زنگ عاشقی
زنگِ دلتنگی *در دو روز نبودنِ بابایمان در منزل، حتی بدونِ این که مادرمان حرفی بزنند و از نبودِ بابایمان سخنی به میان بیاورند ما رو به مادرمان:" بدو بابایَت اومده! برو سلام بُتُن بابا!" و با این که هرگز پدر و مادرمان ما را به سلام کردن فرمان نداده اند و ما سلام کردن را به گونه ای غیرمستقیم و از روی رفتارِ بابا و مادرمان آموخته ایم، به نظر می رسد این جمله را در مهد از زبانِ مربی شنیده باشیم که به یک نی نی در انتظارِ بابا گفته اند... و البته که دلتنگِ بابایمان بودیم و یکی از همین روزها در غیابِ بابایمان:"من بابایَم و می خوام... " *دایی محسن مان تازه از شمال بازگشته اند و ما با ایشان عازم حمام شده ایم...