قورمه سبزی پَزان...
یکی از همین روزها در منزل ما مامان به پختن قورمه سبزی و من ده دقیقه به بازی و نیم ساعت دست به دامنِ مامان تا دست از کار کشیده و با من وقت بگذراند... و مامان به پرت کردن حواس من و توضیح کامل پخت قورمه سبزی و من هم با توجه به گوش دادن.... و هر از گاهی با عشقی هر چه تمام تر به من می نگرد و می گوید:"دارم برای پسرم قورمه سبزی می پزم" و من مسرورم و با هر بار شنیدن این کلام اعتماد به نفسم چند برابر می شود و با خود می اندیشم که چه انسان مهمی بوده ام و خودم بی خبر!!! " اُه ه ه ه ه ... این همه دم و دستگاه فقط برای من" وقت نهار کنارش می نشینم به خوردن قورمه سبزی و با اشتهای هر چه تمام تر می خورم و لذت می برم که این قورمه سب...