بهمن ماهی پراز ماجرا
حوالی غروب آخرین روز دیماه بود که دایی محسن مان با مادرمان تماس گرفتند که شب هنگام به همراه مصطفی خان، پسرخالۀ ارشدمان، که برای شرکت در مسابقات کشوری قرائت قرآن به تهران آمده بود، میهمان ما خواهند بود و بدین گونه سانس اول میهمانداری مادرمان کلید خورد! صبح علی الطلوع مصطفی خان دوست داشتنی به همراه دایی محسن مان عازم ایستگاه راه آهن شدند تا مصطفی به مشهد بازگردد. این در حالی بود که مادرمان نیز صبح علی الطلوع بیداری گزیده و مشغول آماده سازی خود برای سانس دوم میهمانداری شدند، چرا که پس از مدت ها برنامۀ خانوادۀ ما و خانوادۀ برادرخانمِ دایی محسن مان با هم تنظیم شده بود تا مادرمان بتوانند به صورت رسمی عروس خانم را پاگشا کنند. به درخواست می...