهیمه (خاله فدیدهخندونک) و عمه جانمان نیز برای دیدارمان به منزل آقاجانمان آمده بودند در نتیجه ما +مهدی خان+ رضا کوچولو+ میناجان که بعد از مدت ها دور هم جمع شده بودیم زمین و زمان را به هم ریخته و سر و صدایی عظیم بر پا کردیمشیطانخجالت

صبح روز بعد عازم منزل مادرجانمان شدیم و با نوای "مادرجان اُجایی؟" مادرجانمان را سرچ نموده و ایشان را یافتیم و بی نهایت ذوق از خودمان نشان دادیم... و با دیدنِ خاله جانمان (تنها خالۀ راستکی مان که در مشهد زندگی می کنندخندونک) که از فروردین ایشان را ندیده بودیم و هر وقت ما به ولایت می رفتیم شرایط برای آمدنشان محیا نمی شد، بسی مشعوف شدیم و البته بیش تر از آن از دیدنِ امیرعلی جان پسر خالۀ دوست داشتنی مان که با دیدنِ ما گل از گل ایشان شکفت، شادمان بودیم و این بار در معیت امیرعلی جان کمر به بهم ریزی و ویران کردنِ منزل مادرجانمان بستیمشیطانخجالت

خلاصه اش این که در عاشورا و تاسوعای امسال ما حتی از نزدیکی هیأت هم عبور نکردیم! چون هوا بسیار نامساعد بود و شب ها هم بابایمان در معیت دایی هایمان عازم هیأت می شدند و ما در معیت امیرجانمان هم چنان مشغول بازی بودیم و عمراً از بازی سیر نمی شدیمخجالت

البته ما در مهد قبلا مراسم سینه زنی را به انجام رسانده بودیم و وقتی مادرمان در برگۀ گزارش فعالیت هایمان در مهد این شعر را دیدند و شروع به خواندن نمودند ما نیز شروع به سینه زنی و تکرار قسمت آخر هر مصرع نمودیم و مادرمان دریافتند که در مهد عاشورایی شده ایممحبت و همانا آن شعر این است:

آن روز حسین گل یاس اینجوری گفت به عباس  این بچه ها تشنه اند  غمگین و دلخسته اند

عباس شتابان دوید     تا که به میدان رسید      با دشمنان بجنگید        خود را به آب رسانید

گفتا به آب عباس       آقا عزیز و تنهاست         از تو نمی خورم من       بر لب نمی زنم من

زیرا حسین زهرا        فرزند پاک مولا             در بین سیل غم ها       لب تشنه است و تنها

محرم همیشه برای ما راهِ دوری ها، یادآور دیدارهایی است که حتی در نوروز هم میسر نمی شود! ما هر سال در محرم به ولایت می رویم و در واقع وجود همین دور هم بودن های دوست داشتنی ست که حتی دیدار با دورترین خانواده های فامیل را امکان پذیر می سازد.محبت

و البته برای ما بچه ها بسیار دوست داشتنی تر است وقتی همه با هم در خانه های ویلایی و بزرگ گرد هم می آییم و زمین و زمان را به هم می ریزیم و قشون کشی می کنیمشیطان

و البته عاشورا برای ما یادآور زیبایی های بسیاری ست و از آن جمله بارگاه ملکوتی و باران خوردۀ امام رئوف است که بارش رحمت الهی زیبایی هایش را صد چندان می کند... و البته عاشورا در سال های اخیر همراه شده است با فصل رویش یکی از بزرگ ترین رحمت های پروردگار، طلای سرخ، که وقتی زیباتر می شود که چند شبانه روز باران خورده باشد و زیبایی هایش صد چندان شودمحبت

سفرنامۀ تعطیلات عاشورا و تاسوعای سال قبل مان را اینجا و پست زعفرانی ما در سال گذشته را اینجا ببین...

حال که مادرمان برای گذاشتنِ این لینک ها به آرشیو سر می زنند تمامِ خاطرات عاشورا و تاسوعای سال قبل برایشان زنده می شود! وقتی شب قبل از تعطیلاتِ عاشورا و تاسوعا خاله مهدیه فرش های خود را به قالیشویی می سپارند و شب را در منزل ما می گذرانند تا صبح علی الطلوع با همدیگر عازم ولایت شویم...

آن روز برای همۀ ما همین مسیر حدود هزار کیلومتری همیشگی اصلا خسته کننده نبود و همبازی شدنِ ما و آوینا جان و هم کلام شدن بزرگ ترها مسیر را بسیار کوتاه کرد... آن روز بعد از رسیدن به دیار خاله مهدیه ما نیز به ولایت رفتیم و بعد از تعطیلات دیگر بار با همدیگر عازم تهران شدیم... و اما امسال خاله مهدیه و خانواده نبودند اما یادشان همراه مان بود و مادرمان شب قبل از عزیمت به ولایت ایشان را به خواب دیدند...

و همیشه فکر می کنیم به وقتِ تعطیلات چند روزه چه حالِ تلخی به خانوادۀ خاله مهدیه و عمو مجیدمان دست خواهد داد! آن ها که همیشه چشم به راه عزیزانِ خود بودند که در گذر هر تعطیلات با آمدنِ خود چشم خانواده را روشن کنند... و این روزها  وقتی همۀ راهِ دوری ها عازم ولایت شان می شوند دیگر بار خانواده هایشان مثل گذشته چنین انتظارِ شیرینی را تجربه نخواهند کرد و جای آن ها در کنارِ خانواده خیلی خالی خواهد بودگریه  و گرچه مادرمان تصمیم قاطع داشتند که در یکی از روزهای اقامت مان در ولایت به نیشابور و بر سرِ مزار خاله مهدیه بروند ولی به علت جو نامساعد آب و هوایی این تصمیم عملی نشدغمگین

لطفا برای شادی روحشان حمد بخوانید:

بسم الله الرحمٰن الرحيم الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ الرَّحْمـنِ الرَّحِيمِ مَـلِكِ يَوْمِ الدِّينِ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ

در ادامۀ مطلب می توانی مشروح سفرنامۀ ما + عضو جدید خانواده مان (یگانه بانو) + مناظری بسیار دیدنی از زمین های زیرِ کشت زعفران + مناظر زیبای حرم باران خوردۀ امام رئوف را ببینی...محبت

صبح روز عاشورا بود که ساعت هفت صبح و با وجودِ سرمای هوا ما +مادرمان+ امیرجانمان همراه جماعتی شدیم که قصد کباب کردنِ جگر گوسفندی را داشتند که باباجانمان بر طبق نذر هر سالۀ خود روز عاشورا می کشتند... در نتیجه همگی به باغ باباجانمان رفتیم. ابتدا ما و امیر جان برای در امان ماندن از سرمای حاکم در وانت باباجانمان مشغولِ بازی شدیم و همانگونه که می بینی امیرجان مشغول سینه زنی هستند و ما نیز ملتمسانه خواهانِ بیرون رفتن از فضای خفۀ ماشین را داریمقهر و البته که خواسته مان اجابت می شود و ما نیز در معیت امیرجانمان روانۀ محل جگر پزان می شویمزیبا

و پس از خروج از ماشین امیرخان که در فوتبال بازی کردن از ما تبحر بیش تری دارد، فرصت توپ زدن را به ما نمی دهد و با توجه نکردن به نوای "خودمه" مالکیت ما از توپ را نادیده می گیرد و ما را غمگین می سازدغمگین و البته که دایی محسن مان با مشاهدۀ این عمل ناجوانمردانه از امیر خان وارد عمل شده و توپ را آن چنان دریبل کردند که امیر به گرد پایشان هم نرسید و حالا اعتراضِ امیر جانمان این بود که چرا دایی محسن به تنهایی با توپ بازی می کند و اجازه نمی دهد ایشان توپ را شوت نمایند تعجب و در واقع با این سیاست "مشت در مقابل مشتخندونک"  دایی محسن مان به امیرجان می فهمانند که باید ما و امیرعلی نوبتی توپ را شوت نماییم و البته که امیرجانمان نیز حرف ایشان را می پذیرندعینک

و ما دو نفر تا جایی به توپ بازی ادامه می دهیم که توپ مان به داخل باغچۀ سبزیجاتِ زمستانۀ مادرجانمان می افتد و از آن جا که مادرجانمان برای رهایی از شر جاندارانی مثل ما و امیر و هر بنی بشری خندونک بر مزرعۀ کوچک خود حصار کشیده اند ما دو نفر با حسرت به توپ می نگریم و در انتظار می مانیم تا دلسوزی توپ را برایمان خارج کندمتنظر و عاقبت "دایی مُحُمد (محمد)" این مهم را برایمان به انجام می رسانند و ما دیگر بار مشغول بازی می شویم فرشته

و اما این پلاستیکی که بر روی سبزی های تازه جوانه زده می بینی نقش گلخانه را برای سبزی ها بازی می کند و برای دچار نشدنِ سبزی ها به سرمازدگی شب هنگام بر روی سبزی ها پهن می شودآرام

و در عکس سمت راست ما باز هم تریپ آدم ضایع کنی به خود گرفته ایم و در حالی که امیر جان در کنارِ ما ژستی عاشقانه گرفته اند ما با پشت کردن به دوربین عکس را با خاک یکسان می کنیمشیطانخندونک

و اما عضو جدید خانوادۀ ما و چهارمین نوۀ باباجانمان (و البته اولین نوۀ دختریِ باباجانمان)، یگانه بانو دخترِ دایی محمد مان و به گفتۀ ما "یدانه مُحُمد(یگانه محمد)" می باشند که در حال حاضر پنج ماه دارند و دیری نمی پاید که ایشان نیز به جمع به هم ریزانِ منزل مادرجانمان افزوده می شوندبغلو معرفی ایشان به شما از آن جا تا کنون به تعویق افتاده است که تا به حال عکس مناسبی از ایشان جهت بارگزاری در وبلاگمان نداشته ایمخجالت و پنج ماهی می شود که مادرِ ما نیز به جمعِ عمه های این دنیا اضافه شده استخندونک و این است عکس های یگانه بانو که توسط دوربین مادرمان به ثبت رسیده است:

و از دیگر امور مهمی که ما در تعطیلات به انجام رساندیم حاضر شدن بر سرِ زمین زعفران و کمک به جمع آوری زعفران می باشد. البته اگر بخواهیم واقعیت را بگوییم ما به اتفاق امیرعلی جانمان فقط دست در جیب قدم می زدیم و گل ها ناخواسته در زیرِ پاهایمان له می شدندخجالت و این جا بود که ما +امیرجان+ مادرمان فرستاده شدیم به دنبالِ نخودِ سیاه، و با تمامِ وجود درک کردیم مفهوم جملۀ "ما را به خیر تو حاجت نیست شر مرسان"خندونک

و این است عکس های مادرمان از آسمان هزارگانۀ پاییزی و البته طبیعت هزار رنگ آن:

و شما در این عکس دایی محسن+ دایی علی+ بابا+ مادرجانِ ما را در حال جمع آوری طلای سرخ می بینی... طلایی که بعد از بارش چند روز پیاپی اساسی باران خورده و پرطراوت شده بودمحبت و خدای را سپاسی وافر واجب است از برای این همه نعمتمحبت

و پراکنده شدن انوار خورشید از لابلای ابرهامحبت زیبایی ای که فقط می توان آن را در قاب دوربین به عینه دیدزیبا

و اما بعد از عاشورا و تاسوعا روز چهارشنبه به زیارت امام رئوف نائل شدیم... هفت صبح عازم مشهد شدیم و ساعت نه و نیم مشهد بودیم و از آن جا که خاله الهه مان هم چنان در ولایت اقامت داشتند ما به منزل عموی ارشدمان رفتیم و به لطف وجود جاری جانِ مهربانِ مادرمان "خاله وحیده" و البته به لطف وجود اسباب بازی های مهدی خان که خودشان منزل نبودند و ما تمام وقت مالکیت تمامِ اسباب بازی ها را بر عهده داشتیم، ما در منزل عمو مجید ماندیم و با رویی خوش از مادرمان خداحافظی نمودیم تا ایشان بعد از مدت ها زیارتی ناب و در کمالِ آرامش را تجربه نمایندآرام و بسیار به یاد تک تک شما دوستانِ مجازی مان بودند و اگر پروردگار اجابت فرماید بسیار برای همگی دعا نمودندخجالت

و این است عکس های مادرمان از حرم مطهر امام غریب...

اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي  و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ.

خدایا  رحمت فرست بر علی بن موسی الرضا امام با تقوا و پاک و حجت تو بر هر که روی زمین است و هر که زیر خاک، رحمت بسیار و تمام با برکت و پیوسته و پیاپی و دنبال هم چنان بهترین رحمتی که بر یکی از اولیائت فرستادی.

السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللَّهِ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَمُودَ الدِّينِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ آدَمَ صِفْوَةِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ نُوحٍ نَبِيِّ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ إِسْمَاعِيلَ ذَبِيحِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ مُوسَى كَلِيمِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ عِيسَى رُوحِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ

صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ يَا أَبَا الْحَسَنِ صَلَّى اللَّهُ عَلَى رُوحِكَ وَ بَدَنِكَ صَبَرْتَ وَ أَنْتَ الصَّادِقُ الْمُصَدَّقُ قَتَلَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَكَ بِالْأَيْدِي وَ الْأَلْسُنِ.

و این دومین زیارت نابی بود که بعد از تولد اینجانب نصیب مادرمان شد و در صورت تمایل اولین زیارت ناب مادرمان در سه سال اخیر را در پست های اولین دفتر، دفتر دوم، و آخرین دفتر از سفرنامۀ مهرماه سال 92 ببین.

به امید آن که آرزومندان رأفت و بارگاهش هر چه سریع تر به پابوسش مشرف شوند.آرام

بعد از صرف نهار در منزل عمو مجیدمان ساعت چهار بعد از ظهر از مشهد عازم ولایت شدیم در حالی که برف تازه باریدن گرفته بود... ما که به محض سوار شدن به ماشین تا خودِ ولایت به خواب ناز بودیم ولی روایت ها حاکی از آن است که برف و کولاک و باران و تگرگ در تمام طولِ مسیرِ مشهد تا ولایت همراهِ ما بوده است و پیمودن مسیر دو و نیم ساعته را در چهار ساعت امکان پذیر ساخته استهیپنوتیزم

روز پنج شنبه نیز در جوار خانواده های پدری و مادری گذشت و جمعه صبح عازم تهران شدیمعینک

خستۀ خواندنِ پست طولانی نباشی رفیقمحبت

روزگارت خوشمحبت

پسندها (10)

نظرات (41)

مامان زینب
17 آبان 93 10:38
سلام قبول باشه دعا کنید قسمت ما هم بشه زیارت امام رضا
الهام
پاسخ
سلام عزیزم. ایشالا خدا قبول کنه و ایشالا قسمت همۀ آرزومندان از جمله شما بشهنمی دونم باور می کنید که اونجا برای همۀ دوستان خوبم و همۀ دوستان مجازی چقدر دعا کرده ام ایشالا همه رو بطلبه بتونند برن زیارتش
مامان کوثر
17 آبان 93 10:43
تقبل الله و گوارای وجوووووود منتظر ادامه اش هستیم
الهام
پاسخ
فدای محبتت نازنینماگه مقبول بیفته براتون خیلی خیلی دعا کردم
نسرین مامان امیرصدرا
17 آبان 93 10:44
سلام خانومی زیارت قبول باشه ایشالا همیشه سلامت باشین چقدر دلم گرفت نه از ناراحتی بلکه از حسودی منم خیلی دلم زیارت میخواد زیارت امام رضا دلم یه گریه سیر تو مرقدشو رو میخواد چقدر حسودیم شد به شما مطمینم که مارو هم طلبیدی خیلی خوشحال شدم عزیز که رفتین زیارت واز شما چن روزی بود که خبری نبودایشالا همیشه به زیارت ومسافرت
الهام
پاسخ
سلام نسرین عزیزم ایشالا که خدا قبول کنه و ممنونم بابت دعای قشنگت اگه خدا قبول کنه براتون خیلی خیلی دعا کردم. احساستون و درک می کنم. من هم حال مشابه شما رو نسبت به کربلا دارم و البته که من هم از نوروز به زیارت امام رضا نرفته بودم اونم که علیرضا خان اینقدر اذیت کرد که تو صحن یه زیارت نامه خوندیم و برگشتیم ولی این بار به لطف جاری جان عزیزم که نگهداری علیرضا رو بر عهده گرفتند زیارت واقعا بهم چسبید و اگه قابل باشم و خدا قبول کنه نائب الزیاره تک تک شما دوستان خوبم بودم متاسفانه و بر خلاف معمول این بار رفتنم ناگهانی شد و یکشنبه راه افتادیم و نتونستم پست بذارم و از رفتنم خبر بدم و البته مشهد رفتن هم قطعی نبود و به لطف و کرمش ما ناگهانی روز چهارشنبه از ولایت پدری عازم مشهد شدیم
مریم مامان آیدین
17 آبان 93 10:47
سلام الهام جون....زیارت قبول دوستم خوش به حااااااااااااااااااالتون عزیزم.....اگه بدونی چقـــــــــــــــــــــــــدر دلم هوایی امام رضا شده.....اگه بطلبن ما هم تا چند هفته آینده میریم گرچه این هوا خیلی میترسونتم ولی این پست قشنگت نشون داد که طلا بارون خورده شم قشنگه و هوایی شدنی واااااااااااااااااااااااااااای اگه بدونی این عکسا باهام چه کرد قربون پسر کوچولومون که اونم زیارت قبول داره......منتظر خبرای حرم میمونم دوستم
الهام
پاسخ
سلام مریم جون. دلم براتون اساسی تنگ شده بود خیلی خیلی به یادتون بودم و با تمام وجود براتون دعا کردم امید که مقبول افتد خیلی هم تصمیم عالی گرفته اید شک نکن که می طلبه بس که من برای طلبیده شدن همگی دعا کردم نگران سردی هوا نباش. من قبل ترها با وجود برف هم با علیرضا حرم رفته ام و خدا رو شکر داخل خیلی گرمه و مشکلی پیش نمیاد با وجود همین بارون مردم بیرون هم به نماز ایستاده بودند به روی چشم عزیزم. به زودی تکمیلش می کنم
•♥مامان متین♥•
17 آبان 93 10:47
سلام عزیزم خوبین؟ نوش جونتون زیارت...حرم بارونی هم لطفی دارهقبول باشه عزیزم عزاداریتون قبول و سفرتون ایشالا خیلی خوش گذشته باشه منتظر نقل شیطونیات هستیم عزیزم
الهام
پاسخ
سلام پرنیان جون آره واقعا زیبا بود و البته من همیشه به شما غبطه می خورم که ساکن مشهد هستید و مرتب می تونید به زیارت آقا برید فدای محبتت عزیزم. عزاداری های شما هم مقبول درگاه حق
مریم مامان آیدین
17 آبان 93 11:00
راستی هر سه پست قبلی رو که گفتی خوندم و هربار هوایی تر شدم من هم نگران آیدین هستم که اصلا وقتی جای باز میبینه دست گرفتن براش معنی نداره و با سرعت فقط میدوه....وقتی میبرمش امام زاده صالح و تو اون حیاط گمش میکنم با خودم میگم تو مشهد و اون صحن بزرگ چطور میشه کنترلش کرد اون هم با اون گنبد طلایی که انگار فقط فریاد میکنه به من نگاه کن نه هیچ جای دیگه ای ولی میدونم خود امام رضا نگه دارشه.....پست ها و سفرنامه ها خییییییییییییییلی زیبا بودن و عاشقانه....الهی همیشه زیارت قسمتتون بشه
الهام
پاسخ
این نهایت لطفت رو می رسونه مریم جون علیرضا سال قبل همین طور بود ولی چون چند روز موندم خداا رو شکر به زیارت هم رسیدم و راضی بودم. مخصوصا اگه چند نفره برید می تونید گاهی آیدین و تو هتل پیش همراهان بذارید و تنهایی برید زیارتو اگه سه نفره میرید تو قسمت خانوادگی حرم با هم بشینید و نوبتی نماز و زیارت نامه بخونید البته می تونید هر روز یک عدد ماشین برای آیدین خان بخرید تا هم براش تازگی داشته باشه و بازی کنه و هم خاطرۀ خوشی از حرم براش بمونه من سال قبل همین کار و کردم و هنوز که هنوزه علیرضا از حرم به خوبی یاد می کنه بسیار بسیار خوشحالم که عزم زیارت کردید و بسیار بسیار التماس دعا دارم
•♥مامان متین♥•
17 آبان 93 11:01
ما که خریدیم توش یه برگه بود نوشته بود با روغن مایع و زردچوبه چرب کنی و 24 ساعت بذاری هوای ازاد و بعد توش شیر و اب با حرارت کم بذار بجوشه نیم ساعتی حدودا! ولی تونستی یه سرچی توی نت بکن بازم ..چون واسه من ترک برداشته... درهرصورت مبارکت باشه خانومیایشالا توش غذاهای خوشمزه بپزی و بسلامتی بخولین
الهام
پاسخ
ممنونم از راهنمایی تون پرنیان عزیزم خیلی لطف کردید و ممنونم
مریم مامان آیدین
17 آبان 93 11:17
قربونت برم که برای ما هم دعا کردی بس که مهربونی عزیــــــــــــــــــزم من هم این مدت نت نداشتم ولی دلم هم براتون تنگ شده بود......ممنونم برای دعای خالصانه ات دوستم من هم عاااااااااااااااااشق نماز خوندن بیرونم و از حیاط و اون صحن زیبا زل زدن به اون گنبد طلایی برای همین درگیر بودم که الان بریم یا بهار ولی نذز آیدینم کردم و باید برم.....باز هم ممنووووووووووووووووووووووووونم
الهام
پاسخ
خواهش می کنم مریمیوظیفه ست فدای محبتت عزیزم. من تو این جور مکان ها که میرم به یاد همه هستم و اگه خدا قبول کنه برای همه و مخصوصا آشنایان و دوستان نزدیکم دعا می کنم و من مثل همیشه شدیدا بر این اعتقادم که امام رضا هیچ کس و دست خالی بر نمی گردونه و خدا رو شکر که نذر شما هم قبول شده خواهش می کنم عزیزم م م
مامان نازنین جون
17 آبان 93 12:12
زیارتت قبول خانمی،انشاا... که بهتون خوش گذشته
الهام
پاسخ
ممنونم عزیزمجای شما سبز
مامان امیرحسین
17 آبان 93 12:53
زیارتتون قبول حاج خانوم گل کلی دلتنگ و نگرانتون شدیم این چند روز خواهر چه عنوان زیبایی و عجب عکسهایی... ممنونیم از شما
الهام
پاسخ
ممنونم عزیزمجاتون بسیار سبز و اگه خدا قبول کنه براتون خیلی خیلی دعا کردم منم دلتنگ شما بودم عزیزم شرمنده ام که نگرانتون کردم قرار بود یکشنبه غروب بریم که کلاس های یکشنبه من تشکیل نشد و ناگهانی رفتیم و نشد اطلاع رسانی کنم این نظر لطف شماست عزیزماز انتخاب این عنوان منظور خاصی داشتم که با تکمیل پست مشخص میشه فدای محبت تون
مامان امیرحسین
17 آبان 93 13:19
ممنونم الهام جان که به یادم بودی... لطفت زیاد و مهرت افزون دوست خوبم
الهام
پاسخ
خواهش می کنم عزیزموظیفه ست ایشالا قسمت شما و همۀ آرزومندان بشه
ارام
17 آبان 93 13:51
سلام الهام جان زيارتها قبول... و ديزي سنگي مبارك...انشاءالله به خوشي و شادي ازش استفاده كنيد من مراحلي كه خودم انجام دادم و خداروشكر خيلي خوب جواب داده رو براتون مينويسم تفاوتش با گفته هاي فروشنده رو هم اشاره ميكنم در اخر هر كدوم رو كه صلاح دونستيد انجام بدين: 1-اول كار با يك دستمال مرطوب نخي (در حدي كه فقط نم داشته باشه) گرد سفيد رنگ روش رو بگيريد 2-فروشنده درست گفتند كه حتما داخل و خارج ديگ به اضافه سرش رو چرب كنيد(من ترجيحا با روغن نباتي چرب كردم) و 12 ساعت كامل زير افتاب گذاشتم منتها چون ساعت مفيدي كه توو افتاب طي يك روز ميموند نهايت 6 ساعت بود من يك روز كامل يك طرف ديگ رو توو افتاب گذاشتم و شب هم به همون حالت موند روز بعد ديگ رو برعكس كردم و گذاشتم دوباره توو افتاب و شب برداشتمش (سرش رو فراموش نكنيد) 3-يك پاكت شير يارانه اي!!!!رو با اب سرد مخلوط كردم و ريختم توو ديگ و حرارت رو خيلي كم كردم و اجازه دادم به جوش بياد بعد از جوش هم نيم ساعتي گذاشتم همون طوري غل زد (چون حيفم ميومد يه پاكت شير رو اينگونه هدر بدم بسته شيري كه توو فريزر داشتم رو از شب قبل گذاشتم بيرون باز شد) 4-بعد زيرش رو خاموش كردم و چند ساعت بعد كه خنك شد اب و شير رو دور ريختم و گذاشتم ديگ كاملا سرد شد 5-در پايان با اسكاچ و مايع ظرفشويي افتادم به جونش و اساسي سابيدمش 6- راستي قبل از اولين پخت جهت اطمينان خاطر يه بار اب تميز توش جوشوندم دور ريختم بعد اولين ديزي رو درش تجربه كردم نكته: 1- اماده نمودن پياز داغ درين ديگ مطلقا ممنوع 2-اين ديگ بايد بر روي حرارت كاملا متوسط به پايين باشد و ترجيحا از شعله پخش كن استفاده گردد 3-به ديگي كه در حال جوش اسن اصلا و ابدا اب سرد اضافه نكنيد اينا رو رعايت كني قول ميدم اين ديگ نسل اندر نسل بعد از صد و بيست سال عمر با بركت به نوادگانت برسه...بگو ايشاءالله
الهام
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم. ایشالا قسمت همۀ آرزومندان بشه. یک دنیا ممنونم بابت توضیحات کاملتون ایشالا
ارام
17 آبان 93 13:53
نمي دونم چرا پيامهام نمياد اگه اومده لطفا خبرم كنيد
الهام
پاسخ
پیامتون رسیده عزیزم. الان میام پیشتون
ارام
17 آبان 93 13:54
راستي همسرم هم معتقده قرمه سبزي و قيمه تو ديگ ديزي با همون حرارت كم خيلي خوشمزه ميشه اما خداييش من امتحان نكردم
الهام
پاسخ
این یکی رو من امتحان می کنم و خبرش رو به شما می دهم
مامانی فاطمه
17 آبان 93 14:45
ای جااااااااااااااااان خوش بحالت خواهر زیارتت قبول عزیزم کربلا نرفتی بجاش رفتی امام رضا خوش بحالت عزیزم ببوس روی ماه خودتو ومشهدی علیرضامو
الهام
پاسخ
فدای محبتت زهره جانبسیار به یادت بودم و اگه خدا قبول کنه برات دعا کردم درست میگی ولی قبول کن هر کدوم جایگاه خاص خودش رو داره و خیلی دعا کردم که شرایطی پیش بیاد بتونم برم پابوس امام حسین ایشالا با هم بریم فدای محبتت زهرۀ نازنین
مامان عليرضا
17 آبان 93 16:20
سلام الهام جون زيارت قبول خوش به سعادتتون.انقدر دلم ميخواد برم مشهد ولي قسمت نميشه. اميدوارم ما رو از دعاتون بي نصيب نذاشته باشيد! ما منتظر خاطرات هستيم
الهام
پاسخ
سلام عزیز دلم ایشالا به زودی قسمت میشه فعلا شما مسافر جاده چالوس هستید و گرفتار، ایشالا به زودی گرفتاری ها کم بشه و پسرکمون بزرگ تر بشه بتونید برید زیارت امام هشتم مگه میشه دوست نازنینی مثل شما رو فراموش کرده باشم به یاد تک تک دوستانم بودم و اگه خدا قبول کنه براتون دعا کردم به روی چشم
مامان مريم
18 آبان 93 0:25
سلام زیارتتون قبول باشه.عکس اولی عالیه.منظره بارونی حیاط حرم.خوش به سعادتتون که هر ساله قسمتتون میشه و به پابوس امام را رضا میرید.منتظر پست بعدی هستم
الهام
پاسخ
سلام عزیزم. ممنون مریم جان این نظر لطف شماست این از محاسن خراسانی بودن هست ایشالا قسمت شما و همۀ آرزومندان بشه
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
18 آبان 93 0:29
سلام الهام جان سفر به خیر انشالله 200 سال زنده باشید زیارت قبول خوشحالم که به سلامتی برگشتید وخوشحالم که بهتون خیلی خوش گذشته انشالله هرساله نصیبتون بشه خوب میگن زیارت امام رضا کربلای دوم هست هرکی بره به پابوس امام رضا انگار رفته زیارت امام حسین(ع) خوش به سعادتتون الهام جان الان چند سالی هست هرچی تقلا می کنیم طلبیده نمیشیم هر بار که تصمیم گرفتیم بریم مشکلی پیش اومده هرسال یا دوران بارداری بوده ویا بچه کوچک وامسال هم یه مشکل دیگه...... امیدوارم آقا به زودی بطلبه که چقدر من وهمسری دلمون هوایی شده بد جوری ولی نمیشهاما خیلی خوشحالم که شما قسمتتون شد دوستان به جای ما فدای علیرضا جون بشم که اونم مشهدی شد زیارت قبول عزیز خاله عزاداریتون هم قبول
الهام
پاسخ
سلام ممنونم ناهید جونفدای محبتت عزیزم براتون خیلی دعا کردم ایشالا که همه با هم بریم کربلا ایشالا بچه ها که بزرگ تر بشن مطمئنم در یک فرصت خوب و مساعد شرایط جور میشه برید زیارت ممنونم ناهید جان. عزاداری های شما هم قبول درگاه حق
خاله منیره
18 آبان 93 12:48
سلام نازنینم،زیارتت قبول خانوم.. چقدر دلم گرفت و هوای امام رضا کرد
الهام
پاسخ
سلام عزیزم فدای محبتت اگه خدا قبول کنه نایب الزیاره شما بودم منیره جون و براتون دعا کردم ایشالا قسمت بشه سه نفری برید زیارت
مامان فهیمه
18 آبان 93 13:17
سلام الهام جون، زیارت قبول
الهام
پاسخ
سلام عزیزم. ممنونم از محبتتون ایشالا روزی شما بشه
خاله منیره
18 آبان 93 13:59
ممنونم الهام جان،مطمینم به خاطر دعای شما بود که پریشب که داشتیم از سفر برمیگشتیم از خطر بزرگی گذشتیم،انشالا قسمت بشه بریم و شما هم کربلا قسمتتون بشه و اونجا هم نایب الزیاره ما هم باشین.. علیرضای ماهم رو ببوس نازنینم
الهام
پاسخ
خواهش می کنم عزیزم وظیفه ست خدا رو شکر که خطر رفع شد. خیلی خیلی مراقب خودتون و کوچولوی نازنین مون باشید ایشالا قدم کوچولو براتون پرخیر و برکت باشه ایشالا فدای محبتت منیره جون
مامان باران
18 آبان 93 15:18
باز هم در به در شب شدم ای نور سلام باز هم زائرتان نیستم از دور سلام...... سلام الهام جان. زیارت قبول دوست خوبم. اینکه دیار پدری نزدیکه به مشهد موهبتی است بس عظیم. برامون هر وقت یهویی ! و غیر یهویی ! رفتی دعا کن استاد. ما هم با ابن بچه ها خدا قبول کنه رفتیم...اما کدوم دله که با این عکسا هوایی نشه...! خدا نصیب هممون کنه... بذار پستهای زیارات قبلیتو بخونم باز کامنت میذارم!
الهام
پاسخ
چه بیت زیبایی سلام مونا جونممنونم از محبتت عزیزم بله واقعا موهبت بزرگی هست که خدا بهم داده به روی چشم عزیزم مخصوصا که این بار هم بسیار به یادتون بودم و اگه خدا قبول کنه براتون دعا کرده ام زیارت شما هم قبول باشه مونا جون قربون محبتت عزیزم م م م م
مریم مامان آیدین
19 آبان 93 13:55
الهام جونم مثل همیشه خیییلی زیبا بود من تا حالا کشت زعفرون ندیده بودم و باید خیییلی زیبا باشه.....و البته له شدنش زیر پاهای بازیگوش باید خیلی تحریک کننده اعصاب باشه قربون قدمای کوچولوش پس یه سفر چند منظوره بوده....دیدن ولایت....تازه شدن دیدارها زیارت امام هشتم و داشتن تعطیلات شیرین قربون پسرک برم که خودمه گفتنش جواب نمیداده....دست دایی محسن درد نکنه که با چه رفتار درستی آموزش به این خوبی داشته ایشالا همیشه به سفر و شادی و زیارت و باشید و اینجوری سفرتون معنوی تموم بشه و با دل سبک برگردین به خونه
الهام
پاسخ
اتفاقا همین الان از وب شما برگشتم این نظر لطفته عزیزم بله واقعا زیباست و البته له شدنش تحریک کنندۀ اعصاب فدای محبتت مریم جون بله واقعا چند منظوره بود کلا این روزها زیاد میگه :"خودمه"... و اون قانون مشت در برابر مشت در همه جای زندگی جاریست و برای کوچیک و بزرگ و جاندار و غیر جاندار جواب میده قربونت عزیزم و همین طور برای شما
زهرا مامان ایلیا جون
19 آبان 93 16:20
سلام الهام جون زیارت قبول خانمی .. الهی بمیرم برای خانوادهای چشم انتظار .. چقدر سخته خدا بهشون صبر بده عزا داری و نذریتون هم قبول باشه منم از اون طلاهای سرخ میخوااااااااااااااااام عکسهای خیلی قشنگی گرفتی ..
الهام
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم اگه خدا قبول کنه نائب الزیارۀ شما دوستان عزیز بودم واقعا سخته عزاداری ها و نذر شما دوست خوبم و ایلیا جون هم مقبول درگاه حق به روی چشم عزیزم. بابام هر ساله بسته بندی های یک مثقالی ازش آماده می کنند اگه خواستی هر چند تا که لازم داری بهم خبر بده تا از ولایت برام بفرستند چون قراره برای چند نفر از همکاران و همسایه هامون که سفارش دادند، بفرستند فدای محبتت عزیزم. این نظر لطف شماست
مامان ایمان و کیان
19 آبان 93 21:06
زیارت قبول , خوش به حالتون که تو این روزا حرم بودین , ما که نتونستیم بریم عزاداریهای هیچ جا هم مثل موطن خود آدم به آدم نمیچسبه , خداروشکر که امسال هم موفق به رفتن به ولایتتون شدین
الهام
پاسخ
ممنونم عزیزم. خدا ایمان و کیان عزیز و براتون حفظ کنه نگران نباشید عذر شما کاملا موجه هست با وجود نوزاد حرم رفتن واقعا سخته مخصوصا تو هوای سرد این روزها ایشالا کیان جون کمی بزرگ تر بشه شما هم میرید و من از هم اکنون التماس دعا دارم بله حق با شماست و خدا رو شکر
مامان فهیمه
19 آبان 93 21:46
سلام الهام جون، خوب هستید، آقا علیرضای گل خوب هستن، چشمتون بهتر شده خدا رو شکر خانم عکاس، عکس ها خیلی زیبا بودن ممنون عمه شدنتون مبارک یگانه جون هم خیلی بامزه هستن خدا حفظشون کنه آقا علیرضای گل رو از طرف من ببوسید و محکم بفشاریدش
الهام
پاسخ
سلام فهیمۀ عزیزمممنونم خدا رو شکر خوبیمشما خوبید؟ خدا رو شکر خوبِ خوبم فدای محبتت چشماتون قشنگ می بینه ممنونم عزیزمواقعا عمه شدن هم حس خوبیه این نظر لطف شماست عزیزم قربون محبتت فهیمه جان امین دوست داشتنی رو می بوسم
mahtab
20 آبان 93 5:11
سلام رسيدن بخير وزيارت قبول ان شاالله قسمت همه بشه زيارت بامعرفت
الهام
پاسخ
سلام مهتاب عزیزم ممنونم از لطف تون و دعای قشنگتون
مامان بهی
20 آبان 93 7:44
سلام زيارتتون قبول ما كه چند ساليه لايق نبوديم بريم پابوس امام رضا
الهام
پاسخ
سلام عزیزم. به خونۀ مجازی من و پسرم خوش اومدید احساس تون و درک می کنم...کیه که دلتنگ بارگاه آرامش بخش رضا نباشه. ایشالا به زودی میسر بشه برید به پابوسش
امیر مهدی
20 آبان 93 7:59
سلام الهام خانم و علیرضاجون زیارتتون قبول. خوشا به سعادتتون. حدود دوساله که به پابوس امام رضا ع نرفتم خیییییلی دلم برای حرمش تنگ شده. بخصوص دعای عهد رو که میشنوم یاد حرم امام ع می افتم که صبحها از بلندگو پخش میشه. دعا کنید قسمت ماهم بشه.
الهام
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم به یاد شما و مریضتون بودم بسیار ایشالا به زودی قسمت تون بشه برید زیارتش و از نزدیک زیارت نامه بخونید دعای عهد هم تو حرم لذت وافری داره
مامان مهری
20 آبان 93 9:00
شهد شیرین زیارت امام رئوف گوارای وجودتون. دور روز پیش یه سر اومدم پیشتون و با دیدن عکس های طلای بارون خورده بدجووووووووووووووووووووری هوایی شدم. من تو نت خیلی شده بود که عکس های حرم رو ببینم ولی نمیدونم چرا این عکس ها با اون هوای ابری بدجوری هوای دلمو ابری کرد. عجرکم عنداله....
الهام
پاسخ
ممنونم عزیزم جای شما خالی و اگه خدا قبول کنه به یادتون بودم و نائب الزیارۀ شما اتفاقا من امروز داشتم نگرانت می شدم و اول که لپ تاب و روشن کردم میخواستم بهتون سر بزنم ببینم هستید آیا؟ آخه وبلاگ مهراد جون هم تو لیست به روز شده ها نیومده و ما مشتاق به روز رسانی و دیدن عزاداری های آقا مهراد هستیم شما که تازه از زیارت برگشته اید ولی باز هم بهتون حق میدم و حالتون و درک می کنم منم از زیارت امام رضا سیر نمیشم اصلاایشالا امام رضا بطلبه به همین زودی و در یک عصر بارانی زائر حرمش باشی قربانت رفیق
مامان مهری
20 آبان 93 9:10
چــقــــــــــــــــــــــــــدر زیباست دیار مادری شما..... خیلی لذت بردم از دیدن مناظر بخصوص گل های زیبای زعفران. خدا برکت محصولش رو براتون بیشتر بکنه. از این عکس ها به این نتیجه میرسیم که زعفران تو خونه شما گرم به گرم نیست ماشاله کیلویی زعفران مصرف میکنی دیگه الهام گلی نوش جونتون. درضمن عمه جونی قدم برادر زاده یگانه دردانه هم مبارکه. اگه به عمه جونی الهام رفته باشه که ماشاله تو کمالات و خانومی چیزی کم نخواهد داشت. درمورد تعطیلی کلاس نمیدونم چه سری داره که تو هر سنی باشی و تو هر مقطعی خیــــــــــــــــــــــــــــــــلی حال میده دمت گرم استاد. درضمن عزاداری های گل پسرمون هم قبول باشه.
الهام
پاسخ
بله واقعا زیباستاین چشمان زیبای شماست که عکس ها رو زیبا می بینه نازنینمو ممنونم بابت دعای زیبات خدا به همۀ زندگی ها برکت بده خدا رو شکر فراوانی هست ولی ما باز هم گرم به گرم مصرف می کنیم ممنون مهری جان. مثل همیشه من و شرمنده می کنی بس که خودت خانمی و باکمالات، من و خوب می بینی واقعا حال میده مخصوصا که مسافر هم باشی در سایر شرایط من اگه خودم این همه راه و تا دانشگاه برم حتی با پنج نفر هم کلاس و تشکیل میدم ولی مسائل سخت و تو اون جلسه نمی گم ولی اون روز به محض این که دیدم تعداد کمی دانشجو هست از خدا خواسته کلاس و تعطیل کردم چون مبحث مهم بود و حوصلۀ تکرارش رو در هفتۀ بعد نداشتم و از طرفی مسافر هم بودم و اگه دیر به راه می افتادیم شب رو باید تو جاده می بودیم عزاداری های شما هم مقبول درگاه حق تعالی
مامان عليرضا
20 آبان 93 12:49
سلام الهام جون.مجددا زيارت قبول و ممنون از اينكه ما رو هم ياد كردي خدا مهديه جون و خانوادش رو رحمت كنه،از اين دوستي هاي ناب و خالصانه كم پيدا ميشه ولي من برات از ته دل آرزومندم عكسا مثل هميشه عالي و ناب بود.ميگم بيا در كنار دانشگاه يه آتليه هم بزن جواب ميده ها مشدي عليرضا رو هم از طرف ما ببوسش.خاله قربونت كه اصلا أسباب بازي ها رو دوست نداري.بازم خدا رو شكر كه صدقه سر اونا مامانت يه زيارت بچسب كرد خوش باشيد،هميشه و همه جا
الهام
پاسخ
سلام الهام جون. ممنونم وظیفه ست لطف داری عزیزم خدا رفتگان شما رو هم قرین رحمت کنه و واقعا دوست هایی مثل مهدیه کم یابند و ممنونم بابت دعای قشنگت این نظر لطف شما رو می رسونه الهام جون چشماتون قشنگ می بینه و پیشنهاد بدی هم نیستباید برم تو کارش فدای محبتت علیرضا جون و می بوسم و اینجاست که اهمیت اسباب بازی بر همگان آشکار می شود ممنونم الهام عزیزم و برای شما هم شادی و خوشبختی آرزو می کنم
مامان هدیه
20 آبان 93 15:38
سلاممممممممممممم الهام خانم خوب هستین زیارتون قبول باشه و امیدوارم در کنار خانواده عزیزتون بهتون خوش گذشته باشه و همیشه دلتون شاد و لبتون خندون باشه منم مثل شما تو تعطیلات راهی ولایتمان شدم و در کنار پدرم بودم و به مزار مادرم هم سرزدم من با اینکه عمه بودم اما دوباره خدا این لطف رو در حقم کرد و دوباره طعم عمه شدن رو کشیدم خدا کوچولوتون رو براتون حفظش کنه
الهام
پاسخ
سلام هدیۀ عزیزم شکر خدا خوبم. شما خوبید؟ ممنونم عزیزم. به یادتون بودم و ایشالا قسمت شما و همۀ آرزومندان بشه جاتون سبز عزیزم. بعد از دو باری که از ابتدای سال 93 به ولایت رفته بودیم و خیلی خوش نگذشته بود شکر خدا این دیدار خوب بود و انرژی بخش خوشحالم که تونستید به ولایت برید و خوشحالم که بهتون خوش گذشته خدا پدرتون رو حفظ کنه و روح مادرتون و قرین رحمت کنه دوباره عمه شدن تون مبارک و خدا حفظشون کنه
ارام
20 آبان 93 19:02
دوساعت و نیم تا مشهد؟؟ آیا سبزواری هستین؟ کاشمری؟ تربت؟ بردسکن؟ یعنی کل ذهنمو همین یه خط مشغول کرده
الهام
پاسخ
عزیزمی آرام جان فدای ذهن پرسشگرت من و همسرم اصالتا کاشمری هستیم
مامان آرمینا
20 آبان 93 19:03
میتونم خوشحالی علیرضا جون رو موقع دیدن باباجان و مامان جانش تصور کنم. بچه ها بعد از ماهها دوری از خانواده خیلی خوشحال میشن و حسابی اون مدتی که پیش همیم بهشون خوش میگذره. قدم یگانه بانو هم مبارک باشه و خیلی زود به لشکر شیطونهای خونه مامان جان اضافه میشه گل زعفران خیلی خیلی زیباست. همیشه در کنار هم شاد باشید
الهام
پاسخ
بله واقعا ذوقِ وافری داره وقتی میرسیم و اونجا هستیم ممنونم عزیزم بله به زودی ایشون هم همراه شیطنت های پسرانۀ علیرضا و امیرعلی و مصطفی خان میشه فدای محبتت
ارام
20 آبان 93 19:55
خداییش من از اهالی شهرتون فقط و فقط خوبی و محبت و صمیمیت دیدم مسئول اداره ما نیز اصالتا کوهسنگی و واقعا انسان با تقوایی خدا بر توفیقتان روز به روز بیشتر و بیشتر بیفزاید
الهام
پاسخ
ممنون آرامِ جان این نهایت لطف شما رو می رسونه عزیزم شما چون خودت خوبی همه رو خوب می بینی فکر میکنم مسئول اداره تون باید کوهسرخی باشه آره؟ و ممنونم بابت دعای قشنگت
ارام
20 آبان 93 23:32
ای وای منظورم کوهسرخ بوده ولی چون با گوشی تایپ میکنم یه سری کلمات توو حافظه ش هست اگه حواسم نباشه خود بخود ثبت میشه ممنونم از لطف و محبتتون
الهام
پاسخ
برای منم زیاد پیش میاد از این اتفاقات در واقع حافظۀ گوشی در عین حال که یه جاهایی کارمون و راحت می کنه یه جاهایی هم خطا میده
مامانی فاطمه
21 آبان 93 7:51
دوباره زیارتتون قبول چه زیارت دلچسبی بوده بعد عمه شدنت مبارک عزیزم یگانه جون چه عمه های خوبی داره ایشااله که زیر سایه پدر ومادر بزرگ بشه قربون علیرضا جونم برم با اون تریپ فوق العاده زمستونیش خدا رحمت کنه مهدیه عزیز وآقامجید وآوینای نازنین رو هرچند که آمرزیده شدن
الهام
پاسخ
ممنونم زهره جان و خیلی به یادت بودم. جایت سبز عزیزم مرسی دوست جان خلاصه ما هم عمه شدیم و از این پس واژه گان "آره جون عمه ات" و "ارواح عمه ات" نثار ما هم خواهد شد فدای محبتت چشمات قشنگ می بینه نازنینم خداوند رفتگان شما رو هم قرین لطف و رحمت کنه زهرۀ عزیزم
مامانی فاطمه
21 آبان 93 15:34
اشکال نداره ایناشم خوبه
الهام
پاسخ
الان که خوب فکر می کنم می بینم حق با شماست و این حرف هاش هم به احساس دل نشین عمه بودن می ارزه
مامان بهناز
21 آبان 93 18:20
سلام الهام جون خوبی ؟ زیارت قبول خوش به حالتوم امام رضا طلبیده تون رفتین مارو هم دعا میکردین
الهام
پاسخ
سلام ممنونم بهناز جون. جای شما خالی به یادتون بودم عزیزم ایشالا قسمت شما و همۀ آرزومندان بشه
مامانی
28 آبان 93 15:34
سلام الهام جوون با اجازه لینکتون کردم خوشحال میشم جزو دوستاتون باشم اگه اشتباه نکنم پسرامون همسنن ببوسید گل پسری تونو
الهام
پاسخ
سلام عزیزم به خونۀمجازی من و پسرم خیلی خیلی خوش اومدید برام باعث افتخاره که دوست خوبی چون شما و آریا جون داشته باشیم آریا جون و می بوسم من هم شما رو لینک می کنم دوستی مون پایدار