بوستان جوانمردان ایران
روز جمعه در پیِ هماهنگی های مامانم و خاله مهدیه و به منظور تعویض روحیه و خداحافظی با دَدَرررر، با خاله مهدیه قرار گذاشتیم تا بریم بوستانِ جوانمردانِ ایران... آخه می دونی نیست که داره ماه رمضون از راه می رسه و این آخرین جمعۀ قبل از ماه مبارک بود، خواستیم سنگ تموم بذاریم و از فرصت نهایت سوء استفاده رو ببریم... و واقعا هم نهایت استفاده رو بردیم..میگی نه خودت ببین.... از اونجا که در ادامۀ وظیفۀ مورچه ای مامانم، صبح جمعه چهار نفری همه بسیج شدیم و رفتیم فروشگاه ضیافت و خرید کرده بودیم تا بسته بندی کردن و آماده کردنِ ارزاقِ خریداری شده ساعت 8 شد و ما راه افتادیم... ...و تا رسیدیم بوستان جوانمردان هوا بسی تاریک شده بود... این شما و ا...